گفتوگو با رفیق پریسا نصرآبادی
پروسه: همانطور که مطلع هستید مراسم راهپیمایی روز قدس را پیشِ روی داریم. این مراسم به دستور خمینی در آخرین جمعهی ماه رمضانِ هر سال توسط حکومت برگزار میشود. سال گذشته و در گرماگرم مبارزات حقطلبانهی مردم ایران در اعتراض به ظلم و ستم سی سالهی رژیم اسلامی که بعد از مناقشات انتخاباتی گستردهگیِ زیادی پیدا کرد مراسم حکومتی روز قدس به کابوسی برای حاکمیت تبدیل شد و مخالفان جمهوریاسلامی از این فرصت استفاده کردند و به مقابله و نبرد با عواملِ سرکوبِ حکومت پرداختند. جناح اصلاحطلبِ حکومت که در انتخابات ریاستجمهوریِ سال گذشته توسط جناح اقتدارطلب رژیم از دایرهی قدرت رانده شده است، رمق اندکش را به اعتراف خودشان مدیون مقاومت مردمی هستند که شجاعانه در خیابانها مقابل عوامل سرکوب رژیمِ اسلامی ایستادهگی کردند. به همین دلیل اصلاحطلبان کجدار و مریز از مبارزات مردمی حمایت میکنند اما آشکارا تمایل به مصادره و کنترل جنبش به سمت اهداف مشخص و معین خودشان مشاهده می شود.
سال گذشته دربارهی حضور یا عدم حضور در این مراسمات که البته در جهت اعلام مخالفت با رژیم بود اختلافاتی میان نیروهای اپوزیسیون وجود داشت و به طور مشخص نیروهای چپ هم موضع گیریِ چندان روشنی نداشتند. اکنون اما مبارزات خیابانی فروکش کرده و در صورتی که اصلاحطلبان بخواهند برخلاف مراسم 22خرداد مردم را برای حضور در تظاهرات روز قدس دعوت بکنند به نظر میرسد فرصت خوبی برای شعلهور کردن مبارزات مردم علیه رژیم جمهوریاسلامی باشد.
حال با این مقدمهای که خدمتتان ارائه شد ما دو سوال از شما رفیق گرامی داریم:
اول اینکه با توجه به افزایش نامهنگاریها و ابراز نظرهای برخی از اصلاحطلبان مبنی بر اینکه راه گفتوگو با جناح رقیب هنوز باز است و همچنین واکنشهای تعدادی از ائمهی جمعه و برخی چهرههای جناح راست رژیم(از جمله هیئت موتلفه) که آنها هم بر گفتوگو با(به قول خودشان) منحرفین از اصول نظام تاکید کرده اند، به نظر شما احتمال گفتوگوی روشنتر و واضحتر بین دو این دو جناح چقدر است و آیا این تلاشها نشانهی ترس حاکمیت از ظهور دوبارهی اعتراضات خیابانی در مراسم حکومتیِ روز قدس نیست؟
پریسا نصرآبادی: با درود به شما رفقای عزیز و تشکر می کنم از شما که این فرصت رو در اختیار من گذاشتید تا با هم مباحثه ای رو پیش ببریم.
در پاسخ به سوال اول شما، ابتدا نکته ای را لازم می دانم مقدمتا به آن اشاره داشته باشم، و آن این مساله بدیهی است که بخش های مختلف بورژوازی، یا سرمایه داری در اشکال و جغرافیای پراکنده، در شرایط بحرانی و در صورت احساس هرگونه خطری که منافع مشترکشون رو به چالش بکشه یا مورد تهدید قرار بده علیه دشمن مشترک متحد خواهند بود، و این یک قاعده است که حیات سرمایه داری طی این بیش از دو سده، عملا بر اون استوار بوده، و حتی در مقاطعی که سرمایه داری بحران زده، در درون طیف و میان بخش های مختلف خودش دچار کشمکش شده، در واقع به نفع حل بحرانی عظیم تر جنگ رو به عنوان مفرّی برای رهایی از بحران انتخا ب کرده. این مساله در مورد جناح ها و بخش های مختلف بورژوازی ایران هم صادق هست کاملا. به این ترتیب که بعد از شبه انتخابات ریاست جمهوری سال 88، دو جناح اصلی بورژوازی با هم دچار چالش عظیمی شدند و بخش اصلاح طلب که داعیه دار متعارف کردن بورژوازی ایران است، عملا توسط جناح اصول گرا و تندروی نظام، به حاشیه رانده شد و از قدرت سیاسی اون خلع ید شد. این مساله از این جهت اهمیت داشت که با توجه به مساله بحران اقتصادی در سطح جهانی و بحران های ویژه ایران در منطقه و بر سر حل مساله اتمی، و تاکتیک های اقتصادی رژیم برای کنترل بحران های اقتصادی تابع این بحران سیاسی، قدرت اقتصادی بخش های مختلف بورژوازی بدون سهیم بودن در قدرت سیاسی عملا از موضوعیت خارج می شه، و رابه هم بسته ای بین قدرت سیاسی و اقتصادی بخش های مختلف بورژوازی برقرار هست. بدین ترتیب برای اصلاح طلبان از دست دادن امکان مشارکت در قدرت سیاسی، عملا به معنای فقدان موجودیت تعیین کننده در آینده جمهوری اسلامی تلقی می شد و از این جهت اون ها رو بر خلاف بحران های مقطعی که ازسال 78 به بعد دچار جدال با جناح غالب و اصول گرای حکومت کرده بود، این بار به رویارویی جدی تری کشاند.
اما بر اساس قاعده ای که ابتدای صحبتم عرض کردم، از همون ابتدای بروز اعتراضات خیابانی مردم تا به این لحظه، هرگز و هرگز امکان سازش بین این دو بخش از بورژوازی ایران ابدا منتفی نبود، و از سوی شخصیت ها و چهره های مختلف بخش اصلاح طلب و بورژوازی در اپوزسیون، دائما تلاش هایی برای گشودن روزنه های مذاکره و گفتگو و حل مساله در سطوح بالاتر نظام صورت می گرفت که شاخص ترین آنها، عملکرد هاشمی رفسنجانی به عنوان شاخص ترین عنصر جناح اصلاح طلب برای ممانعت از عبور کردن برخی از خط قرمز های نظام بود.
در واقع اون چیزی هم که بخش اصلاح طلب بورژوازی ایران رو به سمت مقاومت و ایستادگی ریاکارانه طی این یک سال سوق داد، حضور غیرقابل نادیده گرفتن خیل عظیمی از مردم بود که بعد از 30 سال فقرو تنگنا و سرکوب و انواع فشارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بلند شده بودند و به این راحتی هم قابل دور زدن نبودند. از همان روزهای اول بعد از شبه انتخابات ریاست جمهوری، در واقع حضور میلیونی مردم بود که وسوسه را به جان اصلاح طلب ها انداخت که با تکیه به مردم و استفاده ابزاری از خشم مردم به جان آمده، منافع از دست رفته شون در حاکمیت رو پیگیری کنند. و دقیقا از مقطع 6 دی ماه که رادیکالیزم مردم به اوج خودش رسید و اصلاح طلبان متوجه این امر شدند که گویا کنترل این خشم و رادیکالیزم دارد از دستشان خارج می شود، از 22 بهمن عملا با تاکتیک اسب تروا، بذر نا امیدی نسبت به مبارزات خیابانی رو در دل مردم کاشتند، و به جز مورد مشخص اول ماه مه که اساسا نه زمین بازی لیبرال رفرمیست ها بود و نه ابتکار عملش در دست آن ها، حتی در 22خرداد که سالگرد شروع این اعتراضات محسوب می شد هم، هیچ گونه تلاشی برای به خیابان کشاندن مردم نکردند. اکنون هم در آستانه روز قدس که تظاهرات حکومتی برگزار خواهد شد، چهره های مختلف این جناح، چه رهبران خودخوانده چه در سطوح دیگر، ابدا ترجیح نمی دهند که مردم به خیابان ها بیایند وهمگی در حال نوعی فرافکنی هستند که گویا مردم دچار نوعی افسردگی و سرخوردگی شده اند و اگر مجددا باز به خیابان ها بیایند به این سرخوردگی شان دامن زده می شود و اگر مردم خشمگین بودند و حضور در خیابان موجب عصبانیت بیشتر انها می شد بحث دیگری بود! با توجه به بحث هایی هم که حول مساله حمله نظامی به ایران وجود دارد و سخنان اخیر موسوی در این مورد، روند هم گرا شدن دو بخش بورژوازی ایران تحت هر عنوان جعلی اعم از حفظ تمامیت ارضی، منافع ملی یا حفظ نظام، به وضوح به چشم می خورد. بنابراین سازش بخش های مختلف بورژوازی یک اصل است، که در شرایط بحرانی حول منافع بلندمدت تر و اساسی تر به سرعت محقق می شود و ابدا امر بعیدی نیست که دو بخش حاکمیت جمهوری اسلامی برای جلوگیری از بروز هرگونه اعتراضی در این شرایط دست در دست هم عمل کنند.
اما مساله به خیابان اومدن مردم رو باید از زاویه دیگری هم بررسی کرد.
به نظر می رسه که مردم هم این نکته رو به درستی دریافته اند که عملا فاز جدیدی از مبارزه شروع شده که شاید بتوان با تسامح اول ماه مه و روزجهانی کارگر امسال رو نقطه آغازی برای اون تلقی کنیم. این فاز جدید از دو ضرورت عینی نشات گرفته، اول این که، مبارزات خیابانی تنها یک شکل از بروز اعتراضات هستند، و چنانچه بر مبارزه در سطوح عمیق تری از جامعه و در بطن جنبش های مختلف اجتماعی و طبقات مختلف دلالت نداشته باشند،عملا به ویترینی شبیه می شوند که چیزی در پشت آن نیست. این که حول مساله سازمان یابی از پایین طی این مدت صحبت های بسیاری شده و خود مردم هم به انحاء مختلف از آن در درون خود صحبت می کرده اند، که مهم ترین شکل بروز آن اعتصابات عمومی هستند، نشان از این واقعیت دارد که مردم متوجه اهمیت تدارک مبارزات جدی تر و در اشکالی که تداوم مبارزه رو تضمین می کنه رو دریافته اند.
مساله مهم دیگر شرایط وخیم اقتصادی و معیشتی مردم هست که به طور روزانه حرکت آن به سمت یک فاجعه قابل رصد است. اجرای تاکتیک های اقتصادی از قبیل تعدیل ها و هدفمندسازی یارانه ها و کاهش تولیدات و... در پرتو تحریم های اقتصادی که کمر مردم و به ویژه طبقات فرودست، کارگران و زحمتکشان رو خم کرده، زمینه مادی شکل دادن به نوع متفاوتی از مبارزه رو فراهم کرده و تاکید بر بحث تشکل یابی به عنوان ابزار پیش بردن این مبارزه نیز که جان کلام و عرصه رویارویی دو طبقه اصلی جامعه هست بر همین مبنا صورت می گیرد. از این جهت این که مردم نسبت به مبارزات خیابانی اکنون کمی با دیده تردید نگاه کنند، شاید طبیعی و مقطعی در روند مبارزات مردم باشد که از یک سو ریشه در سرخوردگی دوباره از اصلاح طلبان نظام دارد و از سوی دیگر همراه با نوعی تعمق برای ساماندهی اشکال جدیدی از مبارزه باشد که حضور در خیابان را به هدف و وسیله هم زمان تقلیل ندهد. به نظر می رسد کمی پیش بینی رفتار مردم دشوار باشد، که آیا این بار هم در مراسم روز قدس که به عنوان یک مراسم حکومتی در ایران برگزار میشود و به این معنا زمین بازی مردم نیست، و صرف نظر از فراخوان رهبران خودخوانده اصلاح طلب حضور پیدا می کنند یا نه، اما یک نکته کاملا روشن است، و آن این است که اصلاح طلبان به خوبی این مساله را دریافته اند که با توجه به شرایط اقتصادی – معیشتی وخیمی که مردم با آن دست و پنجه نرم می کنند و روزانه گلوی مردم رو فشار می دهد حضور مردم در خیابان ها خطرناک است؛ چون نمی توانند به راحتی بر این مطالبات واقعی و مادی مردم لگام بزنند و کنترلش کنند. به این معنا اصلاح طلبان رانده از حکومت دچار وضعیت ویژه ای شده اند که شبیه یک نوع بن بست است، از یک طرف بازگشتشان به قدرت به این سادگی ها نیست و دست کم در کوتاه مدت میسر نیست و شرایط سیاسی خاص ایران در سطح بین الملل این امر رو تشدید می کند و از طرف دیگر هم نمی توانند دیگر بر سیل خروشان خشم مردم در تنگنا قمار کنند و ریسک آن را بپذیرند. از صحبت های وحشت زده چهره های شاخص این جریان می توان دریافت که تا چه حد از مساله تنگناهای اقتصادی نگران هستند.
اصلاح طلبان از همان ابتدای شروع اعتراضات کاملا ریاکارانه سعی کردند دو تفکر انحرافی رو در جنبش آزادی خواهانه مردم جا بیندازند: یکی این که این جنبش ، جنبش طبقه متوسط است، و حالا با زبانی دیگر دارند این وحشت از حضور فرودستان در عرصه مبارزه رو بازگو می کنند و آن این است که "سیاست های اقتصادی جناح غالب اصولگرا و بحران سیاسی بین المللی و تبعات اقتصادی آن، دارد بخش زیادی از طبقه متوسط را فقیر تر می کند و به سمت طبقه فرودست، کارگران و زحمتکشان، سوق می دهد و این خیلی ناگوار است چرا که از بدنه جنبش سبز می کاهد!!!"
این اوج ریاکاری لیبرالیسم دلال صفت ایرانی است که اولا کمال مطلوبش این بوده که خیل عظیم معترضان را به طبقه متوسط فروبکاهد (بگذریم که بخشی از چپ نیز برای تئوریزه کردن انفعالش چنین کرد) از سوی دیگر تمام هراسش از به حرکت درآمدن فرودستان به رهبری طبقه کارگر و پیش رفتن سناریویی است که در آینده آن جایی برای آنان وجود ندارد.
به تبع این تفکر ریاکارانه، اصلاح طلبان و لیبرال ها بلافاصله این مساله را هم گوشزد کردند که مطالبات این جنبش (که جنبش طبقه متوسط است) صرفا مطالباتی سیاسی است! با این رویکرد تقلیل گرایانه، عملا سعی کردند که اولا گره خوردگی عمیق مطالبات و خواست های سیاسی و اقتصادی در مقطع فعلی و در کشوری مثل ایران را پنهان کنند و حضور خیل عظیمی از مردمی که فراتر از رای و انتخابات نمایشی و آزادی های سیاسی محدود برای نخبگان سیاسی و ... مطالبات واقعی تر، عینی تر و عاجل تری رو داشتند رو انکار کنند و نادیده بگیرند. این دو تلقی ریاکارانه از جنبش مردم در واقع نمودی از این حقیقت است که همه بخش های مختلف بورژوازی با هر نقاب و چهره ای، تا چه حد از این که مبارزه وارد عرصه واقعی آن، که رویارویی دو طبقه اصلی جامعه یعنی طبقه کارگر و سرمایه دار است واهمه دارند و چقدر زمینه های عینی این سطح از مبارزه فراهم و آشکار است.
پروسه: چه اصلاحطلبان مردم را به حضور در مراسم روز قدس فرابخوانند و چه دوباره مصلحتورزی کنند و اقدامی نکنند، با توجه به اینکه این مراسمِ حکومتی میتواند فرصتی برای حضور دوبارهی مردم در خیابانها و ابراز مخالفت با نظام جمهوریاسلامی باشد به نظر شما موضع نیروهای مترقی و به خصوص نیروهای چپ در مورد حضور مردم در این مراسم حکومتی چه باید باشد؟
پریسا نصرآبادی: در مورد سوال دوم شما، با این که من فکر می کنم مساله فلسطین، یکی از استراتژیک ترین مسائلی است که چپ باید سنتا نسبت به آن حساس و پیگیر باشد، اما چپ ایران طی سی سال گذشته چه بر اساس استراتژی های خطی- تشکیلاتی اش و پرنسیپ ها، و چه به علت نوعی واکنش ناخودآگاه به ضد تبلیغ های ایدئولوژیک رژیم اسلامی حول مساله فلسطین، عمدا یا سهوا از پرداختن به مساله فلسطین و حساسیت نسبت به آن غفلت کرده. در حالی که این مساله زمین بازی نیروهای چپ بوده، تحت تاثیر غلبه گفتمان لیبرالی چه از موضعی انفعالی و چه از منظر باج دهی به لیبرال ها، این زمین رو رها کرده و بدون اینکه جدالی سر بگیرد بازی رو به حریف واگذار کرده و عملا به رشد بیماری ناسیونالیسم در ضدیت با مردم تحت ستم فلسطین و لبنان در بین آحاد مردم ایران دامن زده است. حتی در سال گذشته هم که اعتراضات آزادی خواهانه مردم به تظاهرات حکومتی روز قدس بسط پیدا کرد، لیبرالیسم سخیف ایرانی با طرح شعار "نه غزه ، نه لبنان، جانم فدای ایران" سوار مرکب ناسیونالیسم شد تا با انگشت گذاشتن بر آن مردم را در موقعیتی واکنشی تحریک به آمدن به خیابان ها کند، که دقیقا در همان مقطع بود که شعار چپی در تقابل با این شعار مطرح شد که بر مشترک بودن ستم بر مردم در لبنان، فلسطین و ایران خم شده بود و این جالب بود. منظور من این هست که چپ طی این سی سال به طور سیستماتیک سر مساله فلسطین کار نکرده، ذهن ها رو نساخته، گفتمان بدیلش رو ارائه نکرده و غایبه کاملا در این عرصه، و در واقع عرصه رو برای این دوقطبی افراطی و ضد بشری باز گذاشته که یا مساله فلسطین رو مصادف با دفاع از حماس و حزب الله قلمداد می کنه، یا بر ضدیت مطلق و عناد آشکار با مردم و نیروهای سیاسی در لبنان و فلسطین پا فشاری می کنه که گویا هیچ صدای سومی و الترناتیو مترقی وجود نداره!
در چنین شرایطی فراخوان دادن نیروهای چپ و سوسیالیست برای ترغیب مردم به آمدن در خیابان ها و تداوم اعتراضاتشون در تظاهرات حکومتی روز قدس، از چند جهت می تونه بلاموضوعیت باشه، اولا چپ برای طرح گفتمان خودش در ارتباط با این مساله کاری نکرده و زمان کافی برای این مساله وجود نداره، دوم این که این عرصه گرچه عرصه نیروهای چپ هست، اما این زمین که تظاهرات اعلام شده حکومتی است، زمین بازی چپ نیست. مساله مهم تر این هست که نیروهای چپ و سوسیالیست نمی توانند عقب تر از درک عمومی جامعه مبنی بر این که فاز مبارزه عوض شده و این که مبارزات خیابانی باید در پسِ خود زمینه داشته باشند، باید مبارزات سازمان یافته در حیطه های مختلف شکل بگیرند تا بروزهای خیابانی آن ها منتج به نتایج معین و پیش بینی شده باشند. البته روشن است که هستند برخی گروه های به اصطلاح چپی که صرف نظر از تحلیل مشخص و عینی شان از اوضاع و شرایط، فراخوان های خود را اعلام می کنند، و به هر حال عده ای از مردم هم ممکن است در این روز به خیابان ها بروند و همان طور که پیش تر هم گفتم چندان پیش بینی دقیق عملکرد مردم ممکن نیست، اما اگر به درک عمومی که وجود دارد و تلقی مردم از اوضاع و شرایط ویژه سیاسی – اقتصادی و ضرورت متشکل بودن و منسجم بودن مبارزات و هدف گزاری دقیق و بر آن مبنا سازمان دادن اعتراضات خیابانی را مد نظر قرار دهیم، چندان محتمل نیست که چنین چیزی به وقوع بپیوندد.
اما این مساله هم همزمان بدیهی هست که چنانچه مردم چه در قالب یک اعتراض خیابانی و چه در هر قالب دیگری، خشم و اعتراض خودشان نسبت به رژیم را بروز بدهند و اعتراضاتشان به هر ترتیب سمت و سوی مترقی داشته باشد، وظیفه نیروهای چپ و سوسیالیست حمایت از این مبارزات است.
گرچه حقیقتا باید با دیدی همه جانبه تر و بلندمدت تر نسبت به دخالتگری نیروهای سوسیالیست در جنبش های اجتماعی و در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی بحث کنیم، تحلیل کنیم و برای آن برنامه داشته باشیم. شرایط ویژه سیاسی و اقتصادی ایران، زمینه های عینی رشد یک جنبش سوسیالیستی قدرتمند رو مدام به ما یادآوری می کنه، این در شرایطی میسر است و محقق می شود که صرفا بر ضرورت در پیش گرفتن یک استراتژی سوسیالیستی و حاکم کردن آن بر جنبش های اجتماعی و به ویژه جنبش کارگری تاکید نکنیم، مساله بر سر عینیت بخشیدن به این استراتژی و اتخاذ تاکتیک های متناسب با آن و انضمامی کردن آن هاست که امیدوارم شما رفقای گرامی هم فرصت هایی رو به این مباحث اختصاص بدهید و زمینه تبادل نظر و بحث رو فراهم کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر