۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

اتحادیه گرایی محافظه کار -2 (محمد قراگوزلو)


اتحادیه­گرایی محافظه­کار – 2

چرا کارگران از پای نشستند؟

محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com

با ستایش از: شهرزاد نازنین


I

1. تصور تصویری محتمل از یک تظاهرات کارگری
یکی از شهرهای فرانسه: تولوز. ساعت 6 غروب. هوا سرد. کارگران پرشور پس از چند روز راه­پیمایی و تظاهرات مستمر؛ در حال پراکنده شدن هستند. بدون افق روشن برای فردا. بی­برنامه. "تظاهرات حیرت­آور بود. اما من نمی­توانم درک کنم، چرا در پایان ما هیچ همایشی نداشتیم. هیچ کدام از رهبران سخن­رانی نکردند. و هیچ بحثی راجع به قدم بعدی در نگرفت. مردم تنها پراکنده شدند و به خانه رفتند و به نظر رسید که همه چیز محو شد. آلن وودز." از روز قبل خبر قانونی شدن طرح دولت توسط پارلمان، روزنه­های نومیدی را گشوده است. زمزمه­هایی در میان کارگران و از زبان برخی رهبران اکسیون­های خیابانی شنیده شده. این رهبران می­کوشند کارگران را مجاب کنند که «ادامه­ی اعتصاب و تظاهرات بی­فایده است و حالا که طرح دولت با ترفند مجلس نماینده­گان و سنا لباس قانون پوشیده، بر همه­ی شهروندان متمدن [؟!] است که به خانه و کارخانه بازگردند و تا انتخابات بعدی صبر پیشه کنند.»
زمانی نه چندان دور یک شاعر سوسیالیست ایرانی سروده بود:
«عفونت­ات از صبری­ست
که پیشه کرده­یی
به هاویه­ی وهن
تو ایوبی
که از این پیش اگر
به پای
برخاسته­ بودی ...
... و باد دامان­ات
تند بادی
تا نظم کاغذین گل بوته­های خار
بروبد» (احمد شاملو، 1380، صص717-716/ 25 تیر 1351)
باری. به تظاهرات فرضی کارگران کلافه و آشفته فرانسوی بر می­گردیم و از زبان یک لیدر محافظه­کار – که بر بلندای چارپایه­یی سخن می­گوید– می­شنویم که: «دوستان کارگر! خسته نباشید! شما در طول تظاهرات سپتامبر و اکتبر؛ مشت محکمی به دهان استکبار جهانی کوبیدید و ثابت کردید می­توانید دولت ضد مردمی را به زباله­دان تاریخ بفرستید! شما خواب و خوراک را از سارکو [سارکوزی] گرفتید. چراغ الیزه را کم­سود و بیبی­فیس (baby face) مادام برونی [کارلابرونی، همسر سارکوزی] را تا حد یک نعلبکی [!!] تحقیر کردید. کرسی کوشنر را به آلیوماری و صندلی هرومون را به ژوپه دادید. [همهمه­ی کارگران] گوش کنید دوستان! دولت فرانسه در شرایط حساسی به سر می­برد.
[در افزوده: گویا این "شرایط حساس" یک اپیدمی­ست. در ایران نیز هر کسی تقاضای یک ریال اضافه دستمزد و یا ... می­کند، فوراً این عبارت مشعشعِ خاموش کننده شلیک می­شود!]
«این فقط ما کارگران نیستیم که باید بیش­تر کار کنیم و برای کومک به حل مساله­ی کسری بودجه دولت­مان لاجرم کم­تر حقوق بگیریم. دانشجویان انگلیسی نیز قرار است از این پس ایثار کنند و شهریه­ی سه برابری بپردازند. شنیده­ام که کارگران ایرانی نیز با قراردادِ سفید امضا کار می­کنند و تازه اتحادیه متحادیه هم ندارند! کارگران اسپانیایی، یونانی، ایتالیایی، آمریکایی و... دوستان! تعداد دولت­مردان ما نیز از 37 نفر به 22 نفر کاهش یافته و از حقوق و مزایای مدیران بانک­ها و صنایع یک درصد کاسته شده! پانزده وزیر بی­کار شده­اند و چند بانک­دار. این فقط ما کارگران نیستیم که در نتیجه­ی تحمل صبورانه "ریاضت اقتصادی" بی­کار می­شویم و دوستان ما مجبورند به جای ما نیز اضافه کار کنند. دولت هم از طریق کاهش بودجه و صرفه­جویی با ما همراه شده است! اگر دوگل، مارشه و میتران زنده بودند، شک نکنید با روی گشاده نه تنها دو یا 5 سال بیش­تر بل­که تا آخر عمر برای مام میهن کار می­کردند و از بازنشسته­گی و بیمه و درمان و آموزش و حمل و نقل خصوصی شده، گلایه نمی­کردند.»
صدای اعتراض شدید چند کارگر که از سخن­ران می­خواهند "خفه شود" و برای دریافت مزد خوش خدمتی به سازمان کار برود. "لیدر" خود را جمع­وجور می­کند. بخار دهان را میان دو دستش می­دمد و سعی می­کند خونسردانه ادامه دهد: «دوستان کارگر! ما حافظ دست­آوردهای انقلاب کبیر ضد استبدادی هستیم. ما دموکراسی داریم. پارلمان داریم. قانون داریم. ما مردمی قانون­مند و متمدن هستیم. از خشونت و تخریب بیزاریم. چرا پالایشگاه باید بخوابد و مردم ساعت­ها در اختلال حمل و نقل زمینی و هوایی معطل شوند؟ حالا که حدود خط بازنشسته­گی از سوی نماینده­گان خردمند [؟!] ما؛ در پارلمان ترسیم شده است، به قانون و رای خود احترام می­گذاریم و تا انتخابات بعد، آتش اعتصاب را با آب صندوق رای دموکراتیک خاموش می­کنیم. حزب کمونیست، میلیتانت­ها، آنارشیست­ها، جبهه­ی ضد سرمایه­داری و رادیکال­ها می­خواهند سر به تن دموکراسی ما نباشد. به دشمنان "جامعه­ی باز" فرانسه­ی آزاد پشت کنید. کار کنید صرفه­جویی کنید. ریاضت...»
در این هنگام چند وسیله­ی مختلف به سر و صورت سخن­ران می­خورد. یکی از کارگران با پرچم سرخ به کمر او می­کوبد. چارپایه و سخن­گو واژگون می­شوند...

2. کلیات مذاکره­ی همان رهبر اتحادیه­یی
در آخرین روزهای اکتبر2010، یک رهبر اتحادیه­یی متعاقب ملاقاتی غیر رسمی با یک مقام سیاسی امنیتی، متن پیش نوشته در تظاهرات شهر تولوز را مانند آژیتاتورهای حرفه­یی چند بار خواند. مقام سیاسی سری به علامت تایید تکان داد و رهبر اتحادیه­یی از در مخفی اداره­یی بی­نشان خارج شد و در حالی­که حافظه­ی شفاهی خود را آزمایش می­کرد به سوی محل تجمع کارگران معترض راه افتاد. او و دوستانش – که از مدت­ها پیش برای پیش­برد ماموریت­های دولتی به صفوف جنبش کارگری رخنه کرده بودند – خوب می­دانستند پس از تصویب قانون، ایجاد شکاف در میان کارگران قطعی­ست و چند اتحادیه­­ی محافظه­کار کمر اعتصاب را خواهند شکست. با این حال چون طرح دولت در مجلس سنا نهایی نشده بود، آنان نیز به همراه اتحادیه­های چپ و کارگران رادیکال در تظاهرات خیابانی و اعتصابات گسترده شرکت می­کردند و دوش به دوشِ کارگران معترض علیه دولت سارکوزی شعار می­دادند. در اواخر سپتامبر، رهبران این اتحادیه­های سازش­کار به اعتبار کاهش کمیت کارگران معترض، به فراست دریافته بودند که قانون و پارلمان و در نهایت طبقه­ی حاکم بورژوازی بازی را برده است. جمعی از کارگران برای استمرار اعتصاب تردید داشتند و گروهی دیگر با نومیدی از این موضع که "کار تمام شده است" سخن می­گفتند. اتحاد­ و مقاومت کارگران دچار تشتت شده بود و به نظر می­رسید که طبقه­ی کارگر فرانسه – با وجود همه­ی هوشمندی، سابقه­ی مبارزاتی و حافظه­ی درخشان تاریخی­اش – در مبارزه برای حفظ سنگر موجود خود و دفاع از دست­آوردهای گذشته یک گام به پس نهاده است. جمع اندکی از کارگران – که با رهبران سازش­کار اتحادیه­یی مرتبط بودند – از چند روز پیش موضوع بی­نتیجه­گی ادامه­ی اعتراض پس از تصویب قانون را به خیابان و کارخانه کشیده بودند. این جمع از "دست­آوردهای ارزشمند مبارزه" حرف می­زدند، از "تجربیات جدید"، از "فشار بر دولت"، از "ادامه­ی زنده­گی پس از 62 ساله­گی"...! آنان از رادیکال­ها، میلیتانت­ها و کمونیست­ها متنفر بودند و به کارخانه­های آرام و خیابان­های پاکیزه­یی می­اندیشیدند که به سبب درگیری کارگران با پلیس، بوی دود می­دادند. آنان از این که تظاهرات و اعتصاب­­ها به پایان خود نزدیک شده است، شاد بودند.
نه باران و زمهریر زمستان و نه حنجره­ی زخمی و ساق­های مجروح کارگران، بل­که تعفن دولت و پارلمان، حفره­های کوچک پائین را به شکاف عمیق استنکاف از ادامه­ی مبارزه­ی طبقاتی مبدل کرده بود. کارگران 2010 فرانسه خاطره­ی رفقای 1871 خود را به یاد نیاوردند و مانند مستان، تلوتلوخوران به خانه رفتند و جای خود را موقتاً به کارگران ایتالیا و اسپانیا و یونان سپردند تا زمانی دیگر...

3. پاریس سرد و الیزه­ی گرم!
پاریس، نوامبر سرد 2010 را به آرامی آغاز کرد. خیابان­های برف گرفته، معابر یخ­ زده، شتاب رهگذران، سرهای در گریبان عابران، زمینِِ دل­مرده و سقف کوتاه آسمان... شعری سیاه و تلخ و سرد از یک شاعر گرم­سرای خراسانی را تداعی می­کرد که در هوای داغ و درفش پس از مرداد تهران کودتا زده، خوانده بود:
«سلامت را نمی­خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است...» (اخوان، 1352،ص:36)
اما پرزیدنت فرانسه – که نه آن شاعر خراسانی را می­شناخت و نه حتا الوار و آراگون سرزمین خود را - سرخوش از ریاست دوره­یی جی20 و سرحال از افول اعتراضات کارگری، از اتوموبیل مگان کارخانه­ی رنو پیاده شد. بدون پالتو و با احساسی تند از شور جوانی. نیکلای زشت دست کارلای زیبا را فشرد و در حالی­که یک بار دیگر مسحور اندام موزون بانو شده بود، چتر یکی از محافظان را کنار زد و پله­های الیزه را بی­تامل پیمود. وقتی که درهای خیمه­ی ویژه­ی آرام­گاه رئیس جمهوری با احترام تمام گشوده شد، نیکلا سارکوزی خطوط هاشور دانه­های برف را از کت و دامن سورمه­یی تا گونه­ی اناری کارلابرونی دنبال کرد و...

II­
ما، در نقد و بررسی زمینه­های عروج هارترین جناح سرمایه­داری معاصر (نئولیبرالیسم) و تعلیل دلیلِ ناکامی جنبش­های کارگری طی سی سال گذشته، به ده­ها عامل مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اشاره کرده­ایم و طی مقالات متعدد شیفت ریل مبارزه­ی طبقاتی کارگران به سمت و سوی اعتراضات صرفاً تریدیونیونیستی کلاسیک و محافظه­کار، در کنار دنباله­روی از سوسیال دموکراسی راست تمکین به قوانین مصوبِ دموکراسی پارلمانی و پی­روی از رفرمیسم گروه­های "چپ بورژوازی" را از جمله اسبابِ بی­فرجام ماندن مبارزات طبقه­ی کارگر دانسته­ایم. واضح است منظور من از این ناکامی و بی­نتیجه­گی ابتدا معطوف به عدم توفیق در کسب قدرت سیاسی با وجود بحران­های عمیق در دولت­های سرمایه­داری است. جنبش کارگری در سی سال گذشته، حتا بخشی از امتیازاتی را که به اعتبار مبارزات گذشته­ی خود به دست آورده، به تدریج به دولت­های بورژوایی وانهاده است. آخرین نمونه­های این شکست – به جز واگذاری هر دو نیمه­ی زمین­بازی به دولت سارکوزی – تصویب بی­رحمانه­ترین سیاست­هایی است که تحت عنوان "ریاضت اقتصادی" به تن و جان طبقه­ی کارگر تحمیل شده است. لبه­ی تیغ فشار و اعتراض جنبش­های کارگری در اروپای غربی چندان تیز نیست که دولت­های نئولیبرال و به اصطلاح "سوسیالیست" (پرتغال، یونان) را وادار به عقب­نشینی کند. افول هر چند موقت جنبش کارگری فرانسه در مقابل تعرض دولت بار دیگر نشان داد که اکسیون­های اتحادیه­یی – حتا برای کسب امتیازات کوچک – با هر درجه از رادیکالیسم و صداقت نیز قادر نیستند در برابر کثیف­ترین صورت سرمایه­داری از دست­آوردهای گذشته­ی خود دفاع کنند و برای رقم خوردن دنیایی بهتر دولت­های بورژوایی را به عقب برانند. عملیاتی شدن طرح ارتجاعی "ریاضت اقتصادی" با وجودی که به مقاومت­های پراکنده­یی در یونان، فرانسه، پرتغال، ایتالیا، انگلستان و... دامن زده است، اما اوج این اعتراضات که با موتور محرکه­ی جبهه­ی واحد اتحادیه­یی فرانسه شکل بست، به وضوح ضعف مبارزات اتحادیه­یی را به نمایش نهاد و ضرورت آسیب­شناسی و بازنگری در این شیوه­ی مبارزه­ی طبقاتی را پیش کشید.
من در ابتدای این مقاله کوشیدم، به اعتبار تصویری محتمل و برآمده از تصور – که این خود برآیند شواهد و نتایج تحولات زمستان 2010 فرانسه بود – سازش­کاری رهبران اتحادیه­یی را مصور کنم و بطالت مذاکره با دولت را که گاه در اجلاس­های دو جانبه (کارفرما ـ کارگر) نیز بی­نتیجه می­ماند، نشان دهم. واقعیت این است که دولت­های نئولیبرال با توجه به مواضع شدیداً راست خود، اساساً کم­ترین حقی برای کارگران و زحمت­کشان قایل نیستند و برخلاف سوسیال دموکراسی­های نیم بند ائتلافی مستقر در اسکاندیناوی، تمام عزم خود را برای استثمار بیش­تر طبقه­ی کارگر جزم کرده­اند. این دولت­ها مصمم­اند به پشتوانه­ی قدرت پلیس خسارات ناشی از بحران نئولیبرالی را – که به دلیل کومک­های مالی سخاوتمندانه­ی دولت از ورشکسته­گی بانک­ها و صنایع به سوی کسر بودجه­ شیفت کرده است – از جیب کارگران جبران کنند. این دولت­­ها، صرف نظر از این­که تحت چه نام و عنوانی موفق به اخذ رای و کسب قدرت سیاسی شده­اند برآنند تا از طریق بی­کارسازی، کاهش دستمزد، (ارزان سازی نیروی کار)، حذف خدمات حمایتی دولت، سرقت از صندوق­های رفاه، افزایش سن بازنشسته­گی، تقلیل مالیات بورژوازی و... شکاف عمیق کسر بودجه­ی خود را با خون کارگران پر کنند.

***
تجربه­ی مبارزات زمستان 2010 فرانسه ثابت کرد:
1. شعارهای انتخاباتی سیاست­مداران بورژوا سرابی بیش نیست. (چنان­که دانسته است سارکوزی در شعارهای انتخاباتی خود سن بازنشسته­گی 60 سال را به رسمیت شناخته بود.)
2. دموکراسی پارلمانی که از درون آن اعضای مرتجع دولت­های امثال سارکوزی، برلوسکونی، کامرون، زاپاترو، پاپاندرو و غیره رای اعتماد می­گیرند، دام چاله­ی فریب رای دهنده­گان است. اگرچه نزدیک به 70 درصد مردم فرانسه از اعتراضات حمایت کردند، اما دولت و پارلمان به درخواست حداقلیِ این اکثریت مطلق پشت پا زدند. بر اساس نظرسنجی­های پس از سپتامبر 2010، دانسته آمد که بیش از دوسوم مردم فرانسه با طرح دولت مخالف بوده­اند. از سوی دیگر اکسیون 5/3 میلیون نفری خیابان­های پاریس – و لیسبون و رم و آتن – به وضوح نشان داده که "منتخبین" نماینده­ی اکثریت نیستند و از منافع مردم کارگر و زحمت­کش دفاع نمی­کنند. تجربه­ی فرانسه یک­بار دیگر مُهر مردودی بر پیشانی سیاه دموکراسی بورژوایی پارلمانی کوبید و آلترناتیو دموکراسی کارگری (شورایی ـ مستقیم، حق عزل برای رای­دهنده­گان) را به عنوان تنها آلترناتیو رهاییِ بخش ممکن پیش کشید.
3. اگرچه در فرانسه حق اعتصاب قانونی­ست اما استفاده­ی محدود و ناپی­گیرانه از چنین حقی الزاماً مساوی پیروزی بر سیاست­های ضد کارگری دولت نیست. با وجود آزادی حق اعتصاب واقعیت این است که در کارگاه­های کوچک و متوسط و به ویژه در بخش­های خصوصی شده، سندیکاها فعال نیستند و کارگران غیر متشکل­اند. مضاف به این که کم­تر از ده درصد کارگران فرانسه عضو سندیکا هستند و کارگران برای روزهای اعتصاب حقوق نمی­گیرند.
4. عدم اتحاد اتحادیه­ها در تجربه­ی فرانسه قابل تامل بود. ث.ژ.ت (CGT) (با تمایل سنتر، فاصله گرفته از چپ و متمایل به سازش با دولت) تا ث.اف.د.ت (CFDT) در کنار سود (SUD) (پست و راه­آهن) و اس­اف­یو (SFU) (آموزش و پرورش) به عنوان نماینده­ی بخش چپ و رادیکال جنبش کارگری فرانسه نشان دادند که نمی­توانند در یک جبهه­ی واحد اتحادیه­یی مبارزه­یی متحد را به سامان نهایی برسانند. ث.ژ.ت در مُقام مغز و موتور اصلی این اعتراضات با مواضع مطالبه محور – مذاکره­گر به میدان رفته بود. سندیکای دست راستی اف.او (FO) در آخرین اعتراضات خیابانی - نیمه­ی دوم اکتبر – اساساً شرکت نکرد.
5. مطالبات تقلیل­گرایانه و مواضع متکی به رفرمیسم بورژوایی اتحادیه­ها بر محور همان "دو سال" متمرکز شده بود.
6. دولت به عنوان نماینده­ی طبقه­ی بورژوازی حاکم به شعار "تثبیت قانون یا استعفا" تکیه زده بود. اما کارگران با شعار "لغو طرح یا استعفای دولت" وارد مبارزه نشدند. (ضرورت اتخاذ شعار مناسب)
7. واضح است که بسیاری از کارگران عضو اتحادیه به احزاب و سازمان­های سیاسی سمپاتی دارند. با این حال وجود گرایش­های رفرمیستی و ناسیونالیستی در این جریان­ها همواره مبارزه­ی کارگران را به حوزه­های تدافعی کشیده است. به طور کلی چند دهه­ است که دولت­های بورژوایی حمله می­کنند و طبقه­ی کارگر در لاک دفاعی می­رود. بدین سان می­توان گفت – و پذیرفت - که در غیاب حزب فراگیر پیش­رو کارگری (متشکل از عناصر پیشتاز، آگاه و حتا عمل­گرای طبقه­ی کارگر) استمرار جنبش­های اجتماعی به منظور شکل­بندی یک جنبش توده­یی، اجتماعی و رشدیابنده­­ی سوسیالیستی عملاً غیر ممکن است. حزب کمونیست فرانسه با گرایش عمیقاً پوپولیستی فاقد این خصلت کارگری است. حزب کمونیست فرانسه (PCF) از دوران ژاک ­دوریو (موسس حزب مردمی فرانسه)، موریس تورز (متمایل به مسکو) شارل تی­اون (پایه­گذار سازمان چریکی مقاومت علیه فاشیسم،) والدک روشه، ژرژ مارشه تا سال 1974 که حزب به اروکمونیسم و نفی دیکتاتوری پرولتاریا سقوط کرد،و تا دوران دبیر کلی روبرت هو (صدر هیات رئیسه­ی وقت و سناتور "چپ" کنونی،) و ماری ژرژ بوفه و پی­یر لوران اساساً حزبی تمام خلقی، پوپولیست و غیر کارگری بوده و هست.
در کنگره­ی بین­الملل اول (لاهه) بر این مهم به درست تاکید شد که طبقه­ی کارگر برای کسب قدرت سیاسی نیازمند حزب خود است. حزب بلشویکی ـ لنینی نمونه­ی تیپیک همان حزبی­ست که در کنگره­ی بین­الملل اول از سوی مارکس و انگلس نیز مورد توجه قرار گرفته است. بدون وجود عینی و فعالیت موثر چنین حزبی مبارزات اتحادیه­یی قادر به شکستن قدرت دولت بورژوایی نخواهند بود. اتحادیه­های ضد حزبی مانند آی­ دبلیو دبلیو در کنار اتحادیه­های آنارکوسندیکالیست عملاً برخلاف این جریان حرکت می­کنند.
غالب اتحادیه­هایی که در آمریکا و انگلستان (اتحادیه­های انگلو) فعال هستند، به همان شیوه­ی اتحادیه­گرایی کلاسیک تاکتیک سازش با بورژوازی را به منظور کسب رفاه حداقلی پیش می­برند و دقیقاً نقش سوپاپ کارفرما را ایفا می­کنند. این اتحادیه­ها کل شعاع حرکت خود را در محدوده­ی قانون کار مصوب دولت بورژوایی محدود می­کنند و در صورت اعتراض به تحدید منافع کارگران، به محض قانونی شدن طرح­های دولتی سر تمکین و تسلیم فرود می­آورند.
تجربه­ی زمستان 2010 فرانسه پایان عمر این شیوه­ی اتحادیه­گرایی کلاسیک را در کنار ضرورت تقویت تحزب کمونیستی اعلام کرد.
8. نگفته پیداست که تمدید اعتصاب در مراکز اصلی تولید سوخت و بستن راه­های دست­یابی به پالایشگاه­ها و انبارها و مخازن می­توانست به یک فلج عمومی و به تبع آن سقوط دولت منجر شود. اتخاذ تاکتیک مناسب برای دست­یابی به اهداف مقطعی و پیش رونده­ی جنبش کارگری سخت قابل تامل است. شارل لافور (کارگر کمونیست صنعت نفت فرانسه) در برهه­ی اعتراضات زمستان 2010 گفته بود: «از مه 1968 تاکنون چنین اعتصابی هرگز دیده نشده است.»
شارلی در تمام روزهای اکتبر با وجود فشارهای پلیس و تحمل سرما، همراه با کارگران مبارز سرود انترناسیونال خواندند و درِ ورودی پالایشگاهِ گران پویی (Grand - Puits) را مسدود کردند، اما ...


بعد از تحریر
روز چهاردهم اکتبر آلن وودز، ضمن تاکید بر سنت­های انقلابی کشور فرانسه و اشاره به هشدار دومنیک­­ویلپین به سارکوزی – درخصوص احتمال شیفت تحریکات اخیر دولت به سوی یک انقلاب اجتماعی جدید – چنین نوشت: «جو گسترش رادیکالیسم کاملاً مشهود است. جلساتی که در چند روز گذشته من در آن­ها صحبت کردم، توسط سازمان شبکه­ی مارکسیستی (لاریپوسته) در حزب کمونیست فرانسه، سازمان داده شده بود. یک نفر می­تواند منافع بزرگی در ایده­های مارکسیسم انقلابی ببیند. نه فقط جوانان، بل­که بخش بزرگی از میلیتانت­های مسن­تر که از رفرمیسم محافظه­کار رهبری خسته شده­اند، به دنبال ایده­ی واقعی کمونیسم هستند.»
مساله­ی اصلی این است.

۱ نظر:

  1. این نویسنده به بیماری رمانتیسیسم دچار است!شانس آورده وسنش اقتضاء کرده که تجربه یک دوره مبارزه انقلابی جنبش مارکسیستی را همراه خود دارد.اگر نه کارش بیش از این زار بود.ایشان بنوعی از لحاظ مخ از طرف منصور حکمت ضربه خورده!منتهاهمان تجربه قبلی از جنبش کمونیستی با عث شده که او هنوز در دایره جنبش کمونیستی باقی مانده!البته جایگاه مشخصی در جنبش کمونیستی پیدا نکرده وبریک مدارنمی چرخد ظاهرا می خواهد به نمایندگی کمونیسم انقلابی حرف بزند اما نا خود آگاه بازبان حکمت وبرای اقشار فوقانی طبقه کارگرحرف میزند!واز همین روست که گاهی معنی را فدای لفظ می کند وگاهی هم هدف از نوشتن می خواهد خود را به رخ دیگران بکشاند!ایشان هنوز فرصت دارد تا به دردشفیق گرفتار نشده واینکه فقط برای اینکه کم نیاورد چیزی بنویسد می تواند باهدف بهتر وتامل انگیز تر چیز بنویسد!واگر سعی کند ساده برای کارگران وزحمتکشان بنویسد بیشتر موفق است وبیشتر شناخته می شود وشهرت و پیدا می کند ! تااینگونه رمانتیک نوشتن برای عده قلیلی موفق باشی ایرج از کانادا

    پاسخحذف