۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

جنبش زنان در گیومه(2.زنان فرودست در خانه سیاه است)


جنبش زنان در گیومه

2.
زنان فرودست در خانه سیاه است
محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com



به یاد اثیریِ پرستو فرهودی*

سرِقرار
یادداشت کوتاه "جنبش زنان در گیومه، 1- در ستایش 8 مارس" را با زمزمه­ی بخشی از ترانه­ی "زن فرودست­ترین دنیاست" از جان لنون به پایان بردیم و قرار گذاشتیم که بعد از نجوای این ملودی، سخن خود را ادامه دهیم. اینک سرقرار آمده­ایم. به یاد پرستو فرهودی*. زنی شوریده و شیدا که خاطره­اش در تلفیقی از سراب حقیقت خیال و مهتاب واقعیت حال در رمان "پرستو در باد" این قلم به تاریخ جنبش اجتماعی ضد سلطنت پیوسته است و کتابش در انتظار یا پندار کسب مجوز در وزارت ارشاد خاک می­خورد.
داستانی بر محور عشق و بر لولای تقابل تئوریک و سمپاتیک دو نماینده­ی چپ چریکی و چپ کارگری...
***

زنان محصور ثروت و قدرت
بر مبنای یک تحلیل مبتنی بر داده­های جامعه­شناختی در کشورهای فرعی سرمایه­داری، افراد و سیاست­مداران به طور معمول از مسیر قدرت به ثروت می­رسند. رضاشاه نمونه­ی بارز این مدعاست که در ابتدای خزیدن به پله­های اولیه­ی قدرت سرجوخه­ی فرودست و فقیری بیش نبود اما هنگام تبعید نیمی از سرزمین­های ایران را به نام خود ثبت کرده بود. میزان ثروت بن­علی و مبارک و قذافی و سایر دیکتاتورهای لرزان منطقه­ی اگرچه پوشیده است اما در یک قلم گفته شده که جناب سرهنگ قذافی بیش از 30 هزار میلیارد دلار ناقابل اندوخته­ی مالی دارد. در مقابل افراد و سیاست­مداران در کشورهای سرمایه­داری پیشرفته از مسیر ثروت به قدرت سیاسی می­رسند. ما هم مثل شما شنیده­ایم که همین حضرت باراک اوباما ی ظاهراً مردمی نزدیک به پنجاه میلیون دلار در ستادهای تبلیغاتی خود هزینه کرده است. چنین پول­هایی البته در انتخابات­های برگزار شده در ایران نیز حیف و میل شده است که از آن می­گذریم. به هر صورت طبقه­ی بورژوازی چه از مسیر ثروت یا از طریق قدرت به نظام و ابزار سلطه­ی طبقاتی (دولت) نایل آمده باشد، واقعیت این است که مالکیت وسایل تولید را در اختیار دارد و با این وسیله دو عنصر اصلی قدرت و ثروت را نیز هم زمان تحت کنترل خود گرفته است. غالب وسایل تولید در همه­ی کشورهای سرمایه­داری اصلی و فرعی زیر یوغ مردان است و به تبع آن بیش­ترین ثروت موجود در دنیا نیز در حساب آقایان نهفته است. به این مفهوم می­خواهیم بگویم که شیوه­ی تولید سرمایه­داری، اساساً متکی به روابط اجتماعی مردسالارانه است، و به یک عبارت سرمایه­داری از جنس مرد است! به معنای دیگر در ماجرای توزیع ثروت و قدرت زنان عدد تعیین کننده­یی نیستند.

مشارکت زنان
به دلیل پیش گفته انتظار مشارکت برابر و فعال زنان با مردان، تحت سلطه­ی شیوه­ی تولید سرمایه­داری از اساس بی­هوده است. بر اساس آخرین سرشماری رسمی در ایران (1385) زنان 1/49 درصد جمعیت کشور را ساخته­اند. جمعیت کل کشور در آن تاریخ بالغ بر 70 میلیون و 495 هزار و 782 نفر بوده است. تعداد مردان 35 میلیون و 866 هزار و 362 نفر و شمار زنان 34 میلیون و 629 هزار و 420 نفر بوده است. در واقع زنان ایران تقریباً 1/49 درصد از کل جمعیت کشور را شکل داده­اند. نسبت جنسی جمعیت 103 یا به ازای هر 100 نفر زن، 103 مرد ثبت شده است. نکته­ی جالب این­که در ایران میان میزان موالید و اشتغال زنان رابطه­ی منفی جریان داشته است، تا آن­جا که در مقابل یک درصد افزایش باروری، میزان اشتغال زنان 23 درصد کاهش یافته است!! به گزارش مرکز آمار ایران جمعیت فعال زنان در حوزه­ی اشتغال صرفاً 7/12 درصد بوده است. نرخ مشارکت زنان در این زمان فقط 5/14 درصد ارزیابی شده حال آن که همین نرخ در عربستان زن ستیز5/21 درصد بوده است.
و جالب­تر این­که در زمان کیا و بیای اصلاح­طلبان، که بوق و کرنای "حقوق زن" گوش عالم و آدم را کَر کرده بود میزان دست­رسی زنان به سمت­های مدیر کلی در دستگاه­های دولتی 4/1 درصد بوده و میزان حضور زنان در مجلس ششم – به عنوان نهاد حداکثری مشارکت و اعتلای توسعه­ی سیاسی و عروج دموکراتیزاسیون – از 4/4 درصد فراتر نرفته است. در همان دوره (سال 1378، دو سال بعد از دوم خرداد و ده سال پس از" سازنده­گی") سهم زنان از عضویت در هیات علمی دانشگاه­ها صرفاً 2/18 درصد – سه درصد کم­تر از سال 1357 – بوده است.

سیاست­های تعدیل ساختاری نئولیبرالی و فقر زنان
برنامه­های موسوم به تعدیل ساختاری (SAP) و تعدیل ساختاری ارتقا یافته (ESAP) و اجرای برنامه­­های سمی و مهلک صندوق بین­المللی و بانک جهانی - و به ویژه خصوصی­سازی­های نئولیبرالی - زنان را به گودال بدترین شرایط اقتصادی ممکن ظرف صد سال گذشته، انداخته است:
- ساعات کار بیش­تر از مردان.
- محدودیت فرصت­ برای اشتغال درآمدزا.
- حذف از گردونه­ی نیروی کار تولید مستقیم.
- تحدید شرایط کار در مراکز دولتی و انتقال به بخش­های خصوصی با دست­مزد نازل.
- هُل دادن زنان به سوی صنعت پورنوگرافی و روسپی­­گری خیابانی.
- آزار جنسی در داخل و خارج محیط کار به ویژه در شیفت شب.
- محرومیت از مرخصی زایمان.
- محرومیت از حق عائله­مندی.
- محرومیت از حق نماینده­گی شدن در اتحادیه­ی کارگری.
- اخراج بعد از ازدواج.
آمار ساز و کار این "خانه­ی سیاه"- به تعبیر فروغ - در کشورهای زیر یوغ برنامه­های نئولیبرالی بسیار نزدیک است. برای نمونه به وضع کارگران زن در ایده­ال­ترین کشور یا بهشت موعود سرمایه­داری یعنی ژاپن، اشاره می­کنم. در ژاپن از میان شاغلین ثابت، مردان 2/88 درصد نیروی کار را تشکیل می­دهند. حال آن که در بخش مشاغل نیمه­وقت مردان تنها 1/8 درصد فعالند و 6/40 درصد نیروی کار نیمه وقت و بی­ثبات به زنان تعلق دارد. اصلاحات اقتصادی و تغییر قانون کار در پنج سال گذشته به موازات تشدید بحران اقتصادی، زنان کارگر ژاپنی را به سیاه­ترین زاویه­ی ممکن بازار کار رانده است. قوانین محدودیت تعطیلات و کار تا پاسی از شب برای کارگران زن لغو شده است. اصلاحیه­ی قانون فرصت ­مساوی اشتغال و قانون برخورد عادلانه با شاغلین صرف نظر از شرایط اشتغال یا بندهای قرارداد؛ دست­کارفرمایان ژاپنی را بازگذاشته است تا به هر شکلی که دل شان خواست، زنان کارگر را تحت فشار قرار دهند. دولت ژاپن حتا معاهده­ی سازمان جهانی کار (ILO) را نیز تصویب نکرده است.
در هنگ­کنگ، کره­ی جنوبی، مالزی، اندونزی، نپال، تایلند، ویتنام، سریلانکا، هند تا آفریقای شمالی و خاورمیانه وضع به همین منوال – و البته وخیم­تر – است. برای مثال در کره­ی جنوبی (یکی دیگر از چند بهشت موعود سرمایه­داری) شغل 70 درصد کارگران زن بی­ثبات است. این بی­ثباتی در ایران به مشاغل قرارداد سفید مشهور شده است و کارفرما می­تواند به طور یک­جانبه وبا اراده­ی شخصی کارگر را اخراج کند.

زنان مجرد و مطلقه در خانه­یی که سیاه است
یک ضرب­المثل تزاری می­گوید: «خیال کردم دو نفرند، اما بعد دانسته آمد که آنان یک نفر بودند. مردی با همسرش!!»
زنان مجرد یا مطلقه - اگر بر و رویی هم داشته باشند - در محیط کار یا جامعه همواره در معرض سو­ءاستفاده­ی کارفرما و مردان قراردارند. مضاف به این­که زنان شوهردار نیز باید "مسوولیت خطیر" حامله­گی، زاییدن، پروریدن، شستن، پختن، و البته هم بستر شدن را – حتا در مواقعی که تمایلی ندارند – به دوش بکشند و اگر در همین حال شاغل نیز باشند باید این روند را فقط با معیار استثمار وحشیانه محک زد.
در جامعه­ی سرمایه­­داری، زنان مطلقه یا مجرد همیشه در شمار مغلوبان محسوب می­شوند و در هیچ محکمه­یی برنده نیستند. بازار کار به آنان یک­جور ستم می­کند و بازار عمومی جامعه جوری دیگر. به زعم کارفرما زن مطلقه­یی که به دنبال کار آمده است، ناگزیر باید به تمام شرایط پست و پیش­نهادهای غیرمنصفانه و ضد انسانی تن بدهد. دستمزد کم و کار غیر تخصصی. و اگر مناسب بود کام­جویی. زن مطلقه می­داند که آسمان هر کجا همین رنگ است و مقاومت به مثابه­ی بی­کاری و فقر است. ناگزیر با نازل­ترین دستمزد نیز نیروی کارش را به حراج می­گزارد. به این مشاغل می­گویند "کار زنانه!!" این اصطلاح کثیف تنها مفاهیم کار غیر تخصصی و دستمزد ناچیز را تداعی نمی­کند.تعفن موجود در جامعه ی مردسالار را نیز معنا می کند. "کار زنانه" یعنی کاری که هر مردی حاضر به پذیرفتن آن نیست.

زنان دو شغله
کار خانه­گی امری واجب و البته بدون مزد و منت است. و چون جای مادران در بهشت است پس باید علاوه بر وظیفه­ی مادری، از جوراب بوگندو تا لباس زیر شوهران را بشویند. اتو بزنند و همیشه بوی پیاز داغ صادر کنند. در همین مناسبات خانواده­گی، اگر کمی پیش­تر برویم، درمی­یابیم که آمیزش جنسی غالباً یا همواره با پیش­نهاد – بهتر نیست گفته شود: تحمیل - مردان انجام می­شود و اگر زنی به هر دلیل - از جمله خسته­گی تن و جان - آماده­گی نداشته باشد، این عمل یک­سویه آغاز و تمام می­شود. می­خواهم بگویم که در جامعه­ی مردسالار سرمایه­داری زنان حتا مالک جسم خود نیز نیستند.
در این مناسبات زنان شاغل و خانه­دار، اگرچه عملاً دو شغله هستند، اما فقط به خاطر یک شغل - کار در بیرون خانه - مزد می­گیرند. در چنین خانواده­هایی که زنان و مردان پا به پای هم کار می­کنند اگر در نتیجه­ی پس انداز، خانه­ یا اتوموبیلی خریداری شود، در غالب قریب به اتفاق موارد، سند مالکیت آن به نام مرد ثبت می­شود. زنان فقط مالک جهیزه­یی هستند که بعد از دو سه سال پوسیده است و چون قرار بوده با رخت سفید به خانه­ی بخت بروند و با موی سفید عازم آخرت شوند، پس نباید بهره­یی مادی از دنیای­دنی و گذرا داشته باشند.
زنان دو شغله عموماً وقت مفید و آزاد ندارند. خسته از کار به خانه باز می­گردند و شغل دیگری را شروع می­کنند. اما وضع مردان به گونه­یی دیگر است. آنان با دوستان­شان – اگر زن صیغه­یی و دوم و سوم در کار نباشد - قرار گردش و چرخش می­گزارند. در مهمانی­­ها پاسور و تخته نرد می­زنند و زنان می­پزند و سرو می­کنند و می­شویند و زر زر بچه را می­­شنوند و آخر شب، خسته و شکسته برای آغاز روزکاری دیگر، به رخت­خوابی می­روند که انتظار عشوه از جسمی فرسوده دارد و چون نتیجه­ی مطلوب نمی­گیرد به سراغ دیگری می­رود. تازه زنان برای آماده­ سازی صبحانه­ی فرزندان مدرسه­یی و رخت و لباس پوشاند فرزندان باید دست کم یک ساعت زودتر از مردان خواب را در چشمان­تر خود بشکنند!
(در افزوده: به همین دلیل سخن گفتن از تشکل زنان از یک سو اتوپیک است و از سوی دیگر" لازم؟")
یک خانواده با زن دو شغله را در نظر بگیرد که به مهمانی دعوت شده­اند. روی کارت دعوت نوشته "آقای الف به همراه خانواده" در بهترین شرایط به جای خانواده می­نویسند "به اتفاق بانو". معروف است که لئوتولستوی( نویسنده­ی جنگ و صلح و.. ) همیشه مشغول کار خود بوده و به همسرش در حد یک رحم بارآور توجه می­کرده است. در این حال همسر تولستوی شاکی از بی­اعتنایی شوهر، همیشه در حال قُرولُند بوده است. تا این­که یک روز خدمت کار خانه به خود اجازه می­دهد تا سر خانم داد بزند که: "خانم! جناب کنت در حال حل مشکلات بشریت هستند و فرصت پرگویی­های شما را ندارند. لطفاً دست از سر ایشان بردارید!" مصیبت را ببین!

غیبت زنان در اتحادیه­ و سندیکا
شاید به دلایل پیش گفته است که زنان کارگر در بدنه و به خصوص رهبری سندیکاها و اتحادیه­های کارگری نقش مفید و موثری ندارند. همه می­دانند که اعضای هیات مدیره­ی غالب اتحادیه­های کارگری را مردان تشکیل می­دهند. در سخن­رانی­هایی که به مناسبت­های مختلف از جمله یک مه و حتا 8 مارس انجام می­شود، صدای مردان شنیده می­شود. مدیران اتحادیه­های (محافظه­کار) کارگری معتقدند که "سازمان­دهی زنان در متن جنبش کارگری دشوار است!!" زنان کارگر - به دلیل ضیق وقت - باید به وظایف خود در خانه نیز عمل کنند و تبعاً وقت لازم برای فعالیت اجتماعی ندارند. استدلال مهملی که بارها با حضور قاطع زنان در سخت­ترین شرایط مبارزه­ی طبقاتی نفی شده است.
در آستانه­ی به قدرت رسیدن تاچر (نئولیبرالیسم هار انگلیسی) فقط 27 درصد از اعضای اتحادیه­های کارگری انگلستان از زنان شکل بسته بود و شگفت آن­که از این میزان صرفاً دو درصد در رده­ی مدیریت اتحادیه­ یی ایفای نقش می­کردند. در کنگره­های سالیانه­ی دهه­ی منتهی به عروج تاچریسم فقط 5 درصد از نماینده­گان اعزامی زن بودند. معلوم است که در چنان شرایطی که طبقه­ی کارگر نیمی از قدرت کمی و کیفی خود را به همراه ندارد مغلوب نئولیبرالیسم می­شود.
زنان کارگر اگرچه نسبت به شرایط و محیط کار همواره از مردان حساس­تر و هوش­مند­تر بوده­اند اما ویژه­گی بارز آنان هرگز از سوی اتحادیه­ های کارگری - چه رسد به کارفرما - جدی گرفته نشده است. اصطلاح آشنا و منحوس "اعضای اتحادیه های کارگر ی و همسراشان" - حتا اگر اشاره به زنان خانه­دار باشد – به تنهایی گویای نادیده گرفتن زنان کارگر است.

آسیب­پذیری و هو­ش­مندی زنان
زنان کارگر با وجود هوش­مندی پیش­گفته همیشه از مردان آسیب­پذیرترند:
- نامناسب بودن ابزار تولید به طور فیزیکی.
- محیط کار خصمانه، خشن و مردانه.
- کارفرمای مرد.
- فقدان سرویس­های بهداشتی مناسب و مجهز.
- تبعیض و تهدید جنسی.
- آثار خطرناک عوامل شیمیایی و بیولوژیکی بر زنان کارگر باردار.
- استرس ناشی از شیفت­های نامنظم و کار بی­ثبات.
- آسیب­های فیزیکی از جمله رباطی، چشمی، استخوانی و عضلانی.
با وجودی که زنان در حوزه­ی جست­وجو، فهم و انتقال هشدارها و اخطارها، تحمل دشواری­ها، کاربست صحیح وسایل ایمنی، دقت در درک نشانه­ها، دریافت خطرات کار و غیره از موقع و وضع به مراتب بهتری نسبت به مردان برخوردارند اما به دلیل بعضی کاستی­های فیزیکی (از جمله قدرت کم­تر عضلانی) همواره در شغل­ها یی به کارگرفته می­شوند که ارتباط مناسبی با توان­مندی­های شان ندارند.
زنان به لحاظ آموزش پذیری نیز از مردان قوی­ترند. با وجود تمام محدودیت­ها، در کشوری مانند ایران کیفیت و کمیت دانشجویان و فارغ­التحصیلان دختر، همیشه از پسران برتر بوده است. در آمریکا به ازای هر 100 فارغ­التحصیل پسر، 130 دختر فارغ­التحصیل می­شوند. در سوئد این میزان به نسبت 100 به 150 به سود دختران است.


باقی این سخن را زین سان همی شمار....
در صد سال گذشته مدیای مسلط بورژوایی تا توانسته است در حق شاخص­ترین زنان صاحب نظر چپ و سوسیالیست از رزا لوکزامبورگ و الکساندرا کولونتای و کلارا زتکین تا رایا دونایفسکایا محدودیت­های خبری و تصویری ایجاد کرده است. اگر تلاش زن کارگر بولیویایی (دوچانگارا) و مادر جونز، برای تحکیم مبانی بورژوازی صورت می­بست، اکنون به اسطوره­های فراموش ناشدنی تبدیل شده بودند. این ستم طبقاتی از بورژوازی شگفت نیست. اما واقعیت این است که جنبش کارگری نیز به دلیل حاکمیت جریان مردسالارانه، مجال رشد زنان را سلب کرده است. در کمیته­ها و مجامع و اتحادیه­ها و سندیکاهای کارگری - از انگلستان و فرانسه تا ایران – کم­تر نشانی از حضور قاطع زنان دیده شده است. در تاریخ فرهنگ یک­صد سال گذشته­ی ایران به ندرت می­توان در حد انگشتان یک دست زنان شاخص برشمرد. هم­پای دهخدا و نیما و هدایت و شاملو و ساعدی. تاریخ مرد محور این کشور - که حتا معشوقه­اش نیز مرد است و مغ بچه است و من در یک کتاب به آن پرداخته­ام – راه رشد زنان را بسته است. این، تاریخ مبارزه­ی طبقاتی است که زنان غالباً در آن غایب بوده­اند و اگر در جایی حاضر شده­اند، حداکثر نقشی در حد مادر حسنک وزیر یا رابعه بنت کعب قزداری ایفا کرده­اند.
از قرار در تمام دنیا وضع به همین منوال بوده است. در "دموکراتیک"ترین کشور سرمایه­داری معاصر (آمریکا) بانوی اول کشور، شهرت شوهرش را یدک می­کشد و هنوز یک رئیس دولت زن پیروز انتخابات نبوده است. در همین کشور سارا پیلین صرفاً به خاطر جذابیت­های جسمی و جنسی – وابته ساماندهی اوباش­ تی­ پارتی – در کنار مک­کین قرار می­گیرد. خانم هیلاری کلینتون، اگر به اعتبار و سابقه­ی شوهرش نبود مدیر حساب­داری شرکت GM نیز نمی­شد. اَه! خانم کلینتون! چه خوب شد سرماجرای مونیکا لوینسکی لوند کوتاه آمدی، وگرنه الان کسی مانند سایروس ونس در جای تو نشسته بود...




بخش دیگری از ترانه­های جان لنون را بخوانید و کمی از آلام این نوشته بکاهید:

زن فرودست­­ترین دنیاست
آری چنین است
اگر باور نداری نگاهی به شریک زنده­گی­ات بینداز
زن برده­ی برده­گان است
آری باید این را فریاد کرد
مجبورش می­کنیم که بزاید و بچه­دار شود
بعد می­گذاریم یک مرغ چاق پیرخانه­گی شود
به او می­گوییم جایش در خانه است و بس
بعد سرزنش­اش می­کنیم که بیش از حد غیراجتماعی­ست
و به درد دوستی نمی­خورد... ­

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر