۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

ملاحظاتی درباره ی مقاله ی"سیاست خارجی جنبش کارگری" نوشته ی محمد قراگوزلو(جهان)

ملاحظاتی درباره ی
مقاله ی"سیاست خارجی جنبش کارگری" (نوشته ی محمد قراگوزلو)

جهان


"سیاست خارجی جنبش کارگری" به قلم آقای محمد قراگوزلو رادر سایت اعتراض خواندم .
بدلیل اهمیت مسائلی که ایشان به آنها اشاره کرده اند، علیرغم دانش اندکی که درخود سراغ دارم نظراتم را پیرامون بخشی از این مسائل به اطلاع ایشان و سایر نیروها و عناصر "چپ" میرسانم.
آگاهی طبقاتی است!
آگاهی، تحصیلات عالیه دانشگاهی نیست!
آگاهی ،پروفسوران مارکس شناس ، ...،کلاس هاو آموزشهای دانشگاهی اینان نیست!
آگاهی حتی مارکس، بدون دریافت آگاهانه اش از تاریخ مبارزه طبقاتی، نقد تفسیر تاریخی کهن ، ... و دعوت از کارگران جهان به اقدام متحد برای تغییر جهان ، نیست!
آگاهی ، بردن وانتشار آن در درون تمامی اقشار اجتماعی و بکارگیری علم است در تغییر جهان ، ....، به بازگرداندن سرمایه اشغال شده به صاحبان واقعی ارزش آن؛ بمفهوم اعلام و اقدام به الغای مالکیت خصوصی و مناسباتش و...
آگاهی از کوره و کارخانه ، مزرعه و سیلو،مدرسه و دانشگاه ، خدمات و درمان ، ... با دستهای خالی به خانه بازمیگرددو با درک ارزش کار در ساختمان جهانی انسانی و برابر، در تغییر شرایط تاریخی خود درچنبره سرنوشت تحمیل شده به اندیشه میپردازد و درکنار همبندانش، رهائی از استبداد استثمار را به اقدام مشترک میکشد.
آگاهی حساس به رنج است . در مسیر برپائی جهانی عاری از رنج تاریخی انسان از مالکیت ، مذهب ، ملیت ، جنسیت ،...، عاری از حاکمیت جعل و جهل، ...به تلاش میپردازد ، به نقد تاریخی آن اقدام میکند و مسیر حرکت تاریخی انسان از جاهلیت و بربریت به تمدن انسانی را با کار و دانش و...و آگاهی خود هموار میسازد.
آگاهی سرمایه فرهنگی تکامل جوامع است که در طی تاریخ ، توسط مالکان خدایان ، اندیشه و ارتش سرتا پا مسلح پاسدارانشان،... ، اندیشمندان ، متخصصان ، استادان و معلمان و... مروج فرهنگشان، به تحمیق کشیده میشود ، به تخریب کشیده میشود، به انحراف و انحطاط کشیده میشود ، سوزانده میشود ، .... ، تجاوز میشود ، به دار جرثقیل و تیر تیرباران آویخته میشود ، تا تولیدش از نیاز پیشی نگیرد . تا در بازارهای جهانی در نفی آگاهی به فروش برساند.
آگاهی در ایران جرم است و مجازات آن؛ زندان ، شکنجه ،... و مرگ است و آگاهان عصرما عمدتا خود را با قوائد آن سنجش میکنند تا زنده بمانند. زندگی کنند و بدین سان در ارتفاع قفس میجهند و پرواز را حتی غریزی به فراموشی می سپارند!
روز قدس 1389 آمد و رفت و مادامیکه نظام فاشیستی حاکم بر اریکه قدرت پشت زده است و جسارت و وقاحت تهوع آمیز و جنایت گستر و وحشت برانگیز بخرج میدهد و در مقابل چشم میلیونها انسان آگاه ؛ کارگران، دانشجویان ، زنان ، بیکاران ، معلمان ، استادان ،.... ، انسان معترض و انسانیت را ...میکشد و آنرا اجرای عدالت و تامین امنیت بخورد جامعه میدهند ، آری! میآید و میرود!
یکسال و... گذشته ، بمثابه یکی از سالهای 31 سال گذشته در فضای اختناق آلود ایران ، نشان میدهدکه در ممنوعیت قهرآمیز آگاهی و فعالیت علنی صنفی و سیاسی نیروهای اجتماعی و احزاب و.. و نهادهای توده ائی و طبقاتی ، تحت سیطره همه جانبه مراقبت های شبانه روزی نیروهای امنیتی و یک حکومت نظامی دائمی واعلام نشده ، امکان انسجام نظری و مطالباتی جنبش های مختلف اجتماعی ؛ جنبش کارگری ، زنان ،معلمان ، بیکاران ، دانشجویان و... درزیر یک سقف علنی غیرممکن است وبرای آسیب دیدگان ،تخریب شدگان ، استثمارزده گان ، ناامیدان و...؛ شاکیان و معترضین واقعی ، چاره ائی جزء حضور درخیابانها و اعلام انزجار و تهوع و..... نسبت به عملکرد فاشیسم حاکم وجود ندارد .
تمام مراکز قضائی ، اداری ،اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و آموزشی و... به اشغال امنیتی و نظامی کشیده شده اند و میشوند و تنها خیابان است که هر لحظه موعود از معترضان اشغال میشود و رها میگردد.بنابراین در موقعیت وشرایط فعلی تنها امکان باقیمانده برای اعتراض، حضور در خیابان است و در پروسه مبارزه خیابانی، امکان انتقال تجربه و آگاهی و تبادل نظرونتایج آن، هرچند سخت و مرگ آور، اما شکل یافتنی است .
اگر مبارزه طبقاتی در جهان و ایران جاری است، اردوی فاشیسم در مقابل نیروئی قرار گرفته است که آنرا با جناح بندیها و خواسته هاو اختلافهایش به صحنه علنی کشانده است .؛ جنبش عمومی معنی میآبد.
جنبش عمومی،جنبش همه طبقاتی بودن اعتراض بر علیه دیکتاتوری هارو...و فاشیسم است . جنبشی است که میتواند قوام یابی حنبش طبقاتی کارگری را تدارک ببیند.
جنبش عمومی متشکل از ؛ پیر و جوان و نوجوان ، زن و مرد کار و زحمت و خدمات و دانش و ...، عناصر منفردو متشکل معترضی از درون جنبش های اجتماعی هستندکه در هر فرصتی به خیابان میآیند ، در زیرضربات مشت و لگد ، چوب وچماق، قمه،پنجه بوکس وزنجیر، سرکوب میشوند،به گروگان گرفته میشوند، زندان میشوند ، شکنجه وتجاوز و اعدام میشوند و با کثیفترین و وحشیانه ترین شکنجه های قرون وسطائی و مدرن به جلوی دوربین های تلویزیونی برای عبرت آموزی جامعه کشانده میشوند وهذیان های تحمیلی را "اعتراف " میکنندو آگاهانه میدانند که اعتراض ، عقوبتی سخت و مرگ آور میتواند داشته باشد . اما بر بستر" ضرورتی" که او را به خیابان میکشد اینهمه هنوز هیچ نیست ، به خیابان میآید.
اما کدام ضرورت ؟
هر انسانی که معترض است شاید ضرورت حضور خود رابر بستر منافع اش، بگونه ائی غیر از دیگری بیان کند.ساده اندیشی است که اینً ضرورت ً را دفاع و پشتیبانی از عناصری چپ و راست و رادیکال، سبز و زرد و... درون و بیرون نظام تعریف کنیم و انگیزه واقعی انسان دردمند رانادیده بگیریم و با تعریف حضور آنان بر بستر پایان" دوران آکسیونیسم خیابانی "،ضرورت تغییر موقعیت و شرایط تحمیلی غیرانسانی درمناسبات طبقاتی جامعه را نبینیم.
هدایت کنندگان؛ آفات الهی، اندیشمندان و استادان اسلامی و سکولار دانشگاهی و سیاستمداران حزبی و تشکیلاتی،...با شمشیر موعظه، قلم وکلام ودانش به سرکوب وتحقیراعتراض و آگاهی جامعه میپردازند و ماموران با چوب و چماق و... به پیشواز معترضان میروندو با تهدید های جدی به مرگ و فلاکت و بیکاری و ستاره دارشدن و با توسری و.... تلاش میکنندکه معترضان را از اجتماع وحرکت بازشان بدارند وبرای گفتگو به مساجد محل بکشانند و یا به خانه هایشان بازبگردانند.
نه در بلند مدت، که در کوتاه مدت، آری موفق میشوند و این هیچگاه به مفهوم بازگشت نبوده و نیست و نخواهد بود. خیابان محل عبور است. میروندو بازمیگردند و ناگزیر نیاز و ضرورت ، تعمق میکنند تابار دیگر چراغی دیگر در دست ودربرابرشان به جنگ تاریکی بروند و باز به خیابانها میآیند. اما به مساجد بازنمیگردند. مساجد جعل و جهل،برخلاف گذشته خالی و خاموش باقی مانده اند.

با تاریخی مملو از ذبح اسلامی اندیشه و آگاهی در ایران ، با تاریخ عظیم ترین تحمیق فرهنگی در ایران ، با تاریخ دائمی فرار و ....وادادگی آگاهان آموزش دیده از ایران ، باتاریخ انگشت اتهام آگاهان بسوی هم ، با تاریخ بی اعتمادی استبداد زدگان و استثمار شدگان به تاریخ در ایران ،.... جنبش عمومی با کدام چراغی در دست و در برابرشان به جنگ تاریکی میروند؟
رویای آزادی و زندگی ، توهم تخیلی تغییر!
آری بدون تردید کافی نبوده و نیست و نخواهد بود!
این حضور برای تغییر....و احقاق حقوق فردی و اجتماعی خود تا " کشف رمز" برون رفت از زیر آوار تاریخی فاشیسم جعل و جهل وسرمایه ، ادامه داشته و ضرورتا ادامه خواهد داشت .
مادامیکه ظلم است مبارزه برای نفی آن آشکار و پنهان ادامه می یابد.خلایق به ظاهر مخلص، با صورت پنهان ،تف به روی ابلیس مست میریزند و در انتظار لحظه ائی غفلت در حاکمان،چشم بر واقعییات میدوزند!
بنابراین هرگونه به انصراف کشاندن (حتی ناآگاهانه و دلسوزانه) معترضان و دعوت به بازگشت به خانه ها و تحمل شرایط حاکم تا "حضور طبقه کارگر؟"،... جزء همصدائی ناآگاهانه یا آگاهانه با اهداف حاکمان معنی ندارد.

حضور یا عدم حضور طبقه کارگر در اعتراضات را چگونه میتوان تشخیص داد؟

...........................، حضور سازمانیافته جنبش کارگری واعمال سیاست کارگری...

تمرکز آگاهانه جنبش کارگری در ایران برمطالبات" آزادی و دموکراسی"به مفهوم سیاست کارگری و نسخه انحلال این نظم است.
جنبش کارگری ایران در اطلاعیه های جسورانه و آگاهانه ائی پشتیبانی خود را از جنبش عمومی و حضورخودرا درآن اعلام داشته است و بکرات و نه استادانه و ماهرانه ،با ساده ترین واژه های درد و رنج ،خواهان عدالت ، برابری ،... خودداری خشونت بر علیه معترضان و آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی و... بوده اند و هستند.
حضور چهره های آگاه کارگری؛ امثال محمود صالحی ها و منصور اسانلوها... و صدها انسان کار و شرف بی نام و نشان آگاه دیگر در زندانها و لیست دهها تن از کشته شدگان کارگر نشان میدهد که سیاست کارگری در اقدام، نفی و نقد حاکمیت فاشیسم؛ این پدیده ننگین از سرنوشت خود و جامعه ایران، است .
بدیهی است که انحلال فاشیسم در کلیت خود رفع استبداد استثمار نیست . تنها مقدمه اجتناب ناپذیر آن است.عبور از استبداد به دموکراسی، ضرورت مرحله ای مبارزه طبقاتی در ایران است.

"دوران آکسیونیسم خیابانی" که تاکنون ادامه داشته و ادامه خواهد داشت متعلق به فرهنگ "چپ" اروپائی ی جهانی شده است . " چپ " ایران در اولین بازگشائی درباغ سبز ، در اولین یورش حزب اله با چوب و چماق و قمه و پنجه بوکس و تفنگ های ساچمه ائی،.. در سال 1358 با همکاری مستقیم، ترس وانصراف، تسلیم و تسلیح برادران خود به سلاح سبک و سنگین، برائت خود را از آن اعلام نموده است .
آنچه بعدا در چهار گوشه ایران ادامه یافت مقاومت و اعتراض تغییر بود که در بیرون و درون زندانها در پروسه سال 67- 68 با قتل و عام ونسل کشی آنان، خاکستر سنگینی بر رویش نشست که تا همین لحظه توان و جسارت حضور با نام خود را در اعتراضات جنبش عمومی نداشته است.

انتخابات و سیاست کارگری!
انتخابات در ایران یعنی تحمیل انتخاب انتصابات به رای دهندگان، بر بستر مشروعیت و اتوریته نظام در جامعه و سوء استفاده از آن در فریب افکار عمومی درایران و جهان، در و بر پایبندی نظام به آرای عمومی؛ بمفهوم دموکراسی اجتماعی حاکمیت اکثریت در جامعه است.
... و تغییر این مناسبات و افشای آن برای آگاهی عمومی یک سیاست کارگری است !
جنبش کارگری با ذکر دلائل خود، سازمانیافته درانتخابات شرکت می کند . اعلام میکند که .... کاندیدائی در آن ندارد و از کارگران میخواهد به هر طریقی که خود میشناسند در نفی و نقد آن تلاش نمایند .سیاست عینی و عملی آموزش طبقاتی!
بعداز سرکشیدن جام زهر توسط خمینی ، در سکوت سنگین جامعه با طبقاتش ،نظام حاکم احساس استقرار و دوام را بخود ندید. فریب و ریاکاری و....
انتخابات دوره هفتم و هشتم و سبز شدن بخشی از شاخه های خشکیده درخت تنومند و پوسیده قدرت در ایران، با همکاری موسسات جهانی و احزاب رنگی و متخصصین آبیاری قطره ائی، امید را به اردوی فاشیسم بازگرداند. امید سبز ماندن همه باهم . امید هدایت جامعه به پیروی از خواسته های اردوی مشترکشان با هر وسیله و طرفند.
انتخابات دوره نهم و دهم این هدایت را با بکار گیری همه گونه ابزار و ادوات ، از تک تیراندازیهای تصادفی به معترضان و کشتار تنی چند از آنان تا دستگیریهای گسترده و....،حامله کردن مردان و تهدید جدی در تداوم آن برای هرجنبده بیدار و جار و جنجال گسترده در پی آن توسط شیوخ مرتجع و....، بجه باز و فاسد و مرثیه خوانی بر جنازه ها و دلجوئی از بازمانده گان برای موجه و منزه جلوه دادن رقیبان ، تلاش مذبوحانه و کثیف و جنایت آلوده ائی است که ترس را نهادینه کنند.
حاکمان، آگاهانه، معترضان واقعی را به زیر مرگ گرفته اند که "همه باهم " به تب و لرز اقتداء کنند یا با سازش و سلوک، دم را غنیمت شمرند و یابهر شکلی در انتظار بهشت موعود در مسجد و میخانه عبادت کنند. این روشی است که تلاش میکند جامعه را به آموزش شیوه های هدایت رهبران ، هادیان ، حجتیان و پاسدارانشان وادار نماید.

کرم جعل و جهل در آستین جامعه، طی سی سال در پناه مراقبت های ویژه وشبانه روزی ، آیات و حجج اسلام ، اندیشمندان اسلامی، استادان و معلمان خادم و...،پرورش یافته است و قطره قطره از هستی جامعه ارتزاق کرده است و به بخشی از جامعه و فرهنگش بدل شده است.
بر هیچ عنصر آگاهی پنهان نیست که در سراشیبی فروپاشی مشروعیت و اتوریته نظام ، از دل شکاف عمیق و چرگین فرهنگ ارتجاعی و...اش ، شاخه هائی سبز شده است که از ریشه های آن ارتزاق میکنند. ریشه هائی که خود از خون قربانیان این سالها و قرنها ارتزاق کرده اند .
شاخه های خزنده سبز هم اکنون و بتدریج نقش زنجیر های کهن و زنگار گرفته و فرو ریخته و آشنا برای همه را ، پرخواهندکرد ودر لابلای دست و پای معترضان داخلی و خارجی گسترده تر به آرامی پیچیده میشوند .
همین شاخه است که از فردای قیام خونین بهمن 57 تا امروز پرچم" انقلاب فرهنگی " نظام را به دوش گرفته است و ترکه تری بوده است در دست فاشیسم تا معترضان را به کشتارگاه کشانده ودر گورهای دسته جمعی رام کند و یا وادار به فرار نماید.
هرگونه ساده نگری در نادیده گرفتن رشد الهی"ریسمان سبز "که نه در ایران مالیده است و نه در ممالک دیگر ماسیده، بلکه خزنده و رونده پیش میرود ، یک جهل تاریخی است و نیروی آگاهی که این پدیده را میشناسد و نادیده میگیرد ، حداقل آنکه خود چشمان خود را کور میکند .
آری با خود جنایت میکند.

در نهمین دور انتخابات ، دور اول نامزدی احمدی نژاد ، ناشناخته بودن او نقطه مثبت او بود و شناخته بودن چهره های دیگر نقطه منفی آنان . احمدی نژاد انتصاب و انتخاب گردید.
در دهمین دور انتخابات ، دور دوم کاندیداتوری احمدی نژاد ، نقطه قوت کاندیدای نظام، نقطه ضعفش بود . چرا که مورد شناخت قرار گرفته بودند و جامعه او و نظامش را پنهان و آشکار نفی میخواست و آنچه که نظم فاشیستی با هدایت جامعه میخواست بدان دست یابد ،اعمال اتوریته اش به جامعه بر بستر شرایطی بود که بنیان گذارانش با داشتن اعتماد و توهم مردم به خود، در اختیار داشتند و بکارگرفتند. مشروعیت و اتوریته ائی که در افکار عمومی به مرگ سپرده شده است.
هادیان نظام با عملکردی آشکار بصراعت اعلام نمودند: باید او را بپذیرید.چرا که منافع نظام دراین است.
خمینی میگفت اگر همه مردم آری بگویند و این آری در مقابل نظم قرار بگیرد ، من به آن نه میگویم و باید تغییر یابد.بر این مبناء قبل از انتخابات، اکثر شرکت کنندگان بلاخص صحنه گردانان انتخابات 31 ساله ایران (چپ و راست) میدانستند که احمدی نژاد در رای گیری ، اکثریت رای را می آورد، هرچند به او رای داده نشده باشد.
این رای، رای رهبری نظام بود ولازم الاجرا ! اردوی فاشیسم به توافق رسیده بود.
جناح های مختلف اردوی فاشیسم علیرغم اختلافات ناشی از نقض توافقات توسط جناح های منتسب به رهبری و هجوم سازمانیافته نظامی آنان در اشغال و تصاحب سرمایه های ملی و معدنی و... با نام بورس بازی وخرید و فروش آزاد اسلامی و.... ، تلاش کردند که در مبارزه انتخاباتی و آماده کردن شرایط آن تاشرکت در مرحله دیگر( چرا که در تمام دوران گذشته دوره ریاست جمهوری ها نه 4 ساله بلکه 8 ساله بوده است ) وهمچنین در نفی و دفع و تعدیل این هجوم سازمانیافته ،به رای دهندگان مراجعه واز واکنش آنان دربه عقب راندن رقیب استفاده کنند. تلاشی برنامه ریزی شده و سازمان دهنده ! فقط ساعاتی باران میخواستند و سیل آمد !
مانع عمده اما نه قدرقدرتی رقیب که آگاهی رو به رشد جنبش عمومی و فراروئیدن آن به مرحله عمل بود.آگاهی ئی که از بطن بیش از سه دهه تجربه زیستن در ذیل تقدس ناظر بر جعل و جنایت و غارت، سربرآورده بود.تمام تلاش جناح ها ،با حضورگسترده جنبش عمومی به زیر سئوال رفت. حضور گسترده و خلاق جنبش عمومی صحنه گردان مبارزه شد و با دعوت از جناح های درگیر با فاشیسم، آنان را برای حضور در صحنه فرامیخواند.
شرکت کنندگان در جنگ انتخاباتی، درتوافق برای جلوگیری و به انحراف کشاندن مسیر سیل که پایه های عقیدتی، رهبری و دیکتاتوری نظام را هدف قرار داده بود وبا آگاهی از رشد و تکامل جنبش درپی سرکوب عنان گسیخته، " همه باهم" با جار و جنجال و شارلاتانیسم تاریخی خود به عقب نشینی همه جانبه دست زدند و با حضور در میان معترضین و طرح شعاروحدت آفرین فریب قیام 57 ؛ " اله اکبر"، و برنامه ریزی حضورقانونی معترضان در خیابان و پرهیز از کشتار گسترده آنان و....وپذیرش صوری انحرافات و اشتباهات وجنایات کارگزارانشان در بازداشتگاههای مخفی امثال کهریزک و به زندان کشاندن مهرهای بی نام و نشان شان به زندان و... ،نشان دادندکه بخوبی آگاه اند که دامنه این اعتراضات در ادامه خود، حتی با بازسازی مجدد دهه 60 ؛ با کشتار وسیع معترضان، کوتاه نخواهدشد . بنابراین با آگاهی و مشورت با نیروهای همسوی" چپ "و شناخت جهانی از تحول "چپ" به سبز در جوامع اروپائی ، آگاهانه "جنبش" را " سبز " نامیدند و تمام ابزارهای تبلیغ و رسانه های داخلی و خارجی همگام را در به ثبت رساندن آن بکارگرفتند ، که اگر هم آلترناتیوی قابل تصور و پیگیری باشد، "سبز" باشد که نظام را با تمام جناح هایش حفظ خواهد نمود .ماکیاولیسم اسلامی، الهی و جهانی است و مرز ندارد.

بدون تردید از انتخابات و پی آمدهای آن در ایران همه آموخته اند و دیر یا زود آموخته های خود را بکار میبرند.
در همین دوره کاندیدها و احزاب و نهادها و باندها و....و همه سرکوبگران نیز آبدیده تر شده اند:
در پی دفاع صوری از معترضان در داخل و در سطح جهانی ، شاخه های سبز اردوی فاشیسم ، از طریق رسانه های طرفین درگیر و همکاری رسانه های جهانی بعنوان رهبری جنبش عمومی مورد شناخت واقع شدندو به انسجام و سازماندهی مجدد خود پرداختندو فرصت یافتند در فضای اعتراضات داخلی وبا بکارگیری تخصصی اینترنتی و رسانه ائی در اقصی نقاط کشور و جهان نهادهای خود را با کمترین هزینه و بیشترین وجهه سیاسی امروزی جهانی و درآمد حاصل از آن ، مستقر نمایند و مستقر نمودند.
با اعلام پشتیبانی و دفاع از جنبش عمومی توسط اکثریت نیروهای متشکل و منفرد مهاجر ایرانی (عمدتا چپ) ، جنبش سبز ورهبران و فعالان اش مورد استقبال قرار گرفتند. این استقبال ، این دفاع و پشتیبانی رابه حساب جاری تازه" سبز" برگرداندو بقول خودیهاشان: آب رفته را بجوی بازگرداندند، بطوریکه هم اکنون نیروهای سازمانیافته" سبز "با هر تعداد و کیفیتی در میان مهاجران و نیروهای سیال چپ در خارج از کشور ،حضورعلنی و سازمانیافته دارند و از کمک های بی کران مالی و رسانه ائی همپالگی های جهانی خود در تحمیق عمومی سود میبرند.

سابقه زمینی پیدایش"سبز" به سال 1375 بازمیگردد!
قبل از انتخابات این دوره و به ریاست رسیدن خاتمی، هیچ نیروئی بدلیل جنایاتی که در ایران شده بود ، جرئت دفاع از هیچ یک از جناح های اردوی فاشیسم را نداشت .
فرهنگ و ادبیات قهرآمیزغالب شده حاکمان درجامعه ،مغزشوئی بدون وقفه افکار عمومی تا آنجا پیش رفته بود که در سال 1364 ،دستگاه وزارتی ارشاد اسلامی در دوران تصدی سید محمد خاتمی، رسما از رسانه های دولتی اعلام نمود: ( نقل به معنی) با حذف فرهنگی- رسانه ائی و اعلام ممنوعیت و انحلال مجامع سیاسی چپ، مجامع کارگری و دانشجوئی و دانش آموزی وابسته به آنها ،جمهوری اسلامی بدوران طلائی و یکدستی اعتلای توحیدی فرهنگ در ایران رسیده است. بعبارت دیگر: فرهنگ فاشیسم غالب شده است .
فرهنگ و ادبیات تحمیق کننده ، ترسوی و شرمنده، ارتجاعی و جنایتکار حاکم ، اگر نه حتی در ایران، اما یقینن جائی در بین مهاجران و نیروی متشکل و منفرد چپ (راست تا چپ )نداشت . همه گونه" چپ " قصابخانه های نظم حاکم را تجربه کرده بودند.
دفاع تخصصی و آموزشی همه جانبه" سبزها "در اروپا و در آلمان ،بلاخص پس از ورودچپ های سبزشده در دولت و یوشکای "چپ"، در سیاست خارجی آلمان، از کاندیداتوری خاتمی و انتخاب او در ایران ،از این دوره احزاب و سازمانهای همکار و رانده شده؛ اکثریتی و توده ائی و سایر همرزمان نزدیکشان با خجالت و شرمنده گی برای شرکت در"گفتگوی تمدنها" به همکاری با سبزها فراخوانده شدند و مشاغلی را در نهادهای سیاسی و فرهنگی سبزها جایزه گرفتند واین ادبیات و فرهنگ رابتدریج رایج کردند.
"سبز" سمبل همبستگی سیاست خارجی دول امپریالیستی با اصلاحات در ایران شد. از این دوره است که سفیران سبز به تدریج و برنامه ریزی شده وبا تبلیغات گسترده پیرامون آنان باانتشار کتاب و نشریه و فیلم ... و معرفی آنان با سلام و صلوات به این جوامع وارد میشوند و برنامه ریزی و کار خود را آغاز میکنند.

در طی انتخابات دوره نهم تا امروز و حضور فاشیسم عریان در جامعه، فرهنگ و ادبیات رانده شده و رخت بر بسته از مناسبات درون کشورباگسترش اعزام رسولان خود به اروپا و... و امریکا و خرید عاطفی تحقیرشدگان ، به خارج عزیمت کرد و چپ مهاجر و دردمند و تحقیر شده و.... را محاصره نمود و بسیاری را در خود غرق کرد و بسیاری بقول شما "به زائده بورژوازی لیبرال ...سوسیال دمکراتها " تبدیل گردیدند.
جای اعتراض خونین درون کشور به اکسیونیست های خارج از کشوری داده شد که مطابق قانون و با اجازه مقامات و پلیس و ...، جنبش درونی را آموزش دهند: مبارزه مسالمت آمیز قانونی .
تا اعتراض تغییر را خفه کنند . سبز کنند!
پروسه بعداز انتخابات دوره دهم نشان دادکه جنبش عمومی درعمل به هیچکدام از جناح بندیهای نظام و نیروهای رادیکال درونیش در داخل و خارج وابستگی ندارد و بر بستر تجارب تاریخی شان از مناسبات حاکم، برای جلوگیری از خسارات جانی گسترده، چاره ائی آگاهانه تر از پذیرش همراهی همه طبقات اهالی وحتی قصابان سابق ، در نفی فاشیسم حاکم ندارد.

فاشیسم اندیشه نیست . گرایش برتری طلبی قدرتمندانی است که میخواهند همه به آنان اقتداء و عبادت کنند و در زیر پذیرش سلطه آنان، اعمال هژمونی و قدرت کنند . گرایشی است که نژاد خود را برتر میشناسد، ملیت خود را بزرگ تر میداند ، مذهب خود را کامل تر میداند ، ..... گرایش قدرت انحصاری است. جنایت است بر علیه بشریت!
نفی فاشیسم در یک جامعه مفروض تنها در گرو رشد و تکامل اندیشه انسانی برابری انواع انسان ، تا آزادی و آگاهی آخرین انسان از بندهای ریسمان ملی ، جنسی ، نژادی ، قومی ،مذهبی است. تنها آگاهی همگانی و اقدام مشترک تمام طبقات اهالی است که به نفی تاریخی و واقع ائی فاشیسم در مناسبات طبقاتی میانجامد.
بیش از 65 سال از سرکوب و خلع ید از احزاب و سازمانهای فاشیستی آلمان و...میگذرد . علیرغم سرکوب و اعدام جنایتکاران جنگی طی دادگاههای نمایشی تریبونال بین المللی و افشای جنایات فاشیسم بر علیه بشریت ، با بیش از 55 میلیون کشته و دگرگون کردن و تخریب و تقسیم جهان .... با تولید هزاران فیلم و نمایش از آن ، هزاران لوحه ومجسمه های یادبود و آرامگاههای نمایشی جان باختگان...،باانتشارهزاران جلدکتاب ونشریات درثبت تاریخی آن ،تدریس "فاشیسم" درمدارس ودانشگاهها برای شناخت دانش آموزان ودانشجویان و علیرغم نگهداری" آشویتس و..." و تبدیل آنها به موزه و نمایشگاه...، علیرغم ممنوعیت سازمانها و نهادهای فاشیستی ...، اما همانگونه که شاهد و شاهدیم، مجامع فاشیستی بدون هیچ گونه وقفه ائی بازسازی شده اند ، سازماندهی شده اند و... تا همین لحظه در پارلمان آلمان و... دست در دست سیاه و آبی ، قرمز ، سبز ... سیاست داخلی و خارجی آلمان و ... را هدایت میکنند.
رهبری در ایران ، دولت در ایران ، مجلس در ایران ، سپاه در ایران و...، تفاوتهای عجیب و غریبی با مشابه خود در آلمان ، آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، ... روسیه ، ژاپن ، چین و... ندارد. یکی از تفاوت های عمده اش اهلی نبودن آنهاست.
حتی در صورت جابجائی قدرت از نوع سبز و... ونارنجی و قرمز ، در دوره های بعدی نیزفاشیسم سرمایه و مذهب نقش خود را در هدایت جامعه به پذیرش خواسته هایش پیش خواهد برد و "همه باهم" از نظامشان با چنگ و دندان سرتا پا مسلح، دفاع خواهند کرد.
اردوی فاشیسم سیاه و سبز ، ملی و مذهبی ندارد همه خدمت گذار نظامند ودر دعواهایشان بر سر تقسیم قدرت با توجه به ویژه گیهای خاص جوامعی مثل ایران با چاقوکشی ، قمه کشی، اسلحه کشی ، زهرکشی و حتی کشتار کارگزاران ورزیده رقیب خود پیش میبرند. اما در یک اصل همه باهم توافق دارند و آن استراتژی تاکنونی این نظام است :
حفظ قدرت با هر وسیله و ابزار و طرفند !
ماکیاولیسم اسلامی تعارف و شوخی نمی کند . الهی است و لازم الاجراء!
اقشار گسترده همکاران این نظم( از چپ تا راست ) در طی 31 سال حاکمیت خود به اندازه کافی و بیش از ظرفیت های که من و شما می توانیم تصور کنیم و سراغ دهیم، تجربه قدرت و بکارگیری آنرا در سرکوب و تحمیق معترضان دارند و آنرا بخوبی آموخته و اندوخته اند.
در دوره های دهگانه انتخابات ریاست جمهوری ، جناح های متفاوت اردوی فاشیسم در ایران دعواهای انتخاباتی خود را به هرگونه ائی داشته اند و هر جناحی به فراخور دانش و آگاهی ، تدبیری در جذب مردم ساده و وحشتزده و متزلزل به انتخابات و دفع نیروی آگاه از جامعه و به انفعال کشاندن آنان داشته اند و در عین حال در تقسیم مراکز قدرت به چانه زنی پرداخته اند . محصول مشترک رقابت های قانونی جناح های درگیر در قدرت ، حاکمیت فعلی بعداز انتخابات است.
نظام فاشیستی در ایران بدون هیچگونه تغییر اساسی در سیاست های داخلی و خارجی اش ، علیرغم اختلافات درونی شان ، بدون هیچ گونه تردیدی حفظ این نظم را بر منافع و ثروتهای بدست آمده شان از چپاول و غارت و دزدی ، ارتشاء و... ترجیع می دهند.چرا که باحفظ نظم میتوان به کسب ثروت و قدرت و... بار دیگر نائل شد و در سرنگونی آن هیچ چیزی برایشان جزء ننگ تاریخی باقی نمی ماند.

انتخابات دوره دهم به همه رهبران و برنامه سازان و جناح های درون اردوی فاشیسم نشان داد که در فروپاشی هژمونی و اتوریته رهبری( از دست دادن مشروعیت مذهبی و آرای توده ائی) ، حذف هر کدام از جناح ها با مفهوم کنارگذاشتن قهرآمیز آن ، به سرنگونی تمامیت آن کشانده میشود و بنابراین "همه باهم" با شعار وحدت، دست به عقب نشینی زدند وبه مدنیت و قانون اساسی افتخار آفرینشان بازگشته اند.
دولت جنگی خامنه ائی – موسوی در خاتمه جنگ وبه کشتاردادن دهها هزار از انسانهای ساده و صادق و عاشق و سوءاستفاده از زاری و روحیه انتقامجوئی بازماندگانشان، پس از تخریب نهائی نهادهای جوشیده ازقیام درکوره وکارخانه و... و دانشگاه ،کشتاراعضای و... سازمانها ؛زندانیان سیاسی گروگان نظام ،تلاش جنایتکارانه 8 ساله خودرابه دولت سردارسازندگی( امیرکبیر ایران!) رفسنجانی و شرکاء تحویل دادند تا "تغییر" را بگونه ائی، نزد افکارعمومی معترض در پایان جنگ ترسیم کنند .
دولت رفسنجانی، دوران رشد و توسعه اقتصادی را با واگذاری و فروش موسسات اقتصادی و... تخریب نیروی کار و بیکار سازی گسترده و به فقر کشاندن بخشی بزرگ از آن ،به دولت اصلاحات سپردتا با توهم عمومی به اصلاحات جبهه دوم خرداد،انقلاب سفید را یادآورشوند وبقایای باز مانده حافظه تاریخی جامعه راازمطالبات قیام آزادیخواهانه خود،خیانت وجنایت برعلیه آن، تخریب فرهنگی و...کشتاردسته جمعی زندانیان سیاسی را از افکار عمومی جامعه پاکسازی کنند.
دولت اصلاحات خاتمی سراسیمه با تائید قتل های زنجیره ائی برای ترساندن معترضان درفضای اعتراضات گسترده و پرشتاب زنان ، کارگران و...و دانشجویان این روشنفکران حساس جامعه، پروژه "گفتگوی تمدنها "ی خودرا که درعمل میتوانست به نفی نظام بیانجامد به "دولت مهرورزی" نظامیان پرواربندی شده شان تحویل دادند که جنبش های مختلف اجتماعی و طبقاتی، مفهوم "اصلاحات" و " دولت مهر ورزی" را در نظم فاشیستی موجود ،تجربه کنند و بیآموزند.
و برنامه دوره دهم قرار دادهای درونی اردوی فاشیسم ، خرید وقت، ایجاد آرامش به هر قیمت و وسیله ، تدارک دوره بعدی یعنی انتخابات دوره یازدهم را در دستور کار دارد .
دوره ائی که با شتاب و در هیاهوی تبلیغاتی رسانه های داخلی و خارجی پیرامون مسئله اتمی ایران ،، سرکوب و تهدید و ... و تحمیل شرایط و موقعیت جنگی به جامعه ، بسرعت خواهد رسید و چپ کارگری و غیرکارگری و...." همه باهم" ، شتابزده، غافلگیر شده در جنگ های زرگری و البته بر بستر نیاز، قابل تبدیل به جنگ واقعی، آنرا با تائید ، با نفی ، با تحریم تجربه خواهیم کرد .
آیا دولت فاشیستی حاکم ، دستاورد های "مهرورزی" خود را به "اصلاحات سبز " خواهد سپرد؟
آری ! جهت تعدیل فشار جنبش عمومی ، فشار افکارعمومی و پاسخ مثبت به سیاست تعدیل سیاسی جهانی و همکاری آگاهانه و ناآگاهانه اکثریت اپوزیسیون مخالف نظام( چپ و راست) برای کسب منافع آنی و شرکت بر سر سفره سبز آماده پهن شدن ودریافت تکه ائی از شیرینی قدرت ،چنین خواهد شد.
و این به مفهوم بازگشت جنبش عمومی و جنبش های اجتماعی و طبقاتی نخواهد بود. جامعه ایران آبستن تغییر است و رفرم و اصلاحات را نفی میکند.

نتایج آغازین دهمین دوره انتخابات را پیش رو داریم:
بازهم اعتراضات عمومی، بازهم اعتراضات کارگری، بازهم اعتراضات زنان ، بازهم اعتراضات معلمان ، بازهم اعتراضات دانشجویان، بازهم سرکوب و...،اما نه از بی ترسی و اعمال هژمونی رهبری قدرت، که ضعف و ناتوانی و بی اعتباری آن در اعمال قدرت و ترساندن و فریب افکار عمومی را مشاهده میکنیم.
سبز و سیاه بازیگران واقعی اردوی فاشیسم و همپیمانانشان پر رنگتر از سایر رنگهای رنگین کمان؛ یعنی سایر جناح های بورژوازی و خرده بورژوازی درون و بیرون نظام، بدون تردید به حذف سیاسی و اقتصادی و گاه فیزیکی یکدیگر و اشغال جایگاه یکدیگر میاندیشند و عمل میکنند. اما حفظ تمامیت آن دغدغه همگانی آنان است. همه بدرستی دریافته اند که فروپاشی هر بخشی تمامیت را فرو میریزد.
در اردوی فاشیسم ( سرمایه و ثروت، ارتجاع و مذهب) پس از 31 سال تجربه دولتمداری و سرکوب و...دوجناح اصلی مورد شناخت واقع میگردند:
1- جناح فاشیستی نظامی مصباح- خامنه ائی ، پاسداران و احزاب و نهادهای مختلفشان
2- جناح اصلاح طلب نئوفاشیستی ( نئولیبرالها) از سردار رفسنجانی .....تا موسوی وکروبی، احزاب ونهادهای ملی و سکولار و....
جناح اول درعرصه قدرت ، سیاست ، اقتصاد،... اکثریت اهرمهای واقعی هدایت جامعه را در اختیارگرفته است و بخش های باقیمانده را بتدریج اشغال نظامی نموده و خواهد کرد و جناح های دیگر با احتساب گره خوردن منافعشان دربرنامه ها و عملکرد جناح اول، بکارسیاسی - فرهنگی پیشبرد" اصلاحات سبز" در موجه و منزه جلوه دادن محصول انتخابات آینده ، روی آورده اند تا "همه باهم" در دور آینده، در تقسیم مجدد ثروت و سرمایه نقش بالاتری بعهده بگیرند.
جناح اول بعنوان رهبران ،برنامه ریزان ، هدایت کنندگان جامعه ، در پی ارتباطات گسترده جهانی خود، مناسبات برادرانه ائی را با همپالگی های شان در خاورمیانه و...جهان بوجود آورده اند و ترمیم مشروعیت و اتوریته فروریخته داخلی شان را با خرید آن از مناسبات جهانی؛ در برنامه رفت و آمدها و سمینار ها و کنگره ها و همایش ها و....ی خود، آگاهانه و مصمم پیش میبرندو میلیونها دلار و یورو و...و واگذاری سهمی از نفت و...صرف آن میکنند .
جناح دوم نیز پابپای آن ، آنجا که جناح اول با جوسازی و هذیان گوئی و شارلاتانیسم نفی میکند ، چادر میزند و مباحث خود را پیش میبرد و وعده "تحمل تا بروز اصلاحات سبز در آینده ائی نه چندان دور را، بدون وقفه و روزمره پیش میبرد و همپالگی های خود را در عرصه بین المللی در کنار خود به صحنه میکشد و به واقع به تداوم نظام حاکمش در مناسبات جهانی و از انزوا خارج کردنش صحه میگذارد و آنرا حفظ مینماید.
تاکتیک های متفاوت این دوجناح ظاهرا مورد شناخت همگان است:
دستی پدرانه، فرزندان خود را میدرد ، میکشد، تجاوز میکند... و دستی مادرانه، دریده شدگان و زخمی و تحقیرشده گان و بازماندگانشان را درآغوش میگیرد، دلجوئی میکند و "دنیا و آخرت "را درپس بالا دستی خود وعده میدهد و به تحمل رفتار ضدبشری پدر، دعوت میکندو امید می بخشد که پدر خواهد آموخت و دیر یا زود تغییررفتار میدهد!.
این جفت ، جفتگیریشان بازتولید فاشیسم است . سازندگان یک نظم جنایت کار بر علیه بشریت!
و استراتژی مشترکشان مورد شناخت نیست و از چشمان اکثریت جامعه ،در هیاهوی داخلی و جهانی و... پنهان باقی مانده است .
هر دوجناح با فرهنگ و ادبیات مشترک ضدانسانی خود گلوله و ماسه بر چشمان آگاهی جامعه شلیک میکنند و جامعه با طبقاتش ،با ضرورتها و نیاز تاریخی اش به گذار از تعفن جعل و جهل حاکم، با چشمانی زخمی و دریده شده در اعتراض، چراغ های بی نامی در دست و در برابرشان به جنگ تاریکی میروند و تفنگداران زبده ، ... سینه های همراهانشان را نشانه میروند.
متاسفانه چراغ راهنمای آگاهی ایران ،نیروی فرهنگی مشترکی ندارد.بی مایه و زخمی است .

در این وانفسا شرایط بحرانی ، چپ؛ واژه ائی عام دربازی سیاست و سوء استفاده از آن در تعریف و تحریف منافع خود و جامعه است و میتوان آنرا در هر مکان و مجلس و اندیشه و نظری بکار گرفت .
بنابراین واژه "چپ"را هم میتوان درمجامع و محافل چپ مدعی کارگری " کارگری و غیر کارگری" بکارگرفت . محافل چپ کارگری بمثابه نیمه غیرکارگری خود، آرمان خواه است و آرمانش، زندگی خواه است ، امنیت طلب است ، رفاه و مصرف طلب است ، دریافته است که زندگی کوتاه است و بنابراین آزادیخواه است و آزادی را تا دریافت آزادی و....و خواسته های منتج از منافعش ؛ - کار داشته باشد، حق منبر و تبلیغات داشته باشد، امنیت داشته باشد ، رفاه و مصرف داشته باشد ، آزادی بیان و مطبوعات داشته باشد ،...- ، درک میکند و وقتی آنرا در ایران و هرکجای جهان به گونه ائی باهمدستی ، با مهاجرت ، با پناهندگی ، و حتی با کار سخت و نفس گیر ،کسب نماید، دیگر انگیزه ائی برای شرکت درتغییر مناسبات غیرانسانی در جامعه ندارد.
بنابراین" چپ "به تفسیر میپردازد و با قلبی مالامال از درد، از جنایاتی که باچشمان آگاهش دیده است وچشم برآنها تامدتها نبسته است،بتدریج در پروسه سخت کسب کردن آزادیهای فردی اش، بر منافع اجتماع چشم میبندد و عمومیت یافتن آنرا به پروسه اصلاحات گام به گام...، آموزش مارکسیسم، لنینسم و تروتسکیسم ،مائوئیسم و....واگذار میکند.اعتراضات خونین خیابانی را نفی میکند و آن را آرام و بی خشونت فریاد میزند و مقاومت منفی را از گاندی و ماندلا ...سرمشق میدهد و امید به اصلاح و دلسوزی جانیان تا آرنج خونین، میبندد. شاید که خدایشان آنانرا به راه اصلاحات سبز بکشاند.
چپ آگاهانه خود را به نفهمی میزند و چشم خود را به واقعییت های عینی می بندد . چپ نمی خواهد ببیند که اگر آموزش تئوریک تنها برای انتقال فرهنگ انسانی و علمی مارکسیسم ، ...کافی بود ، چرا جوامع انقلابی پرچم دار این علم و فرهنگ با سوابق دهها ساله آموزش دبستانی تا دانشگاهی و.... فرو ریخته اند؟
چپ تئوری را بدون عمل بمثابه دعا و اوراد میخواند و تقدس میکند و در عمل بر علیه آن با چنگ و دندان اقدام میکند. چپ فرهنگ و تاریخ خود را بگور سپرده است و هر ساله برای آن مرثیه میخواند و فرهنگ حاکم را در هرکجائی که هست میپذیرد و آنرا پرچم اش میکند.
فرهنگ آگاهی، کارگاه تولیدی میخواهد . کارگاه ، کار میخواهد . کار وقت و انرژی میخواهد و چپ وقت کارکردن ندارد .از کار میترسد. کار را با کارمزدوری میفهمد . و با تعئین حداقل دستمزد و مبارزه برای کسب درصدی از آن ، البته خود کار نمی کند و از....ارتزاق میکندو در انتظار اجرای آن سال شماری میکند.
" چپ " سعدی وار و نه از بینوائی رخش زرد است که غم بینوایان رخش را زرد میکند و این غم ، رخش را می تواند سبز یا رنگین کمان نیز بکند .

من براین باورم که هر انسان آگاهی که کار میکند و مفهوم کار و استثمار را می شناسد،" چپ " نخواهد شد.
طبقه کارگریک ظرف بزرگ است که همه گونه انسان کار ؛ ازدلالان؛ حقیرترین و کثیفترینشان تا ساده ترین و صادقترین و آگاهترین کارگران و فعالین- " الف. جنبش کارگری از سمپات ها و دلالان خانه ی کارگر تا تشکل های مستقل، جنبشی ست که گرايش های مختلف اعم از راست ارتجاعی تا چپ سوسياليستی را در بر می گيرد.،" در آن جای میگیرد .
اگر از جنبش کارگری در فضای آلوده و فاشیسم زده ایران، صحبت میشود، قطعا از لولیدن دلالان و سمپات های خانه کارگر و سایر نهادهای دیگر مشابه دولتی و وابسته امنیتی به آن، گفتگو نمی شود و این به مفهوم نفی این دلالان، خبرچینان ،تیغ کشان و چماقداران و... دردرون طبقه کارگر نیست . اکثرا همین انواع هستند که هم اکنون بعنوان نمایندگان کارگران ایران در نهادهای جهانی کارگری شرکت می نمایند و درهم میلولندو صحنه گردان سکوت و مماشات همپالگی های جهانیشان با جانیان مستبد و استثمار کننده میشوند . بنابراین هستند و در درون طبقه کارگر ،حضورسرکوبگر دارند . و این جنبش کارگری ایران است که زیر سلطه تفنگ و زندان و ...، رسما و کتبا در افکار عمومی در ایران و جهان ، آنانرا را نفی میکند.
با این تعاریف تجربی، جنبش کارگری، مستقل از مواضع چپ و راست احزاب و گروهها، عمیقا بر بستر تجربه و مشاهده و آگاهی و زندگی نگبتبار خود، ضد سرمایه داری است . چرا که اشرافیت ماهیت مدیران دولتی و خصوصی و صاحبان موسسات کار را در پرتو مالکیت دولتی و خصوصی و مناسباتشان ،میشناسند .
تقویت جنبش کارگری به ویژه در عصر جهانی سازی های نئولیبرالی بمعنای .... عصر دخالت های آشکار وبرنامه ریزی شده امپریالیستهای جهانی، بانکها و.... بنگاههای جهانی دلالان کارگریشان در تحولات جوامع و ممانعت از رشد و تکامل جنبش آگاهانه طبقه کارگر و مطالبات پایه ائی اش،درگرو علنیت ورسمیت بخشیدن به تشکلهای مستقل شان و اتحاد آنان درطرح و پیگیری خواسته های مشترک طبقه کارگر است و بنابراین جنبش کارگری نمی تواند نقش اینگونه مداخلات را در عرصه داخلی وبین المللی در پایمال شدن حقوق انسانی شان، نادیده انگاردو خنثی عمل نماید.
جنبش کارگری ایران بدفعات از رسانه ها ی خود همبستگی جهانی خودرا با کارگران جهان اعلام نموده است و از مبارزات آنان برای احقاق حقوق انسانی شان دفاع نموده است .
بنابراین طرح شعارهای انحرافی دولتی و.... سبز و ... چپ های کارگری و غیر کارگری ربطی به جنبش کارگری ایران ندارد.
تقویت جنبش کارگری درعرصه بین المللی ، درگرو علنیت مواضع و خواسته های طبقاتی و از این زوایه علنیت مواضع ضدامپریالیستی داخلی و خارجی است.
آنچه که به علینیت مواضع جنبش کارگری در رابطه با سرمایه داری در ایران برمیگردد بر ما روشن است . در این خصوص بصراعت در قطعنامه ها و ... اعلام نظر نموده است و بربستر این مواضع به زندان و ...بیکاری و مرگ محکوم شده و میشود .
جنبش کارگری با طیف های متفاوت وعمدتا رودر رو با آن در مناسبات درونی طبقه و همچنین تحت پیگرد و تعقیب و مراقبت های اغراق آمیز و سرکوبگر،.... ، در شرایطی نیست که خود در سطح بین المللی حضور مستمر یافته و از دیدگاهها و خواسته هایش دفاع نماید.
جنبش کارگری در چنین شرایطی ، پژواک و پیگیری مطالبات حق طلبانه و آزادیخواهانه جنبش واقعی کارگری را در عرصه بین المللی بعهده احزاب و سازمانهای مدعی "چپ " مهاجر – با مفهوم و محتوای و مضمون و تاریخ تکامل آن- ؛ کارگران مهاجر ، تبعیدی ، پناهنده و آگاه گذارده است.
این بخش از مسئولیت بر زمین مانده جنبش کارگری ، در فضای گندیده مناسبات تحقیر آمیز و سانسورکننده و اتهامات بی استدلال و کثیف ... ، چپ های کارگری و غیره... ، و متاثر از آن، انفعال و موضع تدافعی فعالین منفرد و نهادهای نوبنیاد کارگری، به دست فراموشی آگاهانه سپرده شده است .
بدون تردید با انسجام و اتحاد آگاهانه کارگران، صرفنظر از تعلقات سازمانی و تشکیلاتی ،حول مطالبات حداقلی و پایه ائی طبقه کارگر درخارج از کشور، تکلیف صفبندیها در سیاست خارجی جنبش کارگری روشن میشودو جنبش کارگری در ایران مابه ازای طبقاتی خودرا در علینیت مواضع این اتحادیه بین المللی کارگری ، مورد شناخت قرار میداد . تبادلات همگامی و ارگانیک این نیروها فصل مشترک جدیدی میتواند باشد که وظایف تعیین شده را بر بستر سیاست کارگری مشترک پیش ببرند و...
اما چرا این ضرورت تاریخی شکل نمی گیرد؟
مقوله ائی است که هیچ نیروی فرصت طلب و ...قدرت پرستی خواهان روشن شدن آن نیست و در کثرت اینگونه گرایشات آگاهانه یا ناآگاهانه ،علیرغم سیاه مشقهای بیشماری از" اتحاد" ومواردی از نوع استیصال و صوری، " اتحاد " در پیشبرد سیاست ، تاکتیک و استراتژی کارگری در خارج از کشور، آنجا که فرصت و امکانات بگونه ائی وجود دارد ، آنجا که دهها سازمان و تشکیلات.... مدعی رهبری و پیشاهنگی کارگری و...و دهها کمیته های دفاعی و سوسیالیستی و بین المللی و هماهنگی و ....حضور دارند ، عقیم مانده است.
حداقل تجربه یکدهه گذشته مبارزه طبقاتی در ابران نشان میدهد ، ظرفیتهای مبارزاتی صرفا دموکراتیک توان پاسخگوئی به نیاز های حیاتی جامعه برای عبور از مناسبات فاشیستی حاکم را ندارد و به عینه برای همگان نشان داده است که حتی با دستهای خالی و مشت کرده اما تهاجمی و مبارز میتوان نیروی سرکوب را منکوب و به عقب راند اما بدون تردید بدون حضورعلنی و روشن طبقه کارگر و جنبش مستقل و آگاهانه اش در کنار جنبش عمومی و اعمال هژمونی اش در مبارزه جاری ، سرنگونی فاشیسم در ایران جنبه عملی و قطعی نخواهد یافت.
تندکردن رنگ این حضور و دادن مشخصه های صرفا تبلیغی و نه عینی به این جنبش یعنی سعی در اعمال هژمونی بی عمل معین و یک جانبه " حضورطبقه کارگر" به انحلال بی جاء جریان دموکراتیک جاری در جامعه خواهد انجامیدو معنایش تضعیف این طبقه و بیرنگ کردن حضور جنبش کارگری موجود در جنبش عمومی و تسریع راه شکست جنبش دموکراتیک فعلی است که آگاهانه یا ناآگاهانه بقای نظام فاشیستی را برای مدت بیشتری تضمین میکند.

جنبش کارگری در عرصه داخلی، با ارائه منشور حداقلی مطالبات بخشی از نیروهای متشکلش، مواضع و استراتژی عمومی خود را روشن نموده است و برای این گام تاریخی مستقل ، بهای سنگینی پرداخته است و آمادگی تداوم آنرا نیز دیالکتیکی داراست .تعدیلات منشور حداقلی و تبدیل آن به قطعنامه اول ماه مه ، حتی عقب نشینی های احتمالی بعدی تا حد انحلال وسکوت وبا هر شرایطی که داشته باشد ،نادیده گرفتنش ، مفهومی جزء نادیده گرفتن خود بعنوان یک انسان و میلیونها انسان دیگر کار و زحمت و... نیست . چرا که ما" میلیونها انسانیم و برابر" و در شرایطی زندگی میکنیم که مزد گورکن از جان ماآدمیان گرانتر است و ما نیازمندان واقعی تغئیریم.

سیاست کارگری در تمام عرصه ها ، نسخه های نظری فردی هیچ روشنفکر آگاهی، حتی شریف ودانا ،حتی مارکس زمانه نیست. حتی پیروی کورکورانه وبا اعتماد از سیاست کارگری یک حزب و سندیکا ، شورا....تشکیلات با قدرت و فراگیر نیست .
سیاست کارگری سیاست اشتراکی و آگاهانه کارگران در نهادهای واقعیشان است در برافراشتن پرچم آگاهی برابری انسان ، در گسترش بی وقفه آگاهی و وسیعترین آزادی های فردی و اجتماعی ، درنفی مالکیت خصوصی بعنوان ابزار حفظ هژمونی وسیاست های بورژوائی استثمار انسان از انسان و.... و نفی و نقد هرگونه جعل و جهل از فرهنگ و اجتماع انسان است .
نفی و وابسته اعلام نمودن جنبش عمومی در ابران به دعواهای درون نظام،نفی جنبش کارگری و عدم حضورش در مبارزه جاری است و جزء خام اندیشی و یا.... معنائی ندارد.
بدون تردید تاریخ آگاهی و بیداری ایران ، افتخار خاک سپاری جعل و جهل ، توهم و باور و اعتماد های کور و عقیم کننده وسیعترین اقشار جامعه را با نام ننگین جمهوری اسلامی به ثبت خواهد رساند.
20 سپتامبر 2010 - با احترام: جهان




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر