بن لادن؛
ویروس تروریسم دولتی جنگ سرد
محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com
درآمد
وینستون چرچیل در گوشهیی از کتاب قطور خاطرات خود سر و ته ماجرای ظهور و سقوط "رضاشاهکبیر"! را در یک سطر جمع کرده است: "خودمان آورده بودیم، خودمان هم بردیم".
گرچه این تعبیر را در تعلیل حوادث سیاسی نباید تعمیم داد و از درون آن به توهم داییجان ناپلئونی افتاد. اما درجهیی از واقعیت چنین نگرهیی چندان قابل انکار نیست.
رضاشاه که با کودتای تمام عیار انگلیسیها به قدرت رسیده بود، طی یک چرخش سیاسی به آغوش رقیب (فاشیسم هیتلری) غلتید و به پایان عمر سیاسی خود رسید. چنین است حکایت اسامه بنلادن. "قهرمان" امپریالیسم آمریکا، که زمانی برای بیرون راندن "کفار" (کمونیسم روسی) از "سرزمین مقدس افغانستان" ساخته و با دوپینگ عربستان و پاکستان و امارات پرداخته شده بود...
گفته میشود شیشهی عمر یکی از آخرین بازماندهگان سندیکای جنایتکاران جنگ سرد، که علیه منافع ارباب شوریده بود، شکسته است. بیتردید نفله شدن این ویروس مقاوم و کم خطر شده، از شر حضور آمریکا در منطقه نخواهد کاست و خاستگاه یازده سپتامبر را وارد برههی جدیدی نخواهد کرد. افول هژمونی نظامی ایالات متحد، پیش از آنکه به اُفت آفت اسلام سیاسی از نوع القاعده مربوط باشد، به کاهش قدرت اقتصادی آن دولت وصل میشود. سقوط درجهی دخالتگری آمریکا در آیندهی خاورمیانه ارتباط چندانی با سَقط شدن یک محفل تروریستی خودی و سِقط جنین دیر هنگام القاعده (از نوع افغان العرب) ندارد. تبلیغات سرسام آوری هم که مدیای سرمایهداری غرب برای شاهکار توامان ISI پاکستان، سیا راه انداخته است، کمترین کومکی به شکست ایده آل های دکترین "نظام جهانی نو" و "خاورمیانهی جدید" نخواهد کرد. انقلاب عربی دیوار کل این اتوپی را فرو ریخته است.
خبر قتل بنلادن دقیقاً زمانی رسانهیی شده که مدیریت امنیتی، پلیسی و نظامی آمریکا دستخوش تغییراتی در سطح وزارتی گردیده است و شکستهای دولت اوباما در عرصهی کنترل بحران اقتصادی، جنگ عراق و افغانستان و از دست دادن متحدان قدیمی در آفریقای شمالی و خاورمیانه امکان پیروزی مجدد دموکراتها در انتخابات آینده را به مخاطره افکنده است. چندان بیهوده نیست که اوباما به محض دریافت خبر قتل بنلادن خود را تا حد سخنگوی ارتش تنزل میدهد و با چهرهیی خواب زده در مقابل دوربین میایستد.
آمریکا برای حفظ هژمونی رو به نزول خود به این پیروزویها خبرساز نیاز دارد!
آمریکا و طالبان؛ از دوستی تا دشمنی
پذیرفتن این موضوع که سه کشور هم پیمان آمریکا - عربستان، پاکستان و امارات - بدون همآهنگی و کسب اجازه از ایالات متحد اقدام به تشکیل، تقویت و گسیل طالبان به افغانستان کرده باشند فاقد دلایل منطقی است. دولت ایالات متحد در افغانستان منافع اقتصادی و سیاسی فراوانی دارد که چشم پوشی از این کشور را عملاً ناممکن میسازد. پیش از به قدرت رسیدن طالبان ایالات متحد به دلایل متعددی از مجاهدان افغانی حمایت مالی، نظامی و سیاسی میکرد. آمریکا مشتاق بود از طریق تقویت نیروهای مجاهدان و بدون حضور مستقیم به چند هدف مشخص دست پیدا کند:
الف. پس از سقوط محمدرضا شاه و محمدظاهر شاه، افزایش نفوذ آمریکا در منطقه و پر کردن خلاء این دو قدرت وابسته، ضروری بود.
ب. اخراج شوروی از افغانستان میتوانست التیامی بر زخمهای شکست فضاحت بار آمریکا در ویتنام باشد.
این اهداف برای آمریکا جنبه و ظرفیت کوتاه مدت و مقطعی داشت. ایالات متحد ورای بازی افغانستان، اهداف استراتژیک بسیار مهمی را دنبال میکرد. دسترسی به انرژی ارزان، مهار ناسیونالیسم عربی،کنترل و هدایت ایدهئولوژی اسلام سیاسی و حفظ امنیت اسراییل رئوس این استراتژی بود. اما همهی ماجرا در این چهار مولفه خلاصه نمیشد. به طور مفصلتر میتوان دو محور استراتژیک را در تبیین نقش فعال آمریکا در افغانستان ترسیم کرد:
1. انرژی: وجود ذخایر غنی نفت و گاز در آسیای مرکزی، لقمهیی نیست که ایالات متحد بتواند به سادهگی از کنار آن بگذرد. در این منطقه ثروتی حدود 90 میلیارد بشکه نفت یا تقریباً هشت تریلیون دلار با احتساب هر بشکه 80 دلار نهفته است. ایالات متحد فقط 22 میلیارد بشکه ذخیرهی نفتی دارد. با توجه به حضور آمریکا در پاکستان، در صورتی که افغانستان نیز در قالب متحدی وفادار گوش به فرمان آمریکا باشد، آنگاه عبور خطوط انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی به اقیانوس هند از مسیری جز ایران میتواند از یک سو فزونخواهی ترکیه را کاهش دهد، از سوی دیگر بر ایران و روسیه نیز فشار وارد آورد. آمریکا به شدت مترصد است که این استراتژی را از طریق کشیدن خط لولهی نفت و گاز از ترکمنستان تا شهر بندری گواتر پاکستان دنبال کند. ترکمنستان چهارمین ذخیرهی بزرگ گاز جهان یعنی 21 میلیارد مترمکعب گاز در اختیار دارد. تاسیس این خط لوله - که نیازمند هزینهیی بالغ برهفت میلیارد دلار است - پای آمریکا را به طور مستقیم به سوختهای فسیلی آسیای مرکزی و دریای خزر باز میکند. سرمایهگذاری شرکت آمریکایی chevron و شرکت دلتای عربستان در منطقه در تامین اهداف همین استراتژی تعریف میشود. توفیق این سیاست به ویژه پس از جذب لتونی، استونی، لیتوانی، گرجستان و آذربایجان به پیمانهای غربی به آمریکا کومک خواهد کرد تا چنگال خود را بر حیات اقتصادی و سیاسی روسیه - که درصدد تجدیدحیات قدرت گذشته است - فرو کند.
2. مهارچین: پس از استراتژی نخست که در نهایت به مهار روسیه خواهد انجامید، آمریکا چشم طماع دوم خود را به سوی قدرت رو به گسترش چین باز کرده است. مستقل از سستی نظریه ی جنگ تمدنی؛ فراموش نکنیم که نومحافظهکاران آمریکایی از جمله ساموئل هانتینگتون بارها به دولت آمریکا در مورد خطرات اتحاد دو تمدن کنفوسیوسی و اسلامی هشدار داده و یادآور شدهاند که اگر این اتحاد با حمایت تمدن ارتدکسی روسیه نیز همراه شود آن گاه در فرضیهی جنگ تمدنها، بازندهی اصلی آمریکا خواهد بود. افغانستان یکی از حساسترین دروازههای ورود به آسیبپذیرترین منطقهی چین را در اختیار دارد. ایالات متحد با حضور در افغانستان به دنبال در اختیار داشتن کلید این دروازه است. منطقهی اویغور یا سین کیانگ با مساحتی معادل ایران، تقریباً 25 میلیون جمعیت مسلمان و ترک تبار را در خود جای داده است. در صورتی که آمریکا بتواند دیدهبانهای خود را بر دروازههای این منطقه در افغانستان مستقر سازد، آنگاه به راحتی موفق خواهد شد که به صورتهای مختلف چینیها را تحت فشار قرار دهد. عَلَم کردن موضوع استقلال سین کیانگ پس از اجرای این سناریو، چندان دشوار نخواهد بود، تا چینیها باج مورد نظر را به حساب ایالات متحد واریز کنند. (به نا آرامی های سال 2010 سین کیانگ دقیق شوید تا به عرض ام برسید.)
از زمانی که مشخص شد دولت ربانی همسو با سیاستهای رقبای آمریکا - ایران، هند و روسیه - حرکت و عمل میکند، ایالات متحد و همپیمانانش که تمام سرمایهگذاریهای خود را در جریان "جهاد مقدس" بر باد رفته میدیدند عزم خود را برای جایگزینی قدرت دیگری که حافظ منافع شان باشد، جزم کردند. ریشههای اولیه طالبان بر اساس این استراتژی شکل گرفت. به همین منظور آمریکا و دوستانش وارد مرحلهی تازهیی در تغییر روند قدرت سیاسی در افغانستان شدند و چون گلبدین حکمتیار نتوانست مهرهی کارآمدی برای اجرای این سیاست باشد، تجهیز و تقویت مهرهی دیگری به نام ملامحمد عمر و گروه طالبان در دستور کار قرار گرفت. در اکتبر 1994 جان سی مونجو سفیر ایالات متحد همراه همتای پاکستانیاش بدون اجازهی دولت ربانی وارد افغانستان شد و از قندهار مرکز فرماندهی طالبان بازدید کرد. در 2 نوامبر 1995 روزنامهی اردو زبان پاکستان از قول رابین رافائل (معاون وقت وزارت خارجه آمریکا) نوشت: «از آنجا که گروه طالبان میانه رو است و علیه بنیادگرایی عمل میکند، آمریکا از این گروه حمایت میکند. رافائل که مسوولیت امور آسیای جنوبی در وزارت خارجهی ایالات متحد را به عهده داشت در اظهارنظر دیگری گفت با وجود سوءظن بینالمللی نسبت به طالبان، این جریان باید به عنوان یک جنبش بومی که قدرت پایداری را به نمایش گذاشتهاند به رسمیت شناخته شود.»1
همچنین سید محمود خیرخواه سفیر وقت افغانستان در تهران طی مصاحبهیی در فروردین 1374 - دربارهی نحوهی حمایت آمریکا از گروه طالبان – گفت: «ما فهرستهایی به دست آوردهایم که در آنها مشخصات فنی تمامی "استینگر"های آمریکایی موجود در افغانستان، مکان آنها و اینکه این موشکها از کجا و در دست چه کسانی و با چه وابستهگی حزبی و گروهی هستند، نوشته شده است. این فهرستها درون لباس اجساد یا از داخل خودروهای گروه طالبان کشف شده است.» وی افزوده بود: «از داخل لباس کشتهشدهگان گروه طالبان مقدار معتنابهی دلار آمریکا که در اختیار هر عضو بوده به دست آمده است. میزان پول موجود در لباس کشتهشدهگان یا اسرا برابر بوده است و این دقیقاً نشان میدهد که آنان منابع نیرومند خارجی داشته اند و نسبت به خرج کردن پولها نیز تشکیلاتی عمل میکردهاند.»2
با این همه، آمریکاییان که همواره هراس خود را از امواج دموکراسیخواهی در جهان فرعی نشان دادهاند3 برای آن که ظاهر دموکراتیک مآب وز حقوق بشری خود را حفظ کنند، هیچ گاه دولت طالبان را به رسمیت نشناختند. جنایات ضد انسانی و نقض بیپروا و مکرر حقوق بشر در ابعاد گسترده از جانب سربازان طالبان چنان آشکار بود که مادلین آلبرایت، وزیر خارجهی دولت کلینتون در پاسخ به این سوال که چرا آمریکا به رغم حمایتهای پنهانی، طالبان را به رسمیت نمیشناسد گفت: «سبب مخالفت ما با طالبان روشن است. به دلیل عملکرد منفی آنان دربارهی حقوق بشر. رفتار اهانتآمیز و شرمآور آنان نسبت به زنان و کودکان و بیاحترامی نسبت به شان انسان».4
دودوزه بازی های آمریکا در برخورد با دولت طالبان چندان دوام نیاورد و با ورود اسامه بنلادن به افغانستان، ورقها برگشت. پس از یک سلسله وقایع تروریستی در کنیا، تانزالیا و آرژانتین و به دست آمدن سرنخهایی از دخالت عوامل و عناصر سر سپرده به بنلادن و به دنبال اخراج این تروریست بلند بالای سعودی تبار از کشور خود و استقرار تمام و کمال وی در افغانستان و حمایت بیچون و چرای رهبران طالبان از بنلادن، مناسبات آمریکا و طالبان وارد دور تازهیی از مناقشات خصمانه شد. واشنگتن از طالبان مصرانه میخواست که اسامه بنلادن را کتف بسته در اختیار سازمانهای امنیتی آمریکا قرار دهند یا حداقل او را در افغانستان به زنجیر بکشند. اما طالبان بیاعتنا به درخواست حامیان بزرگ مالی و نظامی خود، برای آنان شاخ و شانه میکشیدند و نشان میدادند که اسلام سیاسی سلفی در مناسبات و روابط بینالمللی ایدهئولوژیک عمل میکند. به این ترتیب ملامحمد عمر در پاسخ به پیام آمریکا مبنی بر استرداد بنلادن به آن کشور در تاریخ 29/5/1377 به صراحت تاکید کرد:
«آمریکا دشمن اسلام است و اسامه بنلادن پناهندهی مسلمان است که امارت اسلامی نمیتواند او را تحویل کفر دهد ولو اینکه تمام دنیا در مقابلش صفآرایی کند.»5
این موضع ملامحمد عمر تا آخرین لحظهی سقوط طالبان کماکان و بدون کمترین عقبنشینی به قوت خود باقی ماند و در نهایت حکومت طالبان را نیز بر باد داد. به عبارت دیگر میتوان شمارش معکوس سقوط طالبان را از لحظهی ورود بنلادن به افغانستان و موضعگیری شدید ملامحمد عمر علیه آمریکا به حساب آورد. پیوندهای نزدیک ایدهئولوژیک سران طالبان و اسامه بنلادن به قدری حیرتانگیز، تنگاتنگ، برادرانه و توام با شیفتهگی بود که یکی از فرماندههان ارشد طالبان هنگام ورود اسامه بنلادن به افغانستان خطاب به وی چنین گفت:
«ای شیخ سرزمین ما، سرزمین افغانها نیست. بلکه سرزمین الله است و جهاد ما نیز جهاد افغان نبوده بلکه جهاد مسلمانان است. شهدای تو در هر ناحیهی افغانستان حضور دارند و قبرهای آنان به این امر گواهی میدهد. تو اکنون میان خانواده و قوم و قبیلهی خودت هستی و ما خاکی را که تو روی آن قدم میزنی متبرک می دانیم»6
آیا تداوم یا قطع حیات طالبان به وجود اسامه بنلادن گروه خورده بود؟
اسامه بنلادن؛ قهرمان یا ضد قهرمان؟
بنلادن همان فردی است که در جریان مبارزات مجاهدان با ارتش شوروی از جانب آمریکاییان، لقب "قهرمان" گرفت. اسامه بنمحمد بن عواد بنلادن در سال 1957 از مادری سوری و پدری یمنی در منطقهی حضرموت یمن متولد شد. او هفتمین فرزند خانوادهیی بود که بعدها تعداد فرزنداناش به پنجاه تن بالغ گردید. اسامه در هفده سالهگی با دختری سوری از خویشاوندان مادریاش ازدواج و تمام دوران تحصیل خود را در شهر جده سپری کرد و در 24 سالهگی از دانشگاه "ملک عبدالعزیز" در رشتهی مدیریت دولتی فارغالتحصیل شد. اینکه گفته میشود اسامه در آمریکا تحصیل کرده روایتی بیاساس است.
پدر اسامه هر سال موسم حج در خانهاش میزبان صدها تن از علما و روحانیان برجستهی کشورهای اسلامی بود که برای ادای فریضهی حج به حجاز میرفتند. این رسم که پس از فوت محمد بنلادن هم ادامه داشت برای اسامهی جوان امکان آشنایی با شخصیتها و جریانهای سیاسی اسلامگرا در گوشه و کنار جهان را فراهم آورد. عبدالله عزام (اعظم) - که بعدها نقش مهمی در افغانستان ایفا کرد - و محمد عتوب نویسنده و متفکر مشهور اخوان المسلمین بیش از همه اسامه را تحت تاثیر قرار دادند. در سایهی این نوع ارتباطات اسامه بنلادن درست دو هفته پس از ورود ارتش شوروی به افغانستان سفر مخفیانهیی برای یک ماه به دعوت "جماعت اسلامی" پاکستان به افغانستان کرد و پس از بازگشت، جریانی را برای کومک به مجاهدان افغان به راه انداخت. در سال 1982 بنلادن تصمیم به اقامت در افغانستان گرفت و میزان زیادی وسایل و تجهیزات راهسازی و ساختمانسازی به آن کشور برد. در سال 1984 جمع کوچکی از اعراب اهل عربستان دور او گرد آمدند و بنلادن تصمیم گرفت برای جذب مسلمانان خارج از افغانستان به صفوف مجاهدان سرمایهگذاری کند. به این ترتیب، "بیتالابصار" را در پیشآور پاکستان تاسیس کرد. همزمان با او استادش عبدالله عزام نیز مکتب "الخدمات الکفاح" و "القدمت" را در همان شهر تشکیل داد و این دو سازمان در کنار یکدیگر فعالیت تبلیغاتی گستردهیی را برای جذب مسلمانان گوشه و کنار جهان به صفوف مجاهدان آغاز کردند. تا سال 1986 "بیت الابصار" افراد زیادی را جذب کرد و به میان مجاهدان افغانی فرستاد. در این سال بنلادن فعالیتهای خود را گسترش داد و با ایجاد شش پایگاه نظامی مستقل، ضمن آموزش و مسلح کردن مجاهدان خارجی آنها را به افغانستان فرستاد.
نخستین عملیات نیروهای تحت فرمان بنلادن علیه ارتش شوروی، جنگ "جاجی" در استان پکتیا بود. هستههای اولیهی نظامی "القاعده" از همان زمان شکل گرفت. در سال 1989 و در پی اخراج نیروهای ارتش شوروی، بنلادن به عربستان سعودی رفت در مدت کوتاه اقامت بنلادن در عربستان بین وی و ملک فهد بر سر نحوهی مقابله با رژیم عراق و موضعگیری در برابر آمریکا، اختلافاتی رخ داد. بنلادن که پیش از حملهی صدام حسین به کویت وقوع این عملیات را هشدار داده بود از سران عربستان خواست به جای استمداد از آمریکا، از جهادگران تحت امر وی برای خنثا سازی حملهی عراق استفاده کنند. عدم پذیرش این پیشنهاد و حضور یکپارچهی نیروی آمریکا در خلیجفارس و عربستان به نارضایتی و اعتراض بن لادن و در نتیجه محدود کردن وی از جانب مقامات سعودی انجامید. تا آنجا که او در شهر جده محصور شد و چند بار مورد بازجویی مقامات امنیتی عربستان قرار گرفت. بنلادن سرانجام در آوریل سال 1991 به کومک برادرش - که با امیر احمد وزیر کشور عربستان روابط نزدیکی داشت - از آن کشور خارج شد و به افغانستان برگشت. گفته شده که بنلادن هنگام حضور در عربستان دست اندرکار ساماندهی برخی نیروهای زیرزمینی به سود جناحهای خاص مخالف مک فهد بوده است. در زمان جنگهای داخلی میان نیروهای جهادی در افغانستان، بنلادن از ورود به این کشمکش خودداری کرد و پس از نافرجامی در ایجاد اتحاد میان مجاهدان اواخر سال 1991 با هواپیمای جت شخصیاش به سودان رفت. دلیل اصلی جذب بنلادن به سودان، جنبش اسلامگرا یی بود که در این کشور برای برقراری حکومت اسلامی به راه افتاده بود. فعالیتهای عمرانی بنلادن و برادران و دوستان سرمایهدار سعودیاش در سودان قابل توجه است. در سال 1995 دولت عربستان تابعیت سعودی بنلادن را سلب کرد و دولت سودان تحت فشار سعودیها عذر او را خواست. در سال 1996 بنلادن در جلالآباد افغانستان مستقر شد. پس از لغو تابعیت بنلادن، مبارزهی علنی وی با حکومت عربستان ابتدا با صدور بیانیهیی شدیداللحن آغاز شد. انفجار یک خودرو در بهار 1995 در شهر ریاض اولین عملیات مسلحانه ضد حضور آمریکاییها در عربستان سعودی بود. مدت کوتاهی پس از انفجار در مجتمع مسکونی آمریکایی خُبَر در نزدیکی ظَهران عربستان، بنلادن در اقدامی کم سابقه علیه آمریکا حکم جهادی صادر کرد.
(درافزوده: این نکات تاریخی را از آن رو باز می گوییم تا گفته باشیم هر شکل از " آمریکا ستیزی" از ماهیت ترقی خواهانه بر خوردار نیست و مبارزه یی ضد امپریالیستی به شمار نمی رود.)
سال 1996 شهر جلالآباد - که بنلادن در آن پناه گرفته بود - تحت تسلط یونس خلاص از فرماندههان مجاهدان بود، اما حضور بنلادن سبب شد که این فرمانده به گروه طالبان بپیوندد و جلالآباد نیز به تصرف نیروهای ملامحمد عمر درآید. از این زمان همکاری تنگاتنگ بنلادن و طالبان آغاز شد و در پی ناکام ماندن چندین عملیات سوء قصد - که از جانب سازمان امنیتی عربستان هدایت میشد – بنلادن به قندهار رفت و رسماً به نیروهایش دستور داد تا به صفوف طالبان بپیوندند. بنلادن دو هفته بعد از مصاحبهیی با تلویزیون آمریکا، در آوریل 1998 در یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر خوست اعلام کرد که به زودی حملاتی علیه آمریکا انجام خواهد گرفت. چند هفته بعد سفارتخانههای آمریکا در نایروبی و دارالسلام منفجر شد.
بخش عمدهیی از مصاحبههای بنلادن با CNN ، BBC و شبکهی تلویزیونی الجزیره صورت گرفته است.
پایه و مایهی گفتمان و لحن سخن گفتن بنلادن در این مصاحبهها - که نمونههای بارز آن پس از 11 سپتامبر از تلویزیون الجزیره پخش شد - از زوایای مختلفی تاملانگیز است. نوید کرمانی، اسلام شناس، روزنانه نگار و مدیر گروه علمی تجدد و اسلام در کالج برلین به این نکتهی دقیق توجه کرده و جزییات شگفتآوری از گفتمان ادبی بنلادن را استخراج کرده است. اصولاً همین لحن تاثیرگذار و تمرین شدهی گفتمان بنلادن است که نه تنها اطرافیان، بلکه مخاطبان رسانهیی او را نیز مجذوب شخصیت پیچیده و مرموز رهبر القاعده کرده است. به نوشتهی نوید کرمانی: «اسامه بنلادن به عربی شیوایی سخن میگوید. برخلاف رهبران امروزی جهان عرب، عبارات محاورهیی بر زباناش جاری نمیشود و در کاربرد پسوندهای صرفی اشتباه نمیکند. اشتباهی که حتا روشنفکران عرب نیز از آن در امان نیستند. واژههای کهنهیی به کار میبرد که اعراب تحصیل کرده آنها را از راه مطالعهی آثار دینی و ادبیات کلاسیک میشناسند و از به کار بردن هر واژهی نو اجتناب میکند. ولی بیدقتی او در گفتن صحیح صامتها و تعدیل و مد مصوتهای عربی فصیح نشان میدهد که از تحصیل علوم دینی از جمله قرائت قرآن دانش تجوید و شناخت عربی خوشآهنگ، بیبهره است. از سوی دیگر بنلادن میخواهد با تواضع ساختهگی در بیان قلب برادران دینی را به رقت آورد.» نویسندهی روزنامهی آلمانی زود دویچه سایتونگ ادامه میدهد: «لباس و محل فیلمبرداری از بنلادن، هالهیی از زمان و مکان پیامبران الاهی را به نمایش میگذارد و پرهیز در کاربردن زبان دوران مغلوبیت نظامی و سیاسی مسلمانان سابق را به خاطر میآورد، که صفای ایمانشان کمبودها را جبران میکرده است. سخنان بیریای او روحیهی پاک دینی وهابیها را که گویا با روحیهی رسول خدا مطابقت دارد،تلقین میکند. این گونه تواضع در برابر شکوه و زیبایی در پروتستانیسم بیسابقه نیست. اما در سنت اسلامی غریب و تازه است. زیرا این سنت تحت تاثیر زبان قرآن همواره بر زیبایی کلام تکیه داشته و به ترویج آن مبادرت میورزیده است. وارثان این سنت در عصر حاضر شاعران بزرگی چون آدونیس یا محمود درویش هستند که اشعار خود را هنگام قرائت مانند اثر موسیقایی به نمایش میگذارند. وارثان دیگر آن رهبران سیاسی و دینی جهان عرب امروزند که ابتذال کلام خود را غرق شور و تکلف میکنند، اما این مرد کوهستان با وضوح و آرامش کلام از آنان دوری میجوید. روی گردانی از سنت رایج ادیبان و سخنوران را وقتی میتوان به وضوح دریافت که اسامه بنلادن از قرآن نقل قول میکند. در حالیکه سخنرانیهای دیگر، هنگام نقل از وحی الاهی صدای خود را به نحو غریبی بالا میبرند و پایین میآورند، اسامه بنلادن آن را با آهنگ یکنواخت و آرامی ادامه میدهد. گویی فقط منطق پیامش برای قانع کردن دیگران کافی است. معلوم نیست که خود او تا چه حد دریافته باشد که چشم پوشی از لفاظی در وضعی که جهان غرب او را مظهر شر معرفی میکند خود بهترین ابزار سخنوری است. اسامه بنلادن با مردم جهان اسلام به نوعی سخن میگوید که اصلاً به انسان دیو صفتی که توصیف میشود، شباهتی ندارد. گرچه بیاناش حاکی از عزم برای مبارزهیی متعصبانه است، مانند انسانی متعصب حرف نمیزند، بلکه آهسته و با احتیاط و به عربی ساده و متقاعد کننده سخن میگوید. بسیاری از اظهاراتش با آنچه مردم صلحجو در جهان اسلام فکر میکنند مطابقت دارد. ولی کمتر سیاستمداری جرات میکند به این سادهگی از درد و رنج فلسطینیان نقش سیاست خارجی آمریکا، رفتار گزینشی آن و احساس تحقیر و سلب عزت نفس از جانب غرب حرف بزند.»7
شکی نیست که طالبان بخش عمدهیی از موفقیتهای نظامی، سیاسی و اداری خود را مرهون بنلادن هستند. او علاوه بر کومک مالی و نظامی فنون کشورداری را نیز به مقامات طالبان آموخت. با آنکه به نظر میرسد منبع اصلی تغذیهی مالی القاعده ثروتهای سرشار بنلادن باشد. بسیاری از سرمایهداران مسلمان هم از کشورهای مختلف گوناگون جهان مبالغ هنگفتی از راههای مختلف به این شبکه تزریق میکنند. سرمایهگذاریهای بنلادن در زمینهی مدیریت املاک مستغلات، حملونقل دریایی اجارهی هواپیما، خدمات، مقاطعهکاری و تجارت است. بیشتر سرمایهگذاریهای تجاری او در کشورهای سومالی، سوییس و لوکزامبورگ است. سرمایهگذاریهای اروپایی او را وکلای سوییسیاش انجام میدهند. بنلادن دارای یک شرکت ساختمانی به نام "الهجره" است که بزرگراه 1200 کیلومتری خارطوم به پورت سودان و فرودگاه جدید سودان را ساخته است. او یک شرکت اصلی صادرات و واردات به نام "وادی العقیق"، یک شرکت سرمایهگذاری به نام "طبا" و یک بانک اسلامی به نام "الشمال" دارد که سرمایهی آن به پنجاه میلیون دلار بالغ میشود و در سودان مستقر است.8
گفته میشود عمدهی اعتبار مالی طالبان و القاعده از طریق تبدیل شمشهای طلا به دلار تامین میشده است. مسیر چنین روندی پاکستان (کراچی)، امارات (دبی)، اروپا و آمریکا بوده است. روزنامهی واشنگتن پست در اوایل ژانویهی 2002 به نقل از منابعی که آنها را "موثق" میخواند، نوشت: «درست وقتی نیروهای آمریکا و ضد طالبان در حال فتح شهرهای مهم افغانستان بودند، طالبان و القاعده شمشهای طلا و بستههای دلار را از مسیر بندر کراچی به دبی منتقل میکردند. پولها و طلاهای خارج شده از بانکهای افغانستان توسط فرستادهگان مورد اعتماد طالبان و القاعده به بندر کراچی برده میشد و با استفاده از سیستم مالی و پولی امارات همهی آنها به شمشهای طلا تبدیل میشد. هم اکنون داراییهای طالبان و القاعده در سراسر دنیا پراکنده و بخشی از آن به آمریکا منتقل شده است. به ادعای مقامات اطلاعاتی و مالی چند کشور پاکستان، امارات و برخی کشورها در اروپا و آمریکا، شمشهای طلا نقشی حیاتی در تامین مالی القاعده قبل و بعد از 11 سپتامبر داشته است. طلا منبع مالی خوبی برای این شبکه است، چون به راحتی ذوب میشود و انتقالپذیر است. مرکز عمدهی نقل و انتقالات طلاهای القاعده در دبی صورت میگرفته است. زیرا در این بندر از یکسو توجه چندان دقیقی به حسابهای مالی نمیشود و از سوی دیگر بازارهای طلاهای دبی بهترین نقطه برای داد و ستد این کالاست... بخش عمدهیی از پانصد هزار دلار پول خرج شده برای حملات 11 سپتامبر از دبی تامین شده است. مقامات مالی پاکستانی به واشنگتن پست گفتهاند: «در زمان جنگ آمریکا علیه افغانستان روزانه دو تا سه میلیون دلار توسط فرستادهگان طالبان و القاعده از کراچی به دبی منتقل میشد. یکی از این فرستادهگان سرکنسول طالبان در کراچی بود که تا اواخر دسامبر (2001) حداقل ششصد هزار دلار به دبی منتقل کرده است. طالبان و القاعده بعد از به قدرت رسیدن، مقدار زیادی طلا به افغانستان وارد کردند. طالبان از محمولههای تجاری هند و پاکستان که از افغانستان عبور میکرد به طلا مالیات دریافت میکردند و مرکز همهی این دادوستدهای طلایی امارات (دبی) بود. خطوط هوایی آریانا شمشهای طلا را به قندهار منتقل میکرد.»9
دوستان و دستان بنلادن
محافل سیاسی از شیخ عمر عبدالرحمان، روحانی نابینا و دکتر ایمن الزواهری پزشک تکنوکرات و سیاستمدار مصری به عنوان دستهای چپ و راست و نزدیکترین دوستان اسامه بنلادن یاد میکنند. شیخ عبدالرحمان در حال حاضر به دلیل محکومیت به جرم توطئه چینی برای انهدام مرکز تجارت جهانی، پلها و تونلهای نیویورک در سال 1993، با گروهی از پیروانش دوران حبس ابد خود را سپری میکند. شیخ عمر عبدالرحمان دانش آموختهی الازهر و دارای دکترای علوم قرآنی است. محبوبیت وی نزد بنلادن و الزواهری به حدی است که این دو سوگند خوردهاند اگر شیخ در زندان بمیرد انتقام سختی از آمریکاییان خواهند گرفت.
بعد از تحریر
مستقل از این که ایمن الزواهری از اتوریته و کاریزمای بن لادن برخوردار نیست واقعیت این است که قتل بن لادن به مثابه ی افول اسلام سیاسی از نوع سلفی در منطقه ی ما نیست.قتل بن لادن پایان کار ویروسی ست که در آزمایشگاه جنگ سرد آمریکا علیه کمونیسم روسی ساخته شده و در یک اشتباه محاسباتی گریخته بود.از قرار تقسیم مجدد جهان ؛ مظاهر و نمادهای جنگ سرد را نیز تغییر داده است.......
پینوشتها:
1. مکنزی. ریچارد (1377) ایالات متحد و طالبان، برگردان: عبدالغفار، محقق، تهران:بینا، ص: 139.
2. محیالدین نجفی، محمدحسن (1375)، افغانستان گذشته، حال، آینده، فصلنامهی مطالعات آسیای مرکزی قفقاز، سال پنجم، ش 13، بهار 1375، صص:278-277
3. قراگوزلو. محمد (1380) برخورد تمدنها یا جنگ دولتها، ماهنامهی اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش:170-169.
4. مکنزی. ریچارد، پیشین
5. سجادی. عبدالقیوم (1377) طالبان. دین. حکومت. فصلنامهی علوم سیاسی ش:1 ص222.
6.احمدی. حمید، (1377) طالبان، ریشههای علل ظهور و عوامل رشد، ماهنامهی اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 132-131. نیز ن.ک:
The Islamic Taliban Movement the dangera of regional, Nida, ul Islam No.18, AP.may 1977.
7. کرمانی. نوید (1380) آهسته بگو و شعر را حربهی خود بساز، برگردان: منوچهر امیرپور، ایران: 4 بهمن.
8. فرهمند. مهرداد (1380) قاعدهیی برای تغییر تاریخ، همشهری ماه: آبان
9. Washington post, Jun. 20.2002
محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com
درآمد
وینستون چرچیل در گوشهیی از کتاب قطور خاطرات خود سر و ته ماجرای ظهور و سقوط "رضاشاهکبیر"! را در یک سطر جمع کرده است: "خودمان آورده بودیم، خودمان هم بردیم".
گرچه این تعبیر را در تعلیل حوادث سیاسی نباید تعمیم داد و از درون آن به توهم داییجان ناپلئونی افتاد. اما درجهیی از واقعیت چنین نگرهیی چندان قابل انکار نیست.
رضاشاه که با کودتای تمام عیار انگلیسیها به قدرت رسیده بود، طی یک چرخش سیاسی به آغوش رقیب (فاشیسم هیتلری) غلتید و به پایان عمر سیاسی خود رسید. چنین است حکایت اسامه بنلادن. "قهرمان" امپریالیسم آمریکا، که زمانی برای بیرون راندن "کفار" (کمونیسم روسی) از "سرزمین مقدس افغانستان" ساخته و با دوپینگ عربستان و پاکستان و امارات پرداخته شده بود...
گفته میشود شیشهی عمر یکی از آخرین بازماندهگان سندیکای جنایتکاران جنگ سرد، که علیه منافع ارباب شوریده بود، شکسته است. بیتردید نفله شدن این ویروس مقاوم و کم خطر شده، از شر حضور آمریکا در منطقه نخواهد کاست و خاستگاه یازده سپتامبر را وارد برههی جدیدی نخواهد کرد. افول هژمونی نظامی ایالات متحد، پیش از آنکه به اُفت آفت اسلام سیاسی از نوع القاعده مربوط باشد، به کاهش قدرت اقتصادی آن دولت وصل میشود. سقوط درجهی دخالتگری آمریکا در آیندهی خاورمیانه ارتباط چندانی با سَقط شدن یک محفل تروریستی خودی و سِقط جنین دیر هنگام القاعده (از نوع افغان العرب) ندارد. تبلیغات سرسام آوری هم که مدیای سرمایهداری غرب برای شاهکار توامان ISI پاکستان، سیا راه انداخته است، کمترین کومکی به شکست ایده آل های دکترین "نظام جهانی نو" و "خاورمیانهی جدید" نخواهد کرد. انقلاب عربی دیوار کل این اتوپی را فرو ریخته است.
خبر قتل بنلادن دقیقاً زمانی رسانهیی شده که مدیریت امنیتی، پلیسی و نظامی آمریکا دستخوش تغییراتی در سطح وزارتی گردیده است و شکستهای دولت اوباما در عرصهی کنترل بحران اقتصادی، جنگ عراق و افغانستان و از دست دادن متحدان قدیمی در آفریقای شمالی و خاورمیانه امکان پیروزی مجدد دموکراتها در انتخابات آینده را به مخاطره افکنده است. چندان بیهوده نیست که اوباما به محض دریافت خبر قتل بنلادن خود را تا حد سخنگوی ارتش تنزل میدهد و با چهرهیی خواب زده در مقابل دوربین میایستد.
آمریکا برای حفظ هژمونی رو به نزول خود به این پیروزویها خبرساز نیاز دارد!
آمریکا و طالبان؛ از دوستی تا دشمنی
پذیرفتن این موضوع که سه کشور هم پیمان آمریکا - عربستان، پاکستان و امارات - بدون همآهنگی و کسب اجازه از ایالات متحد اقدام به تشکیل، تقویت و گسیل طالبان به افغانستان کرده باشند فاقد دلایل منطقی است. دولت ایالات متحد در افغانستان منافع اقتصادی و سیاسی فراوانی دارد که چشم پوشی از این کشور را عملاً ناممکن میسازد. پیش از به قدرت رسیدن طالبان ایالات متحد به دلایل متعددی از مجاهدان افغانی حمایت مالی، نظامی و سیاسی میکرد. آمریکا مشتاق بود از طریق تقویت نیروهای مجاهدان و بدون حضور مستقیم به چند هدف مشخص دست پیدا کند:
الف. پس از سقوط محمدرضا شاه و محمدظاهر شاه، افزایش نفوذ آمریکا در منطقه و پر کردن خلاء این دو قدرت وابسته، ضروری بود.
ب. اخراج شوروی از افغانستان میتوانست التیامی بر زخمهای شکست فضاحت بار آمریکا در ویتنام باشد.
این اهداف برای آمریکا جنبه و ظرفیت کوتاه مدت و مقطعی داشت. ایالات متحد ورای بازی افغانستان، اهداف استراتژیک بسیار مهمی را دنبال میکرد. دسترسی به انرژی ارزان، مهار ناسیونالیسم عربی،کنترل و هدایت ایدهئولوژی اسلام سیاسی و حفظ امنیت اسراییل رئوس این استراتژی بود. اما همهی ماجرا در این چهار مولفه خلاصه نمیشد. به طور مفصلتر میتوان دو محور استراتژیک را در تبیین نقش فعال آمریکا در افغانستان ترسیم کرد:
1. انرژی: وجود ذخایر غنی نفت و گاز در آسیای مرکزی، لقمهیی نیست که ایالات متحد بتواند به سادهگی از کنار آن بگذرد. در این منطقه ثروتی حدود 90 میلیارد بشکه نفت یا تقریباً هشت تریلیون دلار با احتساب هر بشکه 80 دلار نهفته است. ایالات متحد فقط 22 میلیارد بشکه ذخیرهی نفتی دارد. با توجه به حضور آمریکا در پاکستان، در صورتی که افغانستان نیز در قالب متحدی وفادار گوش به فرمان آمریکا باشد، آنگاه عبور خطوط انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی به اقیانوس هند از مسیری جز ایران میتواند از یک سو فزونخواهی ترکیه را کاهش دهد، از سوی دیگر بر ایران و روسیه نیز فشار وارد آورد. آمریکا به شدت مترصد است که این استراتژی را از طریق کشیدن خط لولهی نفت و گاز از ترکمنستان تا شهر بندری گواتر پاکستان دنبال کند. ترکمنستان چهارمین ذخیرهی بزرگ گاز جهان یعنی 21 میلیارد مترمکعب گاز در اختیار دارد. تاسیس این خط لوله - که نیازمند هزینهیی بالغ برهفت میلیارد دلار است - پای آمریکا را به طور مستقیم به سوختهای فسیلی آسیای مرکزی و دریای خزر باز میکند. سرمایهگذاری شرکت آمریکایی chevron و شرکت دلتای عربستان در منطقه در تامین اهداف همین استراتژی تعریف میشود. توفیق این سیاست به ویژه پس از جذب لتونی، استونی، لیتوانی، گرجستان و آذربایجان به پیمانهای غربی به آمریکا کومک خواهد کرد تا چنگال خود را بر حیات اقتصادی و سیاسی روسیه - که درصدد تجدیدحیات قدرت گذشته است - فرو کند.
2. مهارچین: پس از استراتژی نخست که در نهایت به مهار روسیه خواهد انجامید، آمریکا چشم طماع دوم خود را به سوی قدرت رو به گسترش چین باز کرده است. مستقل از سستی نظریه ی جنگ تمدنی؛ فراموش نکنیم که نومحافظهکاران آمریکایی از جمله ساموئل هانتینگتون بارها به دولت آمریکا در مورد خطرات اتحاد دو تمدن کنفوسیوسی و اسلامی هشدار داده و یادآور شدهاند که اگر این اتحاد با حمایت تمدن ارتدکسی روسیه نیز همراه شود آن گاه در فرضیهی جنگ تمدنها، بازندهی اصلی آمریکا خواهد بود. افغانستان یکی از حساسترین دروازههای ورود به آسیبپذیرترین منطقهی چین را در اختیار دارد. ایالات متحد با حضور در افغانستان به دنبال در اختیار داشتن کلید این دروازه است. منطقهی اویغور یا سین کیانگ با مساحتی معادل ایران، تقریباً 25 میلیون جمعیت مسلمان و ترک تبار را در خود جای داده است. در صورتی که آمریکا بتواند دیدهبانهای خود را بر دروازههای این منطقه در افغانستان مستقر سازد، آنگاه به راحتی موفق خواهد شد که به صورتهای مختلف چینیها را تحت فشار قرار دهد. عَلَم کردن موضوع استقلال سین کیانگ پس از اجرای این سناریو، چندان دشوار نخواهد بود، تا چینیها باج مورد نظر را به حساب ایالات متحد واریز کنند. (به نا آرامی های سال 2010 سین کیانگ دقیق شوید تا به عرض ام برسید.)
از زمانی که مشخص شد دولت ربانی همسو با سیاستهای رقبای آمریکا - ایران، هند و روسیه - حرکت و عمل میکند، ایالات متحد و همپیمانانش که تمام سرمایهگذاریهای خود را در جریان "جهاد مقدس" بر باد رفته میدیدند عزم خود را برای جایگزینی قدرت دیگری که حافظ منافع شان باشد، جزم کردند. ریشههای اولیه طالبان بر اساس این استراتژی شکل گرفت. به همین منظور آمریکا و دوستانش وارد مرحلهی تازهیی در تغییر روند قدرت سیاسی در افغانستان شدند و چون گلبدین حکمتیار نتوانست مهرهی کارآمدی برای اجرای این سیاست باشد، تجهیز و تقویت مهرهی دیگری به نام ملامحمد عمر و گروه طالبان در دستور کار قرار گرفت. در اکتبر 1994 جان سی مونجو سفیر ایالات متحد همراه همتای پاکستانیاش بدون اجازهی دولت ربانی وارد افغانستان شد و از قندهار مرکز فرماندهی طالبان بازدید کرد. در 2 نوامبر 1995 روزنامهی اردو زبان پاکستان از قول رابین رافائل (معاون وقت وزارت خارجه آمریکا) نوشت: «از آنجا که گروه طالبان میانه رو است و علیه بنیادگرایی عمل میکند، آمریکا از این گروه حمایت میکند. رافائل که مسوولیت امور آسیای جنوبی در وزارت خارجهی ایالات متحد را به عهده داشت در اظهارنظر دیگری گفت با وجود سوءظن بینالمللی نسبت به طالبان، این جریان باید به عنوان یک جنبش بومی که قدرت پایداری را به نمایش گذاشتهاند به رسمیت شناخته شود.»1
همچنین سید محمود خیرخواه سفیر وقت افغانستان در تهران طی مصاحبهیی در فروردین 1374 - دربارهی نحوهی حمایت آمریکا از گروه طالبان – گفت: «ما فهرستهایی به دست آوردهایم که در آنها مشخصات فنی تمامی "استینگر"های آمریکایی موجود در افغانستان، مکان آنها و اینکه این موشکها از کجا و در دست چه کسانی و با چه وابستهگی حزبی و گروهی هستند، نوشته شده است. این فهرستها درون لباس اجساد یا از داخل خودروهای گروه طالبان کشف شده است.» وی افزوده بود: «از داخل لباس کشتهشدهگان گروه طالبان مقدار معتنابهی دلار آمریکا که در اختیار هر عضو بوده به دست آمده است. میزان پول موجود در لباس کشتهشدهگان یا اسرا برابر بوده است و این دقیقاً نشان میدهد که آنان منابع نیرومند خارجی داشته اند و نسبت به خرج کردن پولها نیز تشکیلاتی عمل میکردهاند.»2
با این همه، آمریکاییان که همواره هراس خود را از امواج دموکراسیخواهی در جهان فرعی نشان دادهاند3 برای آن که ظاهر دموکراتیک مآب وز حقوق بشری خود را حفظ کنند، هیچ گاه دولت طالبان را به رسمیت نشناختند. جنایات ضد انسانی و نقض بیپروا و مکرر حقوق بشر در ابعاد گسترده از جانب سربازان طالبان چنان آشکار بود که مادلین آلبرایت، وزیر خارجهی دولت کلینتون در پاسخ به این سوال که چرا آمریکا به رغم حمایتهای پنهانی، طالبان را به رسمیت نمیشناسد گفت: «سبب مخالفت ما با طالبان روشن است. به دلیل عملکرد منفی آنان دربارهی حقوق بشر. رفتار اهانتآمیز و شرمآور آنان نسبت به زنان و کودکان و بیاحترامی نسبت به شان انسان».4
دودوزه بازی های آمریکا در برخورد با دولت طالبان چندان دوام نیاورد و با ورود اسامه بنلادن به افغانستان، ورقها برگشت. پس از یک سلسله وقایع تروریستی در کنیا، تانزالیا و آرژانتین و به دست آمدن سرنخهایی از دخالت عوامل و عناصر سر سپرده به بنلادن و به دنبال اخراج این تروریست بلند بالای سعودی تبار از کشور خود و استقرار تمام و کمال وی در افغانستان و حمایت بیچون و چرای رهبران طالبان از بنلادن، مناسبات آمریکا و طالبان وارد دور تازهیی از مناقشات خصمانه شد. واشنگتن از طالبان مصرانه میخواست که اسامه بنلادن را کتف بسته در اختیار سازمانهای امنیتی آمریکا قرار دهند یا حداقل او را در افغانستان به زنجیر بکشند. اما طالبان بیاعتنا به درخواست حامیان بزرگ مالی و نظامی خود، برای آنان شاخ و شانه میکشیدند و نشان میدادند که اسلام سیاسی سلفی در مناسبات و روابط بینالمللی ایدهئولوژیک عمل میکند. به این ترتیب ملامحمد عمر در پاسخ به پیام آمریکا مبنی بر استرداد بنلادن به آن کشور در تاریخ 29/5/1377 به صراحت تاکید کرد:
«آمریکا دشمن اسلام است و اسامه بنلادن پناهندهی مسلمان است که امارت اسلامی نمیتواند او را تحویل کفر دهد ولو اینکه تمام دنیا در مقابلش صفآرایی کند.»5
این موضع ملامحمد عمر تا آخرین لحظهی سقوط طالبان کماکان و بدون کمترین عقبنشینی به قوت خود باقی ماند و در نهایت حکومت طالبان را نیز بر باد داد. به عبارت دیگر میتوان شمارش معکوس سقوط طالبان را از لحظهی ورود بنلادن به افغانستان و موضعگیری شدید ملامحمد عمر علیه آمریکا به حساب آورد. پیوندهای نزدیک ایدهئولوژیک سران طالبان و اسامه بنلادن به قدری حیرتانگیز، تنگاتنگ، برادرانه و توام با شیفتهگی بود که یکی از فرماندههان ارشد طالبان هنگام ورود اسامه بنلادن به افغانستان خطاب به وی چنین گفت:
«ای شیخ سرزمین ما، سرزمین افغانها نیست. بلکه سرزمین الله است و جهاد ما نیز جهاد افغان نبوده بلکه جهاد مسلمانان است. شهدای تو در هر ناحیهی افغانستان حضور دارند و قبرهای آنان به این امر گواهی میدهد. تو اکنون میان خانواده و قوم و قبیلهی خودت هستی و ما خاکی را که تو روی آن قدم میزنی متبرک می دانیم»6
آیا تداوم یا قطع حیات طالبان به وجود اسامه بنلادن گروه خورده بود؟
اسامه بنلادن؛ قهرمان یا ضد قهرمان؟
بنلادن همان فردی است که در جریان مبارزات مجاهدان با ارتش شوروی از جانب آمریکاییان، لقب "قهرمان" گرفت. اسامه بنمحمد بن عواد بنلادن در سال 1957 از مادری سوری و پدری یمنی در منطقهی حضرموت یمن متولد شد. او هفتمین فرزند خانوادهیی بود که بعدها تعداد فرزنداناش به پنجاه تن بالغ گردید. اسامه در هفده سالهگی با دختری سوری از خویشاوندان مادریاش ازدواج و تمام دوران تحصیل خود را در شهر جده سپری کرد و در 24 سالهگی از دانشگاه "ملک عبدالعزیز" در رشتهی مدیریت دولتی فارغالتحصیل شد. اینکه گفته میشود اسامه در آمریکا تحصیل کرده روایتی بیاساس است.
پدر اسامه هر سال موسم حج در خانهاش میزبان صدها تن از علما و روحانیان برجستهی کشورهای اسلامی بود که برای ادای فریضهی حج به حجاز میرفتند. این رسم که پس از فوت محمد بنلادن هم ادامه داشت برای اسامهی جوان امکان آشنایی با شخصیتها و جریانهای سیاسی اسلامگرا در گوشه و کنار جهان را فراهم آورد. عبدالله عزام (اعظم) - که بعدها نقش مهمی در افغانستان ایفا کرد - و محمد عتوب نویسنده و متفکر مشهور اخوان المسلمین بیش از همه اسامه را تحت تاثیر قرار دادند. در سایهی این نوع ارتباطات اسامه بنلادن درست دو هفته پس از ورود ارتش شوروی به افغانستان سفر مخفیانهیی برای یک ماه به دعوت "جماعت اسلامی" پاکستان به افغانستان کرد و پس از بازگشت، جریانی را برای کومک به مجاهدان افغان به راه انداخت. در سال 1982 بنلادن تصمیم به اقامت در افغانستان گرفت و میزان زیادی وسایل و تجهیزات راهسازی و ساختمانسازی به آن کشور برد. در سال 1984 جمع کوچکی از اعراب اهل عربستان دور او گرد آمدند و بنلادن تصمیم گرفت برای جذب مسلمانان خارج از افغانستان به صفوف مجاهدان سرمایهگذاری کند. به این ترتیب، "بیتالابصار" را در پیشآور پاکستان تاسیس کرد. همزمان با او استادش عبدالله عزام نیز مکتب "الخدمات الکفاح" و "القدمت" را در همان شهر تشکیل داد و این دو سازمان در کنار یکدیگر فعالیت تبلیغاتی گستردهیی را برای جذب مسلمانان گوشه و کنار جهان به صفوف مجاهدان آغاز کردند. تا سال 1986 "بیت الابصار" افراد زیادی را جذب کرد و به میان مجاهدان افغانی فرستاد. در این سال بنلادن فعالیتهای خود را گسترش داد و با ایجاد شش پایگاه نظامی مستقل، ضمن آموزش و مسلح کردن مجاهدان خارجی آنها را به افغانستان فرستاد.
نخستین عملیات نیروهای تحت فرمان بنلادن علیه ارتش شوروی، جنگ "جاجی" در استان پکتیا بود. هستههای اولیهی نظامی "القاعده" از همان زمان شکل گرفت. در سال 1989 و در پی اخراج نیروهای ارتش شوروی، بنلادن به عربستان سعودی رفت در مدت کوتاه اقامت بنلادن در عربستان بین وی و ملک فهد بر سر نحوهی مقابله با رژیم عراق و موضعگیری در برابر آمریکا، اختلافاتی رخ داد. بنلادن که پیش از حملهی صدام حسین به کویت وقوع این عملیات را هشدار داده بود از سران عربستان خواست به جای استمداد از آمریکا، از جهادگران تحت امر وی برای خنثا سازی حملهی عراق استفاده کنند. عدم پذیرش این پیشنهاد و حضور یکپارچهی نیروی آمریکا در خلیجفارس و عربستان به نارضایتی و اعتراض بن لادن و در نتیجه محدود کردن وی از جانب مقامات سعودی انجامید. تا آنجا که او در شهر جده محصور شد و چند بار مورد بازجویی مقامات امنیتی عربستان قرار گرفت. بنلادن سرانجام در آوریل سال 1991 به کومک برادرش - که با امیر احمد وزیر کشور عربستان روابط نزدیکی داشت - از آن کشور خارج شد و به افغانستان برگشت. گفته شده که بنلادن هنگام حضور در عربستان دست اندرکار ساماندهی برخی نیروهای زیرزمینی به سود جناحهای خاص مخالف مک فهد بوده است. در زمان جنگهای داخلی میان نیروهای جهادی در افغانستان، بنلادن از ورود به این کشمکش خودداری کرد و پس از نافرجامی در ایجاد اتحاد میان مجاهدان اواخر سال 1991 با هواپیمای جت شخصیاش به سودان رفت. دلیل اصلی جذب بنلادن به سودان، جنبش اسلامگرا یی بود که در این کشور برای برقراری حکومت اسلامی به راه افتاده بود. فعالیتهای عمرانی بنلادن و برادران و دوستان سرمایهدار سعودیاش در سودان قابل توجه است. در سال 1995 دولت عربستان تابعیت سعودی بنلادن را سلب کرد و دولت سودان تحت فشار سعودیها عذر او را خواست. در سال 1996 بنلادن در جلالآباد افغانستان مستقر شد. پس از لغو تابعیت بنلادن، مبارزهی علنی وی با حکومت عربستان ابتدا با صدور بیانیهیی شدیداللحن آغاز شد. انفجار یک خودرو در بهار 1995 در شهر ریاض اولین عملیات مسلحانه ضد حضور آمریکاییها در عربستان سعودی بود. مدت کوتاهی پس از انفجار در مجتمع مسکونی آمریکایی خُبَر در نزدیکی ظَهران عربستان، بنلادن در اقدامی کم سابقه علیه آمریکا حکم جهادی صادر کرد.
(درافزوده: این نکات تاریخی را از آن رو باز می گوییم تا گفته باشیم هر شکل از " آمریکا ستیزی" از ماهیت ترقی خواهانه بر خوردار نیست و مبارزه یی ضد امپریالیستی به شمار نمی رود.)
سال 1996 شهر جلالآباد - که بنلادن در آن پناه گرفته بود - تحت تسلط یونس خلاص از فرماندههان مجاهدان بود، اما حضور بنلادن سبب شد که این فرمانده به گروه طالبان بپیوندد و جلالآباد نیز به تصرف نیروهای ملامحمد عمر درآید. از این زمان همکاری تنگاتنگ بنلادن و طالبان آغاز شد و در پی ناکام ماندن چندین عملیات سوء قصد - که از جانب سازمان امنیتی عربستان هدایت میشد – بنلادن به قندهار رفت و رسماً به نیروهایش دستور داد تا به صفوف طالبان بپیوندند. بنلادن دو هفته بعد از مصاحبهیی با تلویزیون آمریکا، در آوریل 1998 در یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر خوست اعلام کرد که به زودی حملاتی علیه آمریکا انجام خواهد گرفت. چند هفته بعد سفارتخانههای آمریکا در نایروبی و دارالسلام منفجر شد.
بخش عمدهیی از مصاحبههای بنلادن با CNN ، BBC و شبکهی تلویزیونی الجزیره صورت گرفته است.
پایه و مایهی گفتمان و لحن سخن گفتن بنلادن در این مصاحبهها - که نمونههای بارز آن پس از 11 سپتامبر از تلویزیون الجزیره پخش شد - از زوایای مختلفی تاملانگیز است. نوید کرمانی، اسلام شناس، روزنانه نگار و مدیر گروه علمی تجدد و اسلام در کالج برلین به این نکتهی دقیق توجه کرده و جزییات شگفتآوری از گفتمان ادبی بنلادن را استخراج کرده است. اصولاً همین لحن تاثیرگذار و تمرین شدهی گفتمان بنلادن است که نه تنها اطرافیان، بلکه مخاطبان رسانهیی او را نیز مجذوب شخصیت پیچیده و مرموز رهبر القاعده کرده است. به نوشتهی نوید کرمانی: «اسامه بنلادن به عربی شیوایی سخن میگوید. برخلاف رهبران امروزی جهان عرب، عبارات محاورهیی بر زباناش جاری نمیشود و در کاربرد پسوندهای صرفی اشتباه نمیکند. اشتباهی که حتا روشنفکران عرب نیز از آن در امان نیستند. واژههای کهنهیی به کار میبرد که اعراب تحصیل کرده آنها را از راه مطالعهی آثار دینی و ادبیات کلاسیک میشناسند و از به کار بردن هر واژهی نو اجتناب میکند. ولی بیدقتی او در گفتن صحیح صامتها و تعدیل و مد مصوتهای عربی فصیح نشان میدهد که از تحصیل علوم دینی از جمله قرائت قرآن دانش تجوید و شناخت عربی خوشآهنگ، بیبهره است. از سوی دیگر بنلادن میخواهد با تواضع ساختهگی در بیان قلب برادران دینی را به رقت آورد.» نویسندهی روزنامهی آلمانی زود دویچه سایتونگ ادامه میدهد: «لباس و محل فیلمبرداری از بنلادن، هالهیی از زمان و مکان پیامبران الاهی را به نمایش میگذارد و پرهیز در کاربردن زبان دوران مغلوبیت نظامی و سیاسی مسلمانان سابق را به خاطر میآورد، که صفای ایمانشان کمبودها را جبران میکرده است. سخنان بیریای او روحیهی پاک دینی وهابیها را که گویا با روحیهی رسول خدا مطابقت دارد،تلقین میکند. این گونه تواضع در برابر شکوه و زیبایی در پروتستانیسم بیسابقه نیست. اما در سنت اسلامی غریب و تازه است. زیرا این سنت تحت تاثیر زبان قرآن همواره بر زیبایی کلام تکیه داشته و به ترویج آن مبادرت میورزیده است. وارثان این سنت در عصر حاضر شاعران بزرگی چون آدونیس یا محمود درویش هستند که اشعار خود را هنگام قرائت مانند اثر موسیقایی به نمایش میگذارند. وارثان دیگر آن رهبران سیاسی و دینی جهان عرب امروزند که ابتذال کلام خود را غرق شور و تکلف میکنند، اما این مرد کوهستان با وضوح و آرامش کلام از آنان دوری میجوید. روی گردانی از سنت رایج ادیبان و سخنوران را وقتی میتوان به وضوح دریافت که اسامه بنلادن از قرآن نقل قول میکند. در حالیکه سخنرانیهای دیگر، هنگام نقل از وحی الاهی صدای خود را به نحو غریبی بالا میبرند و پایین میآورند، اسامه بنلادن آن را با آهنگ یکنواخت و آرامی ادامه میدهد. گویی فقط منطق پیامش برای قانع کردن دیگران کافی است. معلوم نیست که خود او تا چه حد دریافته باشد که چشم پوشی از لفاظی در وضعی که جهان غرب او را مظهر شر معرفی میکند خود بهترین ابزار سخنوری است. اسامه بنلادن با مردم جهان اسلام به نوعی سخن میگوید که اصلاً به انسان دیو صفتی که توصیف میشود، شباهتی ندارد. گرچه بیاناش حاکی از عزم برای مبارزهیی متعصبانه است، مانند انسانی متعصب حرف نمیزند، بلکه آهسته و با احتیاط و به عربی ساده و متقاعد کننده سخن میگوید. بسیاری از اظهاراتش با آنچه مردم صلحجو در جهان اسلام فکر میکنند مطابقت دارد. ولی کمتر سیاستمداری جرات میکند به این سادهگی از درد و رنج فلسطینیان نقش سیاست خارجی آمریکا، رفتار گزینشی آن و احساس تحقیر و سلب عزت نفس از جانب غرب حرف بزند.»7
شکی نیست که طالبان بخش عمدهیی از موفقیتهای نظامی، سیاسی و اداری خود را مرهون بنلادن هستند. او علاوه بر کومک مالی و نظامی فنون کشورداری را نیز به مقامات طالبان آموخت. با آنکه به نظر میرسد منبع اصلی تغذیهی مالی القاعده ثروتهای سرشار بنلادن باشد. بسیاری از سرمایهداران مسلمان هم از کشورهای مختلف گوناگون جهان مبالغ هنگفتی از راههای مختلف به این شبکه تزریق میکنند. سرمایهگذاریهای بنلادن در زمینهی مدیریت املاک مستغلات، حملونقل دریایی اجارهی هواپیما، خدمات، مقاطعهکاری و تجارت است. بیشتر سرمایهگذاریهای تجاری او در کشورهای سومالی، سوییس و لوکزامبورگ است. سرمایهگذاریهای اروپایی او را وکلای سوییسیاش انجام میدهند. بنلادن دارای یک شرکت ساختمانی به نام "الهجره" است که بزرگراه 1200 کیلومتری خارطوم به پورت سودان و فرودگاه جدید سودان را ساخته است. او یک شرکت اصلی صادرات و واردات به نام "وادی العقیق"، یک شرکت سرمایهگذاری به نام "طبا" و یک بانک اسلامی به نام "الشمال" دارد که سرمایهی آن به پنجاه میلیون دلار بالغ میشود و در سودان مستقر است.8
گفته میشود عمدهی اعتبار مالی طالبان و القاعده از طریق تبدیل شمشهای طلا به دلار تامین میشده است. مسیر چنین روندی پاکستان (کراچی)، امارات (دبی)، اروپا و آمریکا بوده است. روزنامهی واشنگتن پست در اوایل ژانویهی 2002 به نقل از منابعی که آنها را "موثق" میخواند، نوشت: «درست وقتی نیروهای آمریکا و ضد طالبان در حال فتح شهرهای مهم افغانستان بودند، طالبان و القاعده شمشهای طلا و بستههای دلار را از مسیر بندر کراچی به دبی منتقل میکردند. پولها و طلاهای خارج شده از بانکهای افغانستان توسط فرستادهگان مورد اعتماد طالبان و القاعده به بندر کراچی برده میشد و با استفاده از سیستم مالی و پولی امارات همهی آنها به شمشهای طلا تبدیل میشد. هم اکنون داراییهای طالبان و القاعده در سراسر دنیا پراکنده و بخشی از آن به آمریکا منتقل شده است. به ادعای مقامات اطلاعاتی و مالی چند کشور پاکستان، امارات و برخی کشورها در اروپا و آمریکا، شمشهای طلا نقشی حیاتی در تامین مالی القاعده قبل و بعد از 11 سپتامبر داشته است. طلا منبع مالی خوبی برای این شبکه است، چون به راحتی ذوب میشود و انتقالپذیر است. مرکز عمدهی نقل و انتقالات طلاهای القاعده در دبی صورت میگرفته است. زیرا در این بندر از یکسو توجه چندان دقیقی به حسابهای مالی نمیشود و از سوی دیگر بازارهای طلاهای دبی بهترین نقطه برای داد و ستد این کالاست... بخش عمدهیی از پانصد هزار دلار پول خرج شده برای حملات 11 سپتامبر از دبی تامین شده است. مقامات مالی پاکستانی به واشنگتن پست گفتهاند: «در زمان جنگ آمریکا علیه افغانستان روزانه دو تا سه میلیون دلار توسط فرستادهگان طالبان و القاعده از کراچی به دبی منتقل میشد. یکی از این فرستادهگان سرکنسول طالبان در کراچی بود که تا اواخر دسامبر (2001) حداقل ششصد هزار دلار به دبی منتقل کرده است. طالبان و القاعده بعد از به قدرت رسیدن، مقدار زیادی طلا به افغانستان وارد کردند. طالبان از محمولههای تجاری هند و پاکستان که از افغانستان عبور میکرد به طلا مالیات دریافت میکردند و مرکز همهی این دادوستدهای طلایی امارات (دبی) بود. خطوط هوایی آریانا شمشهای طلا را به قندهار منتقل میکرد.»9
دوستان و دستان بنلادن
محافل سیاسی از شیخ عمر عبدالرحمان، روحانی نابینا و دکتر ایمن الزواهری پزشک تکنوکرات و سیاستمدار مصری به عنوان دستهای چپ و راست و نزدیکترین دوستان اسامه بنلادن یاد میکنند. شیخ عبدالرحمان در حال حاضر به دلیل محکومیت به جرم توطئه چینی برای انهدام مرکز تجارت جهانی، پلها و تونلهای نیویورک در سال 1993، با گروهی از پیروانش دوران حبس ابد خود را سپری میکند. شیخ عمر عبدالرحمان دانش آموختهی الازهر و دارای دکترای علوم قرآنی است. محبوبیت وی نزد بنلادن و الزواهری به حدی است که این دو سوگند خوردهاند اگر شیخ در زندان بمیرد انتقام سختی از آمریکاییان خواهند گرفت.
بعد از تحریر
مستقل از این که ایمن الزواهری از اتوریته و کاریزمای بن لادن برخوردار نیست واقعیت این است که قتل بن لادن به مثابه ی افول اسلام سیاسی از نوع سلفی در منطقه ی ما نیست.قتل بن لادن پایان کار ویروسی ست که در آزمایشگاه جنگ سرد آمریکا علیه کمونیسم روسی ساخته شده و در یک اشتباه محاسباتی گریخته بود.از قرار تقسیم مجدد جهان ؛ مظاهر و نمادهای جنگ سرد را نیز تغییر داده است.......
پینوشتها:
1. مکنزی. ریچارد (1377) ایالات متحد و طالبان، برگردان: عبدالغفار، محقق، تهران:بینا، ص: 139.
2. محیالدین نجفی، محمدحسن (1375)، افغانستان گذشته، حال، آینده، فصلنامهی مطالعات آسیای مرکزی قفقاز، سال پنجم، ش 13، بهار 1375، صص:278-277
3. قراگوزلو. محمد (1380) برخورد تمدنها یا جنگ دولتها، ماهنامهی اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش:170-169.
4. مکنزی. ریچارد، پیشین
5. سجادی. عبدالقیوم (1377) طالبان. دین. حکومت. فصلنامهی علوم سیاسی ش:1 ص222.
6.احمدی. حمید، (1377) طالبان، ریشههای علل ظهور و عوامل رشد، ماهنامهی اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 132-131. نیز ن.ک:
The Islamic Taliban Movement the dangera of regional, Nida, ul Islam No.18, AP.may 1977.
7. کرمانی. نوید (1380) آهسته بگو و شعر را حربهی خود بساز، برگردان: منوچهر امیرپور، ایران: 4 بهمن.
8. فرهمند. مهرداد (1380) قاعدهیی برای تغییر تاریخ، همشهری ماه: آبان
9. Washington post, Jun. 20.2002
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر