۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

روز کارگر 1390 (روزی که رفت بر باد، روزی که ماند در یاد )


روز کارگر 1390

روزی که رفت بر باد،

روزی که ماند در یاد

محمد قراگوزلو

Mohammad.QhQ@Gmail.कॉम


چپ سنتیِ متاثر از آموزه­های ملی مذهبی که در صورت­مندی ظاهراً "مدرن" و سکولار و آته­ئیست شده فرو رفته است و با وجود تغییر چهره و تعویض نام و عنوان هنوز بر مدار مانوس تمایلات عمیقاً خرده بورژوایی سیر و سیاحت می­کند، سال­ها پس از سرکوب دهه­ی شصت از یک­سو و فروپاشی کمونیسم بورژوایی روسی و تبلیغات سرسام­آور مدیای سرمایه­داری درخصوص پایان تاریخ و پایان سوسیالیسم از سوی دیگر به شدت با خود و در خود فرو رفته است. این چپ با وجود بعضی هیاهوهای اکسیونی خارج از کشور - آن هم به شکل پراکنده - تا رسیدن به وضع متعادل محتاج یک دگرگونی اساسی است. یکی از خصلت­های این چپ؛ همواره انقلابی نشان دادن شرایط و دعوت از "مردم" برای انقلاب با تیر و ترقه بوده است. چپی که به ظاهر از سنت­های مائوئیستی بریده و به کتاب سرخ و تضادهای بی­بنیاد مائو پوزخند زده است، انگار نافش را با قراردادهای لین پیائویی بریده­اند و حاضر نیست دست از محاصره­ی شهرها بردارد! با این حال همین چپ - دست­کم در ظاهر - به قدرت طبقه­ی کارگر به عنوان تنها نیروی واقعاً مادی جمع کردن بساط تولید اجتماعی سرمایه­داری و ایجاد جهانی برابر و آزاد منتها به شکلی ایده­ئولوژیک و مومنانه پی برده است و به همین سبب نیز از مدت­ها پیش برای یک مه (11 اردی­بهشت) کارت تبریک می­فرستد؛ به بازار می­رود و خود را نو نوار می­کند، سفارش کیک و شمع می­دهد و مثل همیشه به صدور بیانیه­های انتزاعی مطلقاً کاغذی می­پردازد و بدون آن­که بداند در داخل چه گذشته است، مانند بچه مجاهدها، به استناد چند تصویر که از سوی سه چهار نفر برداشته شده است، ارجوزه­ی پیروزی شکوهمند می­خواند. طبیعی است. تبعی هم هست. در روزگاری که افراطی­ترین دست راستی­های نون خور محافل نئوکان­های آمریکایی (امثال محسن سازگارا) و محفل­هایی مانند جرس (حلقه­ی­ ارتجاعی لندن)، شورای نئولیبرالی راه سبز امید، انواع گروه­ها و جریان­های ارتجاعی سلطنت طلب در کنار شاه­زاده رضا پهلوی به استقبال یک مه می­روند؛ چپ - هر چند سنتی یا مدرن - نمی­تواند با فشار بیش­تر بر پدال گاز، حرکت خود را به گونه­یی تنظیم نکند که از قافله­ی کارگر پناهی عقب بماند. در روزگاری که همه فهمیده­اند کلید حل تمام مشکلات اجتماعی جهان ما - اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، زیست محیطی و غیره - در دستان پر توان طبقه­ی کارگر نهفته است، چپ که خود را متولی و صاحب شش دانگ این طبقه می­داند نمی­تواند در حاشیه­ی این غوغا، فقط ناظر باشد و مستقل از این­که به پتانسیل­ تغییر دهنده­ی طبقه­ی کارگر فقط باور و اعتقاد مکتبی دارد، خود را وسط معرکه می­اندازد. این چپ از آن­جا که همیشه جامعه را انقلابی می­بیند و حتا به خیزش عمیقاً ارتجاعی سبزها برچسب­ انقلابی­گری می­زند و خود را تا حد زائده­ی بورژوازی لیبرال و اصلاح­طلبان نئولیبرال مشارکتی - کارگزارانی تقلیل می­دهد، با این همه پس از هر ناکامی نیز از رو نمی­رود و با انواع و اقسام اصطلاحات من درآوری و موج سازی از برگزاری موفقیت­آمیز اکسیون­های "باشکوه" روز کارگر 1390 قصه­ها می‌سراید که مپرس! این چپ که ناگهان "کارگر" شده نمی­خواهد بپذیرد که جنبش کارگری نیز مانند هر جنبش دیگری با نوسانات متعددی مواجه است و پیش­روی و پس­روی­هایش ناشی از یک سلسله فرایندهای پیچیده و در عین حال مشخص است که می­باید برهه به برهه مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. چپ خرده­بورژوایی که بعد از یک مه 83 سقز ناگهان سوراخ دعا را یافته است، با وجود تمام کوششی که برای پوشیدن ردای کارگری به خرج می­دهد، وقتی که لب به سخن می­گشاید نانوایان هوشمند، جسور و آگاه سقزی را "چند شاطر" می­خواند و نگاه محفلی و محفل "نگاه" خود را به درکی سخیف از جنبش کارگری پیوند می­زند.



واقعیت این است که یک مه 2011 در ایران، چنان­که شایسته­ی طبقه­ی کارگر کشور ما ست برگزار نشد و تحلیل­های مریخی چپی که می­خواهد از سیارات نامریی به برگزاری اکسیون­های "باشکوه" بنگرد، صورت مساله را زیر فرش می­گزارد. اعتصاب کارگران پتروشیمی ماه­شهر جدا از این که این­که به اهداف مورد نظر نرسیده است - در کنار اکسیون­ موفق سنندج البته ملاک مناسبی برای ارزیابی روند نامناسب منتهی به یکی از بی­رونق­ترین یک مه­های دهه­ی اخیر نمی­تواند باشد. دوستان واقع بین باشید. در بسیاری از شهرهای کارگری کشور کارگران "5 دقیقه" هم اعتصاب نکردند و برای اعتراض به سیاست­های ریاضتی نئولیبرالی هدف­مندسازی یارانه­ها و افزایش وحشت­ناک بهای گاز و برق و گوشت و مرغ و تخم­مرغ و مسکن و دستمزدهای نازل 330 هزار تومانی و تعویق چند ماهه­ی پرداخت همین دستمزدها و پیمان­کاری­ها و اخراج­ها و قراردادهای سفید امضا و غیره به سوی ادارات کار نرفتند. برای فهم این انفعال کافی­ست کمی از جوزده­گی و خودفریبی فاصله بگیریم و از آوار دن­کیشوتیسم غبار بزداییم. من سریعاً به چند مولفه اشاره می­کنم:

· پیش از رسیدن یک مه در مجموع دو بیانیه از سوی تشکل­های مستقل کارگری صادر شد.

· این دو بیانیه اگرچه در برگیرنده­ی نکات مهمی بود و در فرازهای معتبر خود به مسایل رفاهی کارگران اشاره می­کرد، اما معلوم است که نه با صدور دو بیانیه و نه با ده­ها بیانیه­ی مشابه نمی­توان به یک حرکت پر تنین و موثر کارگری در یک روز خاص (یک مه) فعلیت بخشید.

· برخی از امضا کننده­گان این بیانیه در واقع تشکل کارگری نیستند. کانون مدافع یا کمیته هستند. برخی دیگر هیات بازگشایی هستند و برخی دیگر پس از دست­گیری اعضای اصلی­شان متفرق شده­اند.

· چرخش به راست سندیکای هفت تپه - که در یک برهه از فواید طرح تحول اقتصادی دفاع کرد و در برهه­ی اخیر نیز وارد بحث انتخابات مجلس شورای اسلامی شد- یک ضایعه­ی جدی در حد تلفات به شمار می­رود.شاهدش هم این است که این سندیکا برخلاف سال­های گذشته زیر همان یکی دو بیانیه ی ابتر نیز امضا نگذاشت.

· واضح است که وضع معیشتی کارگران و اقشار گسترده­یی از خرده­ بورژوازی تحتانی به دنبال اجرای سیاست­های نئولیبرالی حذف یارانه­ها به ترزهول­ناکی وخیم­تر شده است. ورشکسته­گی صنایع، تورم، بی­کاری، رکود تورمی، بی­کارسازی، حذف بیمه­های بی­کاری، خصوصی­سازی، ارزان­سازی نیروی کار و غیره به نارضایتی گسترده­یی در میان کارگران و زحمت­کشان دامن زده است. اما نگفته پیداست که نارضایتی یک مقوله است، اعتراض مقوله­یی دیگر. و البته اعتراض متشکل مولفه­ی متفاوت. و صد البته اعتراض متشکل سراسری مولفه­یی متفاوت­تر. و هزاران البته همه­ی این­ها لازم اما کافی نیست. تشکل مستقل رفرمیست که کارگران را برای رای دادن به جبهه­ی مشارکت فرا می­خواند، در ایستگاه نمی­دانم چندم، اعضا و کارگران خود را دم در خانه­ی کارگر پیاده می­کند و در بهترین شرایط (رادیکال­ترین حال!!) از کارگران می­خواهد با شعار "یا حسین میرحسین" پرچم سبز رفسنجانی ـ خاتمی را برافرازند. تازه تحقق همه­ی این­ ترفندهای رفرمیسم بورژوایی مشروط به این است که شورای کذایی این هماهنگی راه سبز امید، اساساً به وجود و حیات طبقه­ی کارگر در ایران "غیر صنعتی!!؟" اعتراف و اذعان کند . در غیر این صورت اگر همین اعضای شورا از بیخ و بن منکر ساختار اقتصادی عمیقاً بورژوایی جامعه­ی ایران شوند و از اساس موجودیت قاطع کارگران صنعتی و خدماتی ما را انکار کنند، که وا مصیبتا. مصیبت برای کسانی که طی دو سال گذشته از کارگران خواستند تا زیر پرچم موسوی ـ کروبی ـ خاتمی سینه بزنند. مصیبت برای انحلال طلبان منشویک مآب و شبه سوسیالیستی که طبقه­ی کارگر را فرا خواندند تا در خیزش سبز ذوب شود و حالا که خیزش لیبرالی و پرو غربی سبز به بن بست رسیده است، تقصیر شکست را برگردن امثال نگارنده می­اندازند که به جای دعوت به "ائتلاف"، طبقه­ی کارگر را به "انزوا" رانده است و زمینه­ی شکست سبزها را رقم زده است. بخشی از تقصیر را نیز به دوش نخبه­گان بازار آزادگرای سبز می نهند که از همان ابتدا و با زبان موسوی ـ کروبی برای کارگران تره هم خرد نمی­کردند و حالا با جهل مرکب از موضع مزروعی نئولیبرال فرمان صادره می­کنند که "کدام طبقه­ی کارگر؟" این جماعت به شدت فرصت طلب "بی­تنازل" که زمانی هم­پای هم­پالکی و استاد خود (حضرت موسا غنی­نژاد و شاگرد سر به راهش عباس عبدی) برای خصوصی­سازی صنعت نفت در بنیاد باران خاتمی نقشه­ها می­کشیدند و با خوابیدن زیر باد احسان نراقی و داریوش شایگان، نفت را عامل اصلی دیکتاتوری می­دانستند، حالا از بیخ و بن ماهیت مادی و طبقاتی همان کارگر صنعت نفت را نیز انکار می­کنند.

· واضح است که روز یک مه، در معادلات صفر و یکی نمی­گنجد. مراسم و جشنی است سمبلیک. برخاسته از سنت­های سوسیالیستی. مانند 8 مارس .چه خیایان­ها و کوچه­ پس کوچه­ها پر شود از پرچم­های سرخ و چه اکسیون­های داخل شهر به گلگشت­های کوه و بیابان عقب بنشیند، اصل آسیب شناخت جنبش کارگری را باید در جاهای دیگری جست­وجو کرد. در عین حال شکی نیست که رفتن به سوی گلگشت­ها حتا اگر از موضع یک واکنش به مقاومت دولت در برابر برگزاری مراسم یک مه تلقی شود، در مجموع یک عقب نشینی آشکار است. گلگشت­ برای مراسمی مانند سیزده بدر مناسب است. کارگران آوانگارد و چپی که مدعی پیش­روی و پرچم­داری جنبش کارگری است؛ فقط در عرصه­ی اجتماعی شدن در پای­گاه طبقاتی خود آب­بندی می­شود، پروسه­ی "در خود" را به سوی "برای خود" در متن طبقه طی می­کند و به طبقه­ی متوسط هم می­آموزد که برای رهایی از مکافات اتمیزه شدنی که نئولیبرالیسم به او تحمیل کرده است، چاره­یی ندارد جز این­که در کنار کارگران بایستد و تا مرز رسیدن به اهداف کوتاه و بلند خود از پای ننشیند.



یک مه سال 2011 هم در ایران و هم در کشورهای اصلی سرمایه­داری به نامطلوب­ترین شکل ممکن آمد و رفت. کارگران کجا بودند؟ چرا با وجود اعمال خشن­ترین سیاست­های ریاضتی و فقر و فلاکت روزافزون، کارگران خاموش بودند و خاموش ماندند؟ آیا اعتراضات پراکنده­ی کارگری از مصر و تونس تا اسپانیا و فرانسه- نویدبخش انسجام جنبش کارگری در آینده­یی قابل پیش­بینی خواهد بود؟ آیا تحولات آفریقای شمالی و خاورمیانه می­تواند به عروج جنبش کارگری بینجامد؟ آیا شکست جنبش دست راستی سبز در افسرده­گی و انفعال احتمالی کارگران ایرانی موثر بوده است؟ سیاست­های نئولیبرالی ضد کارگری چه قدر در تضعیف تشکل­یابی کارگران موثر بوده است؟ نئولیبرالیسم وطنی چگونه کارگران ایران را اتمیزه کرده است؟ نقش محفلیسم، رفرمیسم و سکتاریسم در تحدید شعاع حرکتی جنبش کارگری تا کجا مخرب بوده است؟

بعد از تحریر

1. قصد داشتم به مناسبت فرار رسیدن دومین سال­گرد انتخابات 22 خرداد 1388، به بازخوانی ابعاد مختلف جنبش ارتجاعی بورژوا ـ لیبرال سبز بپردازم. با وجود کمپین هتاکانه ی اصلاح طلبان مانده از این جا و رانده از آن جا هنوز هم منصرف نشده­ام.

2. از سال­ها پیش لیبرال­ها و کلاً مدیای سرمایه­داری اشتباهات دادگاه­های دوران استالین را به شاخی زیر چشم سوسیالیسم تبدیل کرده­اند وماجراهای منجر به انقلاب فرهنگی مائو تا عقب مانده­گی خمرهای سرخ را در شیپور گَل و گشادی دمیده‌­اند‌ که گویا قرار است سوسیالیسم را در مقام دشمن اصلی دموکراسی ثبت کند. دو سه مقاله­ی مکتوب من - که سعی می­کرد به نقد منصفانه­ی آن شکست­ها بپردازد با هیاهو و غوغای غوکان انواع رسانه­های بورژوایی خفه شد و راه به جایی نبرد. مضاف به این­که نگارنده به اتهام نویسنده­ی اصلی" سر مقالات پراودا" و رفیق گرمابه گلستان یوسف گرجستانی و برو بچه­هایش (بریا ـ ژدانف) هو شد. نامردی را ببین! تبیین نسبت­های دموکراسی و سوسیالیسم، آن هم در عصر جهانی­سازی­های نئولیبرالی یک اولویت نظری است، که از ظرف چند مقاله عبور خواهد کرد.

باری. اگر فرصتی باشد و عمری، این مباحث را تدوین خواهم کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر