۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

ضرورت نقد به گذشته ی چپ جهان و ايران(قسمت ششم)سرمايه داري دولتي و ديپلماسي بين المللي(مسئله ي ايران)

ضرورت نقد به گذشته ی چپ جهان و ايران(قسمت ششم)

سرمايه​داری دولتي و ديپلماسی بين​المللی

(مسئله​ی ايران)


مزدک چهرازی



ويژه​گي طبقاتي دولت شوروي مانند هر ساختار طبقاتي ديگري علاوه بر سياست داخلي در سياست خارجي نيز تاثير مهمي داشت।يكي از سمت​گيري​هاي غير پرولتري ديپلماسي خارجي شوروي در مورد جنبش انقلابي جنگل در ايران بود। جنبش جنگل از سال 1295 خ।/1916 م. تحت رهبري "هيات اتحاد اسلام" و سازمان​ده​ئي "ميرزا كوچك​خان​جنگلي" در جنگل​ها و مناطق كوهستاني گيلان شروع به مبارزه نمود. انديشه​ي جنگل بر اساس انديشه​هاي ناسيوناليستي و مذهبي بنا شده بود و نماينده​ي دهقانان بي​زمين و بورژوازي ملي شمال ايران بود. شروع مبارزات جنگلي​ها به طور مشخص عليه اشغال​گران روسيه تزاري بود. اين جنبش ناسيوناليستي تا پايان جنگ اول توانست در تمامي گيلان و قسمتي از مازندران نفوذ قابل توجهي پيدا كند و طيفي از فعالان سياسي تهران را به خود جلب نمايد. پس از پيروزي انقلاب اكتبر و استقرار چپ​گرايان در جمهوري​هاي ماوراء قفقاز، "كميته انقلابي منطقه لنكران" (كه يك تشكيلات انقلابي بلشويكي بود) با رهبري جنگل تماس گرفت و پيش​نهاد مبارزه​ي مشترك عليه انگليسي​ها را با او مطرح نمود. در همين زمان جنگ داخلي شوروي به نفع اين دولت در حال پيش​رفت بود و ژنرال​هاي سلطنت​طلب و ضدانقلابي چون "دنيكين" و "ورانگل" به سوي جنوب در حال عقب​نشيني بودند. در ارديبهشت ماه 1299خ . / مه 1929 م. واحدهایي از نيروي دريايي ارتش سرخ كه در حال تعقيب ضد انقلابيون بودند در ساحل بندر غازيان(در مجاورت بندر انزلي) پهلو گرفتند. فرمان​ده​ئی اين واحدها در اولين فرصت به مذاكره با ميرزاكوچك​خان و ديگر رهبران جنگل پرداختند. حاصل مذاكرات تشكيل يك دولت ائتلافي از بلشويك​هاي شوروي، جنگلي​ها و چپ​گرايان ايراني بود. چپ​گرايان ايراني مقيم شوروي در "حزب عدالت-اجتماعيون اكثريون" متشكل بودند و در همين زمان تشكيلات خود را (كه شباهت زيادي به ساختار حزب كمونيست روسيه شوروي داشت) در رشت و انزلي سازمان​ده​ئي نمودند. دولت ائتلافي دولتي ناهم​گون بود چرا كه ميرزا فردي مذهبي، ناسيوناليست، مدافع مالكيت خصوصي و طرف​دار بورژوازي ملي ايراني محسوب مي​گرديد و در طرف مقابل كمونيست​هاي شوروي و ايراني ضد مذهب، انترناسيوناليست و مدافع مالكيت اجتماعي بودند. طبق قرارداد، كمونيست​ها حق تبليغ مرام اشتراكي را نداشتند اما پس از مدت كوتاهي حزب عدالت دست به تبليغ و ترويج وسيعي در بين توده​هاي زحمت​كش شهري و روستايي زد. در همين زمان و بر اثر همين تبليغات تعداد زيادي از جوانان كارگر و دهقان به تشكيلات حزب (كه از تير ماه 1299خ. به "حزب كمونيست ايران" تغيير نام داده بود) جلب شدند. از سوي ديگر برخورد كمونيست​هاي تندروي روس همچون "آبوكف" ، "پلايوف" و "ميكوييان" و احساس خطر شديد تجار و بازاريان گيلان باعث اختلافات عميقي ميان ميرزا كوچك خان و چپ​گرايان شد. كميته مركزي حزب كمونيست ايران از دو جناح تشكيل شده بود كه جناح مسلط آن در ايران به شدت بر انقلاب سوسياليستي و ضد سرمايه دار-فئودال پاي مي​فشرد. اين خط مشي دليل عمده اختلاف ميان جنگلي​ها و چپ​گرايان بود. تجار و بازاريان رشت كه تنها راه رهايي از سايه​ي مصادره​ی اموالشان را در جنگلي​ها و شخص ميرزا مي​ديدند در برابر كمونيست​ها صف​آرايي كرده خواستار خلع سلاح "سازمان جوانان كمونيست" ( ارگان جوانان حزب و بازوي مسلح آن) شدند. در مقابل حزبي​ها هم خواستار خلع سلاح تفنگ​داران مالكين و بازاريان گشتند. اختلاف مالي ميان چپ​گرايان و جنگلي​ها نيز مسئله​ي ديگري بود كه مشكل ميان دو جناح را دوچندان مي​ساخت: مقداري از جواهراتي كه بايد پشتوانه انتشار اسكناس در جمهوري جنگل مي​شد توسط شوروي​ها به دولت تازه تاسيس تحويل نشده و اموال برخي از تجار ايراني در بادكوبه (آذربايجان شوروي) توقيف گرديده بود. اين اختلافات سرانجام منجر به كودتاي مرداد ماه 1299 خ. چپ​گرايان عليه ميرزا كوچك​خان گرديد. مدتي پس از كودتا، جناح راست كميته مركزي حزب به رهبري "حيدرخان عمواوغلي"(انقلابي قديمي دوران انقلاب مشروطيت) توانست از طريق ي.و.استالين و "دفتر حزب كمونيست ماوراي قفقاز" وزنه را به نفع خط مشي خود تغيير دهد. بر اساس اين خط مشي انقلاب ايران تنها با اتحاد ميان كمونيست​ها، نيروهاي دموكراتيك و بورژوازي ملي و ضد امپرياليست ايراني و تشكيل يك دولت جمهوري پارلماني در تهران به نتيجه مي​رسيد. اين جناح با حمايت دفتر قفقاز و استالين بدون برگزاري هر گونه كنگره​اي و تنها با برپايي پلنوم كميته مركزي در 22 شهريور 1299 خ./ 11 سپتامبر 1921م. جناح چپ را كنار زده و قدرت را در درون حزب به دست گرفت. جناح راست سياست آشتي جويانه​اي را در قبال جنگلي​ها در پيش گرفت. دولت شوروي كه در اين زمان برنامه كمونيسم جنگي​اش شكست خورده بود در پي ايجاد مناسبات كنترل شده​ي تجاري با بازار سرمايه​ی جهاني بود. به همين دليل به يك بازي سياسي سه جانبه با ميرزا كوچك​خان(نماينده​ي ملي​گرايان جنگلي) – حيدرخان عمواوغلي(نماينده​ي جناح مسلط در حزب كمونيست ايران) و دولت مركزي ايران در تهران دست زد: از يك سو از دولت ائتلافي جديد كه تحت رهبري كوچك​خان و عمواوغلي تشكيل شده بود حمايت كرد و از سوي ديگر از طريق سفير كبير جديدش در تهران (فئودور روتشتين) با دولت تهران وارد مذاكره شد. انتخاب روتشتين كاملا آگاهانه صورت گرفته شده بود. او فارغ التحصيل انگلستان و وابسته به جناح رويزيونيست جنبش كارگري در اين كشور بود. لنين در مكاتباتش يك بار او را "ماركسيست" بار ديگر او را "سوسيال دموكرات سرشناس انگليسي" و بار ديگر "پيرو انديشه كائوتسكيستي" عنوان داده بود. روتشتين در جناح راست حزب قرار داشت و براساس بينش سازش​كارانه فابيانيستي​اش براي سازش با دولت ايران بهترين كاردار ديپلماتيك بود. از سوي ديگر كميسارياي خارجه شوروي بر صلح آميز شدن رابطه با تهران تاكيد داشت. در همين رابطه "گئوركي چيچرين" كميسر امور خارجه شوروي در گفت​وگويي با "حسين اوف" كميسر خارجه آذربايجان شوروي( 22 مارس 1921م./2 فروردين 1300خ.) گفته بود: شوروي "رضايت كامل" ايران را در مورد تحويل نفت سفيد و خروج نيروهاي نظامي را جلب خواهد كرد. حتا شواهدي در دست است كه روتشتين به شرط خروج مستشاران انگليسي از ارتش ايران به بودجه نظامي رضاخان سردارسپه كمك​هايي كرده است. شوروي​ها از تابستان 1920م. براي برقراري رابطه​ي تجاري با كشورهاي سرمايه​داري بودند. در اين رابطه دو كشور انگلستان و آمريكا در اول ليست قرار داشتند. پس از چند جلسه مذاكره و تلاش سرانجام در 16 مارس 1921م./25 اسفند 1299 قرارداد تجاري شوروي و انگلستان توسط كراسين سفير شوروي در بريتانيا و هورن خزانه​دار كل بريتانيا امضا گرديد. سرمايه​داري بريتانيا براي امضاي قرارداد شروطي گذاشته بود كه عملا ضد عمليات شوروي و كمونيست​ها در مناطق تحت نفوذ آن​ها بود. در متن قرارداد چنين آمده بود: «. . .كه هر يك از طرفين خودداري مي​كنند از اقدام يا اعمال دشمنانه بر ضد طرف ديگر، و اجراي هر نوع تبليغات دولتي مستقيم و غيرمستقيم خارج از حدود مرزهاي خود بر ضد موسسات امپراطوري بريتانيا يا دولت شوروي روسيه متناسبا، و بالاخص اين كه دولت شوروي روسيه خودداري مي​كند از هر گونه تلاش نظامي يا ديپلماتيك براي تشويق هر كدام از ملل آسيايي به هر شكلي از اقدام دشمنانه بر ضد منافع بريتانيا يا امپراطوري بريتانيا، خصوصا در هنوستان و كشور مستقل افغانستان . . .» (تاكيد از ما است. نقل شده از كتاب تاريخ روسيه شوروي-جلد سوم- نوشته اي. اچ . كار- ترجمه نجف دريابندري- انتشارات زنده رود –صفحه 351 ) اين قرارداد در سرنوشت بسياري از جنبش​هاي انقلابي و كارگري آسيا تاثير فراوان نهاد و شوروي نه تنها پشت آن​ها را خالي كرد بلكه فعالان اين جنبش​ها را وادار به عقب​نشيني نمود. در26فوريه 1921م./7 اسفند 1300خ. قرارداد مودت ميان دولت شوروي و دولت ايران بسته شد و مذاكرات پيوسته​اي در مورد مسئله​ي گيلان بين طرفين شروع گرديد. قرارداد ايران و شوروي 18 روز قبل از قرارداد بريتانيا و شوروي بسته شد اما انعقاد قرارداد شوروي با بريتانيا در نتيجه​ي مذاكرات روتشتين با تهران تاثير مهمي داشت. نتيجه​ي اين مذاكرات توافق طرفين بر خاتمه يافتن جنبش انقلابي در گيلان و استقرار نيروهاي نظامي و سياسي دولت قاجار در منطقه​ی شمال بود. نتيجه​ي نهايي درست در پايان تابستان سال 1300خ و در زماني رخ مي​داد كه حزب كمونيست ايران علي​رغم اختلافات دروني به تاثيرگذاري عميقي در شمال ايران دست يافته بود. تاسيس كتاب​خانه​ها، تشكل​هاي كارگري، فعال كردن زنان در عرصه​ي اجتماعي و سازمان​ده​ئی دهقانان از جمله كارهايي بود كه حزب در طول یک سال كار علني در گيلان انجام داد. تاثير اين مجموعه فعاليت​ها تا سال​ها بعد در شمال ايران پابرجا ماند. اختلافات داخلي و حمله به رهبران كمونيست درون دولت ائتلافي( حيدرخان، سرخوش و . . .) توسط جنگلي​ها اين فرصت را به دولت مركزي ايران داد تا در حال و هوايي كه شوروي پشت جنبش را خالي كرده بود به گيلان حمله​ور شود. جريان از اين قرار بود كه در تاريخ 6 مهر 1300 خورشيدي به مقر دولت در ملاسراي رشت حمله​اي مسلحانه صورت گرفت. حمله از سوي ميرزا كوچك​خان عليه كمونيست​هاي دولت به رهبري حيدرخان صورت گرفت. پس از آن نيز جنگلي​ها در 9 مهر ماه به مقر حزب در رشت حمله كردند و سه تن از كادرهاي كمونيست با نام هاي تبريزي، ارباب​زاده و شيخف را به قتل رسانيدند. اين​ها فرصتي بود براي دولت مركزي تا سريع​تر وارد عمل شده گيلان را از انقلابيون پاك​سازي كند. در عرض كمتر از یک ماه جمهوري سوسياليستي گيلان از هم پاشيد و تعداد كثيري از رهبران آن متواري، اعدام يا زنداني شدند و يك ديكتاتوري نظامي در اين منطقه بر پا گرديد. ديپلماسي جديد شوروي بر اساس نياز جديد اين دولت به داشتن مراوده جهاني و ايجاد تجارت خارجي، يكي از مترقي​ترين و فعال​ترين جنبش​هاي انقلابي آسيا را از سپتامبر تا دسامبر 1922 م. قرباني كرد. در حقيقت اين ديپلماسي راه را براي پيش​رفت ديكتاتوري نظامي رضاخان و قوام​السطنه، نمايندگان اشرافيت سنتي و ميليتاريسم حامي سرمايه​ی بين المللي هم​وار كرد. اولين موج مهاجرين چپ​گرا در همين مقطع زماني شكل گرفت. شوروي از فعالان حزب كمونيست ايران كه در جنبش جنگل فعال بودند خواست تا ايران را ترك كنند. يك گروه 250 نفري كه در بين آن​ها فعالين دهقاني، اعضاي دولت جنگل، روزنامه​نگاران كمونيست و . . . بود بنا به خواسته​ي دولت شوروي، ايران را ترك كردند و هرگز به ايران بازنگشتند! آري! اكثر آنان در تصفيه​هاي خونين 1938-1937 م. در شوروي به نام جاسوس، دشمن خلق و تروتسكيست اعدام شدند: احسان الله خان دوستدار- ابوالقاسم ذره- كريم نيك بين و ... . بقيه كساني كه باقي ماندند در نقاط مختلف كشور نطفه​هاي جنبش اتحاديه​اي را کاشتند. با به قدرت رسيدن استالين، مرگ لنين و رشد جناح راست در حزب كمونيست شوروي اين بينش نيز در حزب شوروي رشد يافت كه بورژوازي كشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره مترقي بوده و كمونيست​هاي اين كشورها بايستي به هر قيمتي كه هست با اين طبقه متحد شوند. اين نظر در كمينترن و حزب كمونيست شوروي بالا گرفت و در سال​هاي 1924 تا 1927 م. به برخي از فعالين كارگري و حزبي اجازه داده نشد تا به ايران بازگردند. از طرفي از تشكيلات داخل كشور خواسته شد تا تيغه​ي حمله به طرف دولت ايران گرفته نشود. اين برخورد زماني رخ مي​داد كه دولت رضا شاه خود را آماده​ي سركوب اتحاديه​هاي كارگري، چپ​ها، فعالين زنان و احزاب و سازمان​هاي سياسي و مطبوعات مستقل مي​كرد. در روز 11 ارديبهشت 1305 خ./1 مه 1926م. به گردهمايي و جشن روز جهاني كارگر كه در يكي از باغ​هاي اطراف تهران برگزار شده بود حمله شد. پليس(نظميه) تعدادي از فعالين كارگري و كمونيست​ها را دست​گير و بقيه را مورد ضرب و شتم قرار داد. اين آغاز جنگ رسمي دولت رضاشاه به فعالين كارگري و كمونيست​ها بود. فعاليت حزب كمونيست ايران و اتحاديه مركزي كارگران ايران از اين تاريخ به شكل نيمه علني و نيمه مخفي درآمد. در سال​هاي 1306 و 1307 خ. اين سركوب گسترده​تر و وسيع​تر گرديد. اما دولت شوروي هم​چنان معتقد بود كه رضاشاه و دولتش مترقي و ضد فئودالي و ضد اشرافي است. تلاش و مخالفت كمونيست​هايي چون سلطان​زاده، لطيف​زاده، حسابي و افتخاري( كه در رده​هاي مختلف حزبي بودند) نيز در تغيير اين مشي غلط و راست​روانه شوروي و كمينترن هيچ تاثيري نداشت. تئوريسين​هاي طرف​دار شوروي معتقد بودند چون رضاشاه يك ارتش متحد و متمركز ايجاد كرده، چون خوانين و عشاير را سركوب و منكوب كرده، چون خاندان پوسيده​ی قاجاري و اشرافيت وابسته به آن را سرنگون ساخته و . . . پس دولتي بورژوايي و مترقي است و ايران را از فورماسيوني عقب​مانده به جلو مي​برد. اين تئوري هر گونه حمايت انگلستان از رضاشاه، هرگونه سركوب​گري رضاشاه و دولتش عليه ارگان​هاي دموكراتيك و چپ را ناديده مي​گرفت. اين تئوري به هيچ وجه بر اساس تحليل اقتصادي و طبقاتي نبود و نمي​ديد كه مناسبات اقتصادي ايران به شدت به انگلستان وابسته است و رشد مانوفاكتورهاي سرمايه​داري در ايران ناچيز است. شوروي​ها تنها زماني به ماهيت رضاشاه در قبال چپ​ها پي بردند كه دولت رضاشاه در سال 1307 خ. به كمپاني​هاي تجاري اين كشور در ايران حمله برده تمامي كالاهاي وارده از شوروي را تحريم نمود. سركوب چپ​ها و فعالين كارگري در اين سال برگ ديگري بود تا حزب كمونيست شوروي و كمينترن را اندكي تكان داد و وادار كرد تا در تئوري​هاي خود پس از 8 سال تجديدنظر نمايند. اين درحالي بود که بسياري از فعالين كارگري يا دست​گير شده و يا شناسايي شده مجبور به كار مخفي شده بودند. اين در حالي رخ مي​داد كه اتحاديه مركزي كارگران ضربات جبران ناپذيري از پليس خورده و عملا به مخفي​كاري و يا محدوديت كشانيده شد. ريشه​هاي ديپلماسي خارجي اتحاد شوروي در ايران و در ديگر نقاط جهان را بايستي در مناسبات توليدي اين كشور جست​وجو كرد. شكست برنامه​ي كمونيسم جنگي و شروع برنامه​ی نپ در حقيقت چراغ سبز دولت شوروي به دهقانان خورده مالك و بازار سرمايه بود. خاموشي و شكست انقلاب​هاي كارگري در آلمان و مجارستان نيز رهبران حزب كمونيست اين كشور را كه شديدا به خيزش طبقه​ی كارگر اروپا اميدوار بودند مايوس ساخت. به همين دليل سرمايه​داري دولتي​-حزبي كه برنامه​ی درستي براي سوسياليستي كردن مناسبات توليدي نداشت و نياز بازار در مناسبات خود حس مي​كرد، در پي برقراري ارتباط تجاري با كشورهاي مجاور و اروپا برآمد. معاهده با دولت​هاي بريتانيا، ايران، قرارداد برست ليتوفسك با آلمان و تلاش براي برقراري ارتباط تجاري با آمريكا اولين تلاش​هاي سرمايه​داري دولتي شوروي در اين زمينه محسوب مي​گردد. دست​گاه ديپلماسي سرمايه​داري شوروي بعدها نيز با جنبش​هاي انقلابي ايران نيز همين برخورد را كرده آن​ها را قرباني منافع خود ساخت. برخورد با پاداشيست​ها، قيام افسران خراسان، جنبش آذربايجان و فرقه​دموكرات​آذربايجان نمونه​هايي از اين شيوه هستند. سرمايه​داري​دولتي در مناسبات و مبادلات جهان سرمايه(علي​رغم تفاوت​هايش با سرمايه​داري خصوصي)، به ارتباط با بازار جهاني و منابع مواد خام شديداٌ نيازمند بود. در اين​جا لازم است به صورت مختصر توضيح دهم كه مبادلات درون مرزهاي اتحاد شوروي فاقد رقابت آزاد بود. يعني رقابت ميان كالاها و توليدكننده​گان(سرمايه​داران) وجود نداشت زيرا توليد و توزيع در اين سيستم در دست دولت متمركز بود. سرمايه​داري دولتي شكل انحصاري داشت و مالكيت شكل "خصوصي جمعي" بود. اما همين كالاها بايد در بيرون از شوروي و در عرصه​ي بازار جهاني مبادله مي​شد. پس نوعي دوگانه​گي در توزيع پديد مي​آمد. اين دوگانه​گي باعث شد تا از اواخر دهه​ي 60 ميلادي بحران اقتصادي اقتصاد شوروي خود را كم​كم نشان دهد. اما نياز به مبادله​ي كالا در بازارهاي جهاني نقش تعيين كننده​اي در برخورد و رابطه​ی شوروي با ديگر كشورهاي جهان و البته جنبش​هاي رهايی​بخش و يا كارگري دنيا داشته باشد. حمايت از "مصطفي​كمال​پاشا" (آتاتورك بعدي) و "انور پاشا" (جلاد ارامنه) در تركيه، پشتيباني از رضاشاه در ايران، دفاع از ناسيوناليست​هاي جنايت​كارِ "حزب كومين​تانگ" در چين، دراز كردن دست دوستي به سوي "امان​الله شاه" در افغانستان و حمايت از حزب دمكرات در امريكا همه و همه ريشه در همين پايگاه طبقاتي و مناسبات در رابطه با آن دارد. ادامه دارد . . .






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر