خواهرِکوچک و نازنیناَم؛ کیانا!
"ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند" که همهگی باور کنیم نابرابری و بیعدالتیها پایدارتر از آن است که انسانها بتوانند کاری به پیش ببرند. یکی به افیون و بنگ دچار است و دیگری به فشار هرزهی دستی – بگو هر که باشد – دل سپرده و دیگرانی نیز شبانهروز مشغولاند به صادر کردنِ " مانیفست انفعال" و نوحه خوانیِ به توهمِ مرگِ آرمانها!
اما ما متوجه کسانی هستیم که میخواهند لااقل کاری هرچند کوچک به انجام برسانند. بهتر است به دامِ روزانهنویسیِ مرسوم دچار نشویم و معین کنیم که میخواهیم دربارهی "مسائل زنان" نکاتی را طرح کنیم. در مقابلِ این جهلِ مرکب که مرموزانه و اغلب ناشیانه و "عمو مردک"(در مقابلِ "خالهزنک")!! میپرسد که چرا "مسائل زنان" و نه "مسائل مردان"، باید پاسخی جدی و سرراست داد. پرداختن به نابرابریهای میان زنان و مردان٬ بیگاریِ معلولِ بیکاریِ پنهان یا دلخوشکُنکی برای گذرانِ ایام شبابِ مردانه(تو گو باشد که عدو شاید شود سببِ خیر!!) نیست٬ بلکه ضرورتیست و ندیدنِ آن منجر به پروازی- از نوع حقوقِ بشربازیهای لوسِ لیبرالی- تا به بلندا میشود که نتیجهی آن سقوطِ آزاد و با مغز به زمین خوردن است! آمار بالای طلاق در ایران٬ نابهنجاریِ روابط پسران و دختران٬ فرسایش روانی جوانان و دیگر مسائل اجتماعی مانند فرار دختران٬ روسپیگری٬ اشکال متنوع خشونت علیه زنان و کودکان٬ بحران روابط عاطفی و جنسی٬ همهگی از نتایج نادیده گرفتنِ "زن" و "مسائل زنان" است.
سیمون دوبووار(نویسنده کتاب مهمِ "جنس دوم" میگوید: "من زن نبودم٬ بلکه زن شدهام". بیتوجهی به منظور دوبووار از کاربرد واژهی "زن"٬ ما را برای درک جملهی فوق ناتوان میکند.
اول اینکه "زن" دارای ویژهگیهایی است که تعریف شدهاند و سرسختانه از اصول آن دفاع و حمایت میشود.
دوم اینکه "زن" مفهومی تاریخی است که بیارتباط با تحولات اجتماعی٬ اقتصادی و سیاسی جوامع بشری نیست. خلافِ جهت حرکت کردنِ زنان و پیشگامانِ نقد سلطهی حاکم در دوران مدرن اندیشهی بشری و عصر تمدن صنعتی٬ "مسایل زنان" را قابل طرح کرده و در دستور کار قرار داده است. مقصود این نیست که زنان قبل از این دوران هیچ تلاش نکردهاند٬ بلکه کیفیت مبارزهی انسانی به طور اساسی متحول و البته امیدبخشتر شده است.
سوم اینکه موقعیت کنونیِ زنان ازلی نبوده است٬ پس نمیتواند ابدی هم باشد.
سه موردی را که متذکر شدیم ضمن اینکه مستقل از یکدیگر قابل طرح هستند٬ ارتباط تنگاتنگی نیز با هم دارند.
اکنون تلاش میکنم خیلی ساده و به جای طرح بیجای مسائل غامض و پیچیده(که اتفاقاً توانایی آن را هم ندارم) به معرفی کتابی بسیار مهم در عرصهی "مطالعات زنان" بپردازم. "آیا بیولوژی سرنوشت زن است؟" عنوان کتابی کمحجم اما بسیار مهم از خانم اِیولین رید (evelyn reed) است که یکی از فرهیختهترین٬ روشنبینترین و شریفترین پژوهشگرانِ همهی دورانهاست که سراسر فرصتِ زندهگی٬ توانِ جسمی و بضاعت علمیاش را صرف پرتو افکندن بر سویههای تاریک و مغفول مانده یا عمداً کنار نهاده شدهی علمِ "مردمشناسی" کرد.
در ابتدا نویسندهی کتاب ما را متوجه مقایسهای میکند که همواره مدافعانِ نظمِ کنونی و طرفدارانِ نقشِ فُروترِ زنان٬ مطرح میکنند. مقایسهای که میان انسانها و حیوانات صورت میگیرد و برتریِ مردانه را در دنیای حیوانات نیز جستجو میکنند و تلاش میشود برتریِ جنسیِ "نرها" را به شکلِ اصلی خدشهناپذیر به اثبات برسانند. خانم اولین رید ابتدا در بخش نخست کتاب به مقایسهای میان انسان و حیوان میپردازد و نشان میدهد که چگونه انسان قابلیت تغییر فضای زندهگیِ خود را دارد و مسلماً نمیتواند برای همیشه اسیر دستِ طبیعت و محدودیتهایش باشد و در واقع بر نظر فردریش انگلس (فیلسوف و اقتصاددان آلمانی و همکارِ کارل مارکس) که نقشِ کار در تبدیل میمون به انسان را عمده میکند٬ تکیه میکند. اما مدعیان، استدلالِ اصلیشان را تحتِ عنوان "نظریهی زهدان" مطرح میکنند. این نظریه به طور کلی اعضای جنسی و تناسلیِ انسانها و حیوانات را علت ضعیف بودنِ جنس ماده نسبت به جنس نر میداند. یعنی زنان به علت قابلیت بچهدار شدن و تبعات آن همواره عقبتر از مردان قرار میگیرند! ایولینرید برای برخوردی انتقادی با این نظریه٬ ابتدا سری به دنیای حیوانات میزند و با بررسیهای مفصل و استفاده از نتایج تحقیقات بسیاری٬ چنین مینویسد: "واقعیت این است که در عالم حیوانات این جنسِ نر است که ناتوان است٬ نه جنسِ ماده و این معلولِ ویژهگیهای مخربِ تمایلِ جنسِ نر در طبیعت است". ایولین رید همچنین مینویسد: "حیواناتِ نر به دلیل این خصلتِ ستیزهجویِ تمایلِ جنسیِ نرینه٬ جداییطلب و تفردطلب هستند و ناتوان از گِردِ هم آمدن در گروههای مبتنی بر همکاریِ متقابل […..] در طبیعت٬ این ناتوانیِ نرها برای همیاری با یکدیگر تا جایی که به بسطِ پیوندهای گروهی مربوط میشود٬ نقص بزرگی است" و بالاخره چنین نتیجهگیری میکند که: "انجام وظایف مادری٬ امتیازی برای مادهها در تنازع بقا به ارمغان آورد و شاخهای از میمونهای انساننما را که اجدادِ ما بودند٬ قادر ساخت تا از خلالِ فعالیتهایِ کاری٬ از شیوهی طبیعیِ تنازع٬ به شیوهی انسانیِ آن گذر کنند. در گُذار از میمون به انسان٬ طلایهداران٬ مادهها بودند و نه نرها". خانم ایولین رید در این بخش از کتاب به پدیدهای به عنوان "نرِ مسلط" اشاره میکند که این به علت ستیز و جنگ میانِ خودِ نرهاست و نرِ مسلط٬ تنها ارتباطی که با جنس ماده پیدا میکند بر اساسِ قابلیتاَش برای بارور کردنِ جنس ماده است و حتا این پذیرش وقتی مادهها وارد چرخهی مادریِ خود میشوند٬ این پذیرشِ جنسِ مخالف پایان میگیرد. ایولین رید در این بخش توضیح میدهد که چرا تمایلِ جنسیِ نرها٬ وظایفِ پدری را بهوجود نمیآورد و چگونه وظایفِ مادری در نزد مادهها به پیشرو بودنِ آنها یاری میرساند. استدلالِ دیگری که در همین بخش از کتاب مورد بحث قرار میگیرد٬ برتری و سلطهی جسمی و فیزیکیِ جنسِ نر بر ماده است. این قابل قبول است که نرها(البته نه در همهی گونهها) درشتتر و از نیروی عضلانیِ بیشتری برخوردارند٬ ولی به نظر میرسد ذهنیت "مردانه"ی ما انسانها خواسته است روابط حیوانات را نیز با توجه به وضعیت اجتماعیِ انسانها توجیه و تشریح کند. اما از نظرگاهی فمینیستی٬ "نرِ مسلط" در دنیای حیوانات یک افسانه بیشتر نیست.
مدعیانِ زن ستیز٬ استدلالِ دیگری را نیز به کار میگیرند که به تقسیمِ کارِ اجتماعی میان زنان و مردان توجه میکند و معتقد است زنان با توجه به وضعیتِ جسمانیشان (نظریهی زهدان)٬ بیشتر به کارهایی مثل جمعآوریِ خوراک و کارهای روزمره میپرداختند ولی مردان چون قدرتمندتر بودند به شکار میپرداختند. در این نظریه، شکارگری بسیار مهم جلوه داده شده است و کارِ زنان دچار تحریف شده و جنبههای مختلفِ آن نادیده گرفته شده است. در این بخش از کتاب٬ خانم ایولین رید به افشاگری دربارهی نظریاتی میپردازد که نقشِ مهمِ زنان را در تقسیم کارِ اولیه نادیده میگیرند. او معتقد است که این زنان بودند که شکلهای گوناگونی از تولید٬ چرمسازی٬ ساختنِ ظروف و انواعِ صنایعدستی تا خانهسازی٬ داروسازی و انکشافِ نخستین شکلهایِ علم را انجام میدادند. در حالی که یک شاخه از کار زنان٬ یعنی کشتِ زمین با خیشِ ابتدایی به کشاورزی تحول یافت٬ شاخهی دیگر٬ یعنی اهلی کردنِ جانورانِ وحشی سر از پرورش احشام درآورد. این پیشرفتهای بزرگ نه تنها پایههای تمدن را بنا نهاد بلکه مردان را از قید شکار رها ساخت تا در این شکلهای عالیترِ تولید شرکت کنند[…] بدین ترتیب این نه مردانِ شکارگر٬ بلکه زنانِ تولید کننده٬ حکیم٬ پرستار٬ معلم و ناقلان میراثِ اجتماعی٬ فرهنگی و فنی بودند که مهمترین کارها را در نخستین تقسیمِ کارِ مبتنی بر "جنس" انجام میدادند.
نویسنده در ادامه به نظریهی "خالوسالاری" میپردازد که به عنوانِ دلیلی برای انقیادِ همیشهگیِ زنان در طولِ تاریخ آورده میشود. ولی خانم اِولینرید ضمن تحلیلی دقیق نشان میدهد که "خالوسالاری" نشان دهندهی گذارِ کلانِ مادرسالار به خانوارِ پدرسالار است و اتفاقاً دلیلی برای وجودِ مادرسالاری در دورهای از تاریخ میباشد.
این کتاب برخلافِ حجم کماَش٬ بسیار غنی و پرمحتواست که البته دوستداران این مباحث میتوانند نظریات خانم ایولینرید را مفصلتر در دیگر آثار ایشان مطالعه کنند٬ از جمله:
اِولینرید؛مادرسالاری؛ ترجمهی افشنگ مقصودی،نشر گلآذین،جلد اول
اِولینرید؛ آزادی زنان؛ترجمهی افشنگ مقصودی،نشر گلآذین
اِولینرید؛ مُد و بهرهکشی از زنان، ترجمهی افشنگ مقصودی،نشر گلآذین
اِولینرید؛مردمشناسی/فمینیسم و زیباییشناسی؛ ترجمهی افشنگ مقصودی،نشر گلآذین
دلایل اهمیت کتاب مذکور و جنبش کنونیِ مدافعِ حقوق زنان
علاوه بر نکاتی که خانم ایولینرید در کتابشان طرح میکنند و شامل دیدگاههایی تازهتر و انسانیتر در مردمشناسی میباشد٬ دلایل دیگری نیز برای اهمیت این کتاب قابل طرح است. نگارندهی این سطور به پیروی از خانمِ رید معتقد است که رمزِ انقیادِ زنان در طول حیاتِ تاریخی٬ در واقع شکلگیریِ مالکیت خصوصی بوده است و زنان به دلیل نقشِ محوری و کلیدییی که داشتند٬ به علت کشاکشِ کلانها و قبایلِ انسانی٬ به صورت ملکِ آن حوزهی انسانی درآمدند و نهایتاً به صورت کالا مورد معامله قرار گرفتند. این دگرگونی در پهنهی فرهنگ و اجتماع٬ به حذفِ فرهنگی و اجتماعیِ زنان انجامید که ما از آن به عنوان "مردسالاری" یاد میکنیم. مردسالاری در طول تاریخ رنگ و لعاب متفاوتی به خود گرفته است و همچنین مالکیت خصوصیِ اولیه٬ در دوران جدید به شکلی پیشرفتهتر و قدرتمندتر و با عملکردی سرمایهدارانه و سودمحورانه به حیاتِ خود ادامه میدهد و اکنون در وضعیتی جدید(نئولیبرالیسم) به سر میبرد. از ویژهگیهای کنونیِ آن میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
تحرک سریع و پرحجمِ سرمایه در سطح جهان٬ تمرکز سرمایه در دست انحصارات فراملی٬ نفوذ سرمایهداری به همهی حوزههای زندگی بشر و خطر انهدام تمامی هویتهای جمعی٬ گرهخوردهگیِ خشونت با جوانب مختلفِ عملکردِ سرمایه که منجر به جنگهای عظیم شده است و ....
اما برخلاف اصول اولیهی مدرنیته که به برابریِ انسانها – از جمله میان زنان و مردان – تاکید میکرد٬ پروژهی مدرنیته دچار عواملی تحدیدگر شد که "سرمایهداری" یکی از مهمترینِ آنهاست و این همان نکتهای است که لیبرالهای وطنی به اضافهی حقوقبشربازانِ میانمایه هنوز درنیافتهاند و همچنان از دریچهی لیبرالیسمِ اولیه به جیغ و دادکردن علیه ظلمِ- به زعم و اصرارِ ایشان "قانونی"- به زنان ادامه میدهند و هر بار آبستنِ نطفهی ناهمزمانیِ تاریخی/اقتصادی/سیاسیِ خود میشوند و جنینِ ناقصی را به هزینهی زنانِ مبارز و ستمدیدهگانِ این نابرابری سِقط میکنند. درک ساختاری و دیالکتیکی از ماهیت ستم بر زنان با میانمایهگیِ فرسایندهی لیبرالیسمِ شرمسار و نابهنگام، قطعا در تضاد قرار میگیرد و افق دیگری را نمایان میکند.
"ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند" که همهگی باور کنیم نابرابری و بیعدالتیها پایدارتر از آن است که انسانها بتوانند کاری به پیش ببرند. یکی به افیون و بنگ دچار است و دیگری به فشار هرزهی دستی – بگو هر که باشد – دل سپرده و دیگرانی نیز شبانهروز مشغولاند به صادر کردنِ " مانیفست انفعال" و نوحه خوانیِ به توهمِ مرگِ آرمانها!
اما ما متوجه کسانی هستیم که میخواهند لااقل کاری هرچند کوچک به انجام برسانند. بهتر است به دامِ روزانهنویسیِ مرسوم دچار نشویم و معین کنیم که میخواهیم دربارهی "مسائل زنان" نکاتی را طرح کنیم. در مقابلِ این جهلِ مرکب که مرموزانه و اغلب ناشیانه و "عمو مردک"(در مقابلِ "خالهزنک")!! میپرسد که چرا "مسائل زنان" و نه "مسائل مردان"، باید پاسخی جدی و سرراست داد. پرداختن به نابرابریهای میان زنان و مردان٬ بیگاریِ معلولِ بیکاریِ پنهان یا دلخوشکُنکی برای گذرانِ ایام شبابِ مردانه(تو گو باشد که عدو شاید شود سببِ خیر!!) نیست٬ بلکه ضرورتیست و ندیدنِ آن منجر به پروازی- از نوع حقوقِ بشربازیهای لوسِ لیبرالی- تا به بلندا میشود که نتیجهی آن سقوطِ آزاد و با مغز به زمین خوردن است! آمار بالای طلاق در ایران٬ نابهنجاریِ روابط پسران و دختران٬ فرسایش روانی جوانان و دیگر مسائل اجتماعی مانند فرار دختران٬ روسپیگری٬ اشکال متنوع خشونت علیه زنان و کودکان٬ بحران روابط عاطفی و جنسی٬ همهگی از نتایج نادیده گرفتنِ "زن" و "مسائل زنان" است.
سیمون دوبووار(نویسنده کتاب مهمِ "جنس دوم" میگوید: "من زن نبودم٬ بلکه زن شدهام". بیتوجهی به منظور دوبووار از کاربرد واژهی "زن"٬ ما را برای درک جملهی فوق ناتوان میکند.
اول اینکه "زن" دارای ویژهگیهایی است که تعریف شدهاند و سرسختانه از اصول آن دفاع و حمایت میشود.
دوم اینکه "زن" مفهومی تاریخی است که بیارتباط با تحولات اجتماعی٬ اقتصادی و سیاسی جوامع بشری نیست. خلافِ جهت حرکت کردنِ زنان و پیشگامانِ نقد سلطهی حاکم در دوران مدرن اندیشهی بشری و عصر تمدن صنعتی٬ "مسایل زنان" را قابل طرح کرده و در دستور کار قرار داده است. مقصود این نیست که زنان قبل از این دوران هیچ تلاش نکردهاند٬ بلکه کیفیت مبارزهی انسانی به طور اساسی متحول و البته امیدبخشتر شده است.
سوم اینکه موقعیت کنونیِ زنان ازلی نبوده است٬ پس نمیتواند ابدی هم باشد.
سه موردی را که متذکر شدیم ضمن اینکه مستقل از یکدیگر قابل طرح هستند٬ ارتباط تنگاتنگی نیز با هم دارند.
اکنون تلاش میکنم خیلی ساده و به جای طرح بیجای مسائل غامض و پیچیده(که اتفاقاً توانایی آن را هم ندارم) به معرفی کتابی بسیار مهم در عرصهی "مطالعات زنان" بپردازم. "آیا بیولوژی سرنوشت زن است؟" عنوان کتابی کمحجم اما بسیار مهم از خانم اِیولین رید (evelyn reed) است که یکی از فرهیختهترین٬ روشنبینترین و شریفترین پژوهشگرانِ همهی دورانهاست که سراسر فرصتِ زندهگی٬ توانِ جسمی و بضاعت علمیاش را صرف پرتو افکندن بر سویههای تاریک و مغفول مانده یا عمداً کنار نهاده شدهی علمِ "مردمشناسی" کرد.
در ابتدا نویسندهی کتاب ما را متوجه مقایسهای میکند که همواره مدافعانِ نظمِ کنونی و طرفدارانِ نقشِ فُروترِ زنان٬ مطرح میکنند. مقایسهای که میان انسانها و حیوانات صورت میگیرد و برتریِ مردانه را در دنیای حیوانات نیز جستجو میکنند و تلاش میشود برتریِ جنسیِ "نرها" را به شکلِ اصلی خدشهناپذیر به اثبات برسانند. خانم اولین رید ابتدا در بخش نخست کتاب به مقایسهای میان انسان و حیوان میپردازد و نشان میدهد که چگونه انسان قابلیت تغییر فضای زندهگیِ خود را دارد و مسلماً نمیتواند برای همیشه اسیر دستِ طبیعت و محدودیتهایش باشد و در واقع بر نظر فردریش انگلس (فیلسوف و اقتصاددان آلمانی و همکارِ کارل مارکس) که نقشِ کار در تبدیل میمون به انسان را عمده میکند٬ تکیه میکند. اما مدعیان، استدلالِ اصلیشان را تحتِ عنوان "نظریهی زهدان" مطرح میکنند. این نظریه به طور کلی اعضای جنسی و تناسلیِ انسانها و حیوانات را علت ضعیف بودنِ جنس ماده نسبت به جنس نر میداند. یعنی زنان به علت قابلیت بچهدار شدن و تبعات آن همواره عقبتر از مردان قرار میگیرند! ایولینرید برای برخوردی انتقادی با این نظریه٬ ابتدا سری به دنیای حیوانات میزند و با بررسیهای مفصل و استفاده از نتایج تحقیقات بسیاری٬ چنین مینویسد: "واقعیت این است که در عالم حیوانات این جنسِ نر است که ناتوان است٬ نه جنسِ ماده و این معلولِ ویژهگیهای مخربِ تمایلِ جنسِ نر در طبیعت است". ایولین رید همچنین مینویسد: "حیواناتِ نر به دلیل این خصلتِ ستیزهجویِ تمایلِ جنسیِ نرینه٬ جداییطلب و تفردطلب هستند و ناتوان از گِردِ هم آمدن در گروههای مبتنی بر همکاریِ متقابل […..] در طبیعت٬ این ناتوانیِ نرها برای همیاری با یکدیگر تا جایی که به بسطِ پیوندهای گروهی مربوط میشود٬ نقص بزرگی است" و بالاخره چنین نتیجهگیری میکند که: "انجام وظایف مادری٬ امتیازی برای مادهها در تنازع بقا به ارمغان آورد و شاخهای از میمونهای انساننما را که اجدادِ ما بودند٬ قادر ساخت تا از خلالِ فعالیتهایِ کاری٬ از شیوهی طبیعیِ تنازع٬ به شیوهی انسانیِ آن گذر کنند. در گُذار از میمون به انسان٬ طلایهداران٬ مادهها بودند و نه نرها". خانم ایولین رید در این بخش از کتاب به پدیدهای به عنوان "نرِ مسلط" اشاره میکند که این به علت ستیز و جنگ میانِ خودِ نرهاست و نرِ مسلط٬ تنها ارتباطی که با جنس ماده پیدا میکند بر اساسِ قابلیتاَش برای بارور کردنِ جنس ماده است و حتا این پذیرش وقتی مادهها وارد چرخهی مادریِ خود میشوند٬ این پذیرشِ جنسِ مخالف پایان میگیرد. ایولین رید در این بخش توضیح میدهد که چرا تمایلِ جنسیِ نرها٬ وظایفِ پدری را بهوجود نمیآورد و چگونه وظایفِ مادری در نزد مادهها به پیشرو بودنِ آنها یاری میرساند. استدلالِ دیگری که در همین بخش از کتاب مورد بحث قرار میگیرد٬ برتری و سلطهی جسمی و فیزیکیِ جنسِ نر بر ماده است. این قابل قبول است که نرها(البته نه در همهی گونهها) درشتتر و از نیروی عضلانیِ بیشتری برخوردارند٬ ولی به نظر میرسد ذهنیت "مردانه"ی ما انسانها خواسته است روابط حیوانات را نیز با توجه به وضعیت اجتماعیِ انسانها توجیه و تشریح کند. اما از نظرگاهی فمینیستی٬ "نرِ مسلط" در دنیای حیوانات یک افسانه بیشتر نیست.
مدعیانِ زن ستیز٬ استدلالِ دیگری را نیز به کار میگیرند که به تقسیمِ کارِ اجتماعی میان زنان و مردان توجه میکند و معتقد است زنان با توجه به وضعیتِ جسمانیشان (نظریهی زهدان)٬ بیشتر به کارهایی مثل جمعآوریِ خوراک و کارهای روزمره میپرداختند ولی مردان چون قدرتمندتر بودند به شکار میپرداختند. در این نظریه، شکارگری بسیار مهم جلوه داده شده است و کارِ زنان دچار تحریف شده و جنبههای مختلفِ آن نادیده گرفته شده است. در این بخش از کتاب٬ خانم ایولین رید به افشاگری دربارهی نظریاتی میپردازد که نقشِ مهمِ زنان را در تقسیم کارِ اولیه نادیده میگیرند. او معتقد است که این زنان بودند که شکلهای گوناگونی از تولید٬ چرمسازی٬ ساختنِ ظروف و انواعِ صنایعدستی تا خانهسازی٬ داروسازی و انکشافِ نخستین شکلهایِ علم را انجام میدادند. در حالی که یک شاخه از کار زنان٬ یعنی کشتِ زمین با خیشِ ابتدایی به کشاورزی تحول یافت٬ شاخهی دیگر٬ یعنی اهلی کردنِ جانورانِ وحشی سر از پرورش احشام درآورد. این پیشرفتهای بزرگ نه تنها پایههای تمدن را بنا نهاد بلکه مردان را از قید شکار رها ساخت تا در این شکلهای عالیترِ تولید شرکت کنند[…] بدین ترتیب این نه مردانِ شکارگر٬ بلکه زنانِ تولید کننده٬ حکیم٬ پرستار٬ معلم و ناقلان میراثِ اجتماعی٬ فرهنگی و فنی بودند که مهمترین کارها را در نخستین تقسیمِ کارِ مبتنی بر "جنس" انجام میدادند.
نویسنده در ادامه به نظریهی "خالوسالاری" میپردازد که به عنوانِ دلیلی برای انقیادِ همیشهگیِ زنان در طولِ تاریخ آورده میشود. ولی خانم اِولینرید ضمن تحلیلی دقیق نشان میدهد که "خالوسالاری" نشان دهندهی گذارِ کلانِ مادرسالار به خانوارِ پدرسالار است و اتفاقاً دلیلی برای وجودِ مادرسالاری در دورهای از تاریخ میباشد.
این کتاب برخلافِ حجم کماَش٬ بسیار غنی و پرمحتواست که البته دوستداران این مباحث میتوانند نظریات خانم ایولینرید را مفصلتر در دیگر آثار ایشان مطالعه کنند٬ از جمله:
اِولینرید؛مادرسالاری؛ ترجمهی افشنگ مقصودی،نشر گلآذین،جلد اول
اِولینرید؛ آزادی زنان؛ترجمهی افشنگ مقصودی،نشر گلآذین
اِولینرید؛ مُد و بهرهکشی از زنان، ترجمهی افشنگ مقصودی،نشر گلآذین
اِولینرید؛مردمشناسی/فمینیسم و زیباییشناسی؛ ترجمهی افشنگ مقصودی،نشر گلآذین
دلایل اهمیت کتاب مذکور و جنبش کنونیِ مدافعِ حقوق زنان
علاوه بر نکاتی که خانم ایولینرید در کتابشان طرح میکنند و شامل دیدگاههایی تازهتر و انسانیتر در مردمشناسی میباشد٬ دلایل دیگری نیز برای اهمیت این کتاب قابل طرح است. نگارندهی این سطور به پیروی از خانمِ رید معتقد است که رمزِ انقیادِ زنان در طول حیاتِ تاریخی٬ در واقع شکلگیریِ مالکیت خصوصی بوده است و زنان به دلیل نقشِ محوری و کلیدییی که داشتند٬ به علت کشاکشِ کلانها و قبایلِ انسانی٬ به صورت ملکِ آن حوزهی انسانی درآمدند و نهایتاً به صورت کالا مورد معامله قرار گرفتند. این دگرگونی در پهنهی فرهنگ و اجتماع٬ به حذفِ فرهنگی و اجتماعیِ زنان انجامید که ما از آن به عنوان "مردسالاری" یاد میکنیم. مردسالاری در طول تاریخ رنگ و لعاب متفاوتی به خود گرفته است و همچنین مالکیت خصوصیِ اولیه٬ در دوران جدید به شکلی پیشرفتهتر و قدرتمندتر و با عملکردی سرمایهدارانه و سودمحورانه به حیاتِ خود ادامه میدهد و اکنون در وضعیتی جدید(نئولیبرالیسم) به سر میبرد. از ویژهگیهای کنونیِ آن میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
تحرک سریع و پرحجمِ سرمایه در سطح جهان٬ تمرکز سرمایه در دست انحصارات فراملی٬ نفوذ سرمایهداری به همهی حوزههای زندگی بشر و خطر انهدام تمامی هویتهای جمعی٬ گرهخوردهگیِ خشونت با جوانب مختلفِ عملکردِ سرمایه که منجر به جنگهای عظیم شده است و ....
اما برخلاف اصول اولیهی مدرنیته که به برابریِ انسانها – از جمله میان زنان و مردان – تاکید میکرد٬ پروژهی مدرنیته دچار عواملی تحدیدگر شد که "سرمایهداری" یکی از مهمترینِ آنهاست و این همان نکتهای است که لیبرالهای وطنی به اضافهی حقوقبشربازانِ میانمایه هنوز درنیافتهاند و همچنان از دریچهی لیبرالیسمِ اولیه به جیغ و دادکردن علیه ظلمِ- به زعم و اصرارِ ایشان "قانونی"- به زنان ادامه میدهند و هر بار آبستنِ نطفهی ناهمزمانیِ تاریخی/اقتصادی/سیاسیِ خود میشوند و جنینِ ناقصی را به هزینهی زنانِ مبارز و ستمدیدهگانِ این نابرابری سِقط میکنند. درک ساختاری و دیالکتیکی از ماهیت ستم بر زنان با میانمایهگیِ فرسایندهی لیبرالیسمِ شرمسار و نابهنگام، قطعا در تضاد قرار میگیرد و افق دیگری را نمایان میکند.
با درود
پاسخحذفیک سوال ساده از آقای رحیمی:
بنا به تعریف گنگ و مبهم شما آیا 10 ساعت کار روزانه در یک کارخانه با شرایط همسان همان تاثیر را بر بیولوژی کارگر "زن" دارد که بر بیولوژی کارگر "مرد" میگذارد!؟
با درود
پاسخحذفراستی یک سوال دیگر:
از انجا که هنوز فرصت مطالعهء آثار تروتسکیستهای فمینیستی مانند ایولینرید را نداشتم، از آقای رحیمی سوال میکنم که "مادر سالاری" واژهء درست کاربردی است یا "مادر تباری"؟؟
درود به شیوای گرامی
پاسخحذفمن درست نفهمیدم منظورتان کدام تعریف گنگ و نادقیق است که به من نسبتش داده اید.بعدش هم سوالی کرده اید که به نظر میاد می خواهید بگویید که زنان و مردان از نظر بیولوژی با هم متفاوت هستند. همه ی حرف خانم ایولین رید این است که این تفاوت بیولوژیکی علت ایجاد ستم تاریخی بر زن نیست و آدرس اشتباه نباید داد. ایشان می خواهد بازخوانی دیگری از تاریخ بکند تا این حربه را به درستی از دست مدافعان نظم کنونی بگیرد تا به خدمت درک مارکسیستی در آید و اینکار البته به طور علمی انجام می شود. متن این معرفی کتاب به اندازه ی کافی روشن است و سوالتان را بی مورد می دانم. تاثیر 10 ساعت کار بر زنان و مردان را چرا حتما متفاوت می بینید و آن هم با تاثیر مخرب تری بر زنان؟ حتا اگر به طور کلی هم چنین نگاه کنیم حرف من این است که سازمان کار هم بر اساس مناسبات مردسالار چیده شده است پس به جای شروع از "تبعیض مثبت" بهتر است در ابتدا خود سازمان کار را مورد هدف قرار دهیم.
بررسی های ایولین رید در چارچوب علم مردمشناسی انجام شده است که به راحتی در چارچوب تقسیم بندی های تروتسکیسم و لنینیسم و یا چیز دیگری قرار نمی گیرد و پیشنهاد من این است که متوجه کاری که ایولین رید کرده است در حیطه ی مردمشناسی هم باشیم. اما کاربرد "مادر تباری" در حیطه ی علم مردمشناسی رایج یا همان چیزی که ایولین رید نقدش می کند صحیح است ولی اگر از منظری جامعه شناختی هم به موضوع نگاه کنیم و همچنین برای تقابل با سازمان اجتماعی سیاسی مردسالار کاربرد "مادرسالاری" را بهتر می دانم و کاربرد غلطی نیست.
ممنون از توجه شما
با درود
پاسخحذفبا سپاس از پاسخ و تلاش شما برای روشنگری این مسئلهء بسیار مهم که در واقع سرگذشت تاریخی بیش از نیمی از جامعهء انسانی را تعریف میکند. دوست گرامی به عقیده من ایراد شما و اینطور که پیداست اولین رید در ارزیابی انتزاعی این امر بوده که بدون در نظر گرفتن ماتریالیسم تاریخی صورت میگیرد. تکامل هر پدیده و در مورد خاص ما صورتبندیهای اقتصادی و اجتماعی امری در خود و برای خود نیست و دارای پروسه ای است که هر نظام یا شیوهء تولیدی از دل آن بیرون آمده است. ستم جنسیتی نیز از این امر جدا نیست و همانطور که خود نیز بدان اشاره دارید در حداقل خود از زمانی آغاز شد که مالکیت خصوصی با خانواده های منوگرام پدر سالار، زنان و کودکان را بعنوان اولین قربانیان تاریخی بهره کشی انسان از انسان وارد چرخهء تولید استثماری کرد و روندی را بنیاد گذاشت که اکنون بعد از چندین هزار سال ما با وحشی ترین شیوهء آن سر وکار داریم. سازمان "مرد و پدر سالار" کاری فقط مختص شیوهء تولید سرمایهداری نبوده و حتی آغاز آن نیز تاریخ مشخصی را در پشت سر خود داشت که من تعجب میکنم که چرا شما با وجود اشاره به "منشاء خانوده و ..." آن را نادیده گرفته و تمام تحلیل تاریخی و علمی انگلس را در این رابطه نادیده میگیرید!...ادامه
...خب اگر این ستم تاریخی ریشه در این تمایزات بیولوژیکی نداشت، این سوال مطرح میشود که چگونه شد که با وجود نقش فعال و عمدهء زنان در سازمان کاری اولیه اشتراکی وکمونی( همانطور که شما بدرستی بخشی از آنرا شرح دادید)، این زنان بودند که اولین قربانیان استثمار در تاریخی شدند که از ثمرهء کار آنان به بارآوری و مازاد تولید رسید؟ پروسه ها دوست گرامی، درک تاریخی این امر هم در درک پروسه ای این ستم است. پروسه ای که از دل تاریخ پشت سر آن پدیده بیرون می آید و نه آیندهء آن!
پاسخحذفبه عقیدهء من این دیدگاه است که در واقع با تقلیل گرایی یا بقول شما ساده انگاری این ستم تاریخی که بر خلاف دید شما هم غامض بوده و هم پیچده، ناخوسته با بررسی آن در محدودهء انتزاعات فلان شیوهء تولیدی، "فرودستی زنان" و نفعی که جوامع مرد سالار از آن برده و می برند را رنگ لیبرالی زده و اصرار و پافشاری بر نقش تحمیل شدهء طبیعی زنان بعنوان ماشین تولید مثل و مادر فداکار جوامع مرد سالار دارد. نقشی که گوی شما بر خلاف درک سیمون دوبوار امری ازلی و همیشگی میدانید!...ادامه
سوال اول من که بی پاسخ مانده و بدون هیچ گونه استدلالی مهر "بی مورد"ی از جانب شما خورده هنوز مطرح بوده و حتی تلاش برای یافتن پاسخی علمی به آن شاید شما را با زوایای دیگری از این مسئلهء "غامض و پیچیده" آشنا سازد که نقش عناصر طبیعی و اجتماعی گواناگون دخیل در این ستم تاریخی را از زیر آوار تعاریف رمانتیک روشنفکرانهء مردانه بیرون کشیده و بنیاد این تقسیم کار طبیعی و به جا مانده از تاریخ توحش ما را از اساس به زیر سوال میبرد .
پاسخحذفدوست گرامی سوال دوم هم بی مورد نیست و در واقع بیان دو شکل کمی و کیفی سازمان کاری است. در دوران "مادر تباری" جوامع هنوز نه ستمی میشناخت و نه استثماری و فرآیند کار هنوز "سالار" و اربابی نمیشناخت و این بستر هنوز در شکل اشتراکی هم در تولید و هم در مصرف سازماندهی و سازمانیابی میشد! شکل "سالاری" و استثماری کار در واقع با خانواده های " پدر سالار" آغاز شد که به برکت بیولوژی گردن و بازوان کلفت مردانهء خود این بار تیر و کمان و نیزه های خود را دیگر نه برای "شکار" محدود خود بلکه برای شکار کار زنان و کودکان بکار برده تا ثمرهء کار دیگران را تصاحب کنند. بر بستر این تفاوت هاست که یکی جامعهء "مادر تبار" تعریف شده و دیگری جوامع " پدر یا مرد سالار".
در خاتمه اگر اجازه داشته باشم دوستانه پیشنهاد میکنم که با چنین مقدمه هائی که برای شروع نوشتهء خود آوردید ارزش کاری خود را کم نکنید! موفق و پایدار باشید