۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

"آیا بیولوژی سرنوشتِ زن است؟" (پژمان رحیمی)


یادداشتی به پیوستِ معرفیِ یک کتاب
"آیا بیولوژی سرنوشتِ زن است؟"








پژمان​ رحیمی
تقدیم به میلیتانت بانو!
خواهرِکوچک و نازنین​اَم؛ کیانا!


"ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند" که همه​گی باور کنیم نابرابری و بی​عدالتی​ها پایدارتر از آن است که انسان​ها بتوانند کاری به پیش ببرند. یکی به افیون و بنگ دچار است و دیگری به فشار هرزه​ی دستی – بگو هر که باشد – دل سپرده و دیگرانی نیز شبانه​روز مشغول​اند به صادر کردنِ " مانیفست انفعال" و نوحه خوانیِ به توهمِ مرگِ آرمان​ها!
اما ما متوجه کسانی هستیم که می​خواهند لااقل کاری هرچند کوچک به انجام برسانند. بهتر است به دامِ روزانه​نویسیِ مرسوم دچار نشویم و معین کنیم که می​خواهیم درباره​ی "مسائل زنان" نکاتی را طرح کنیم. در مقابلِ این جهلِ مرکب که مرموزانه و اغلب ناشیانه و "عمو مردک"(در مقابلِ "خاله​زنک")!! می​پرسد که چرا "مسائل زنان" و نه "مسائل مردان"، باید پاسخی جدی و سرراست داد. پرداختن به نابرابری​های میان زنان و مردان٬ بیگاریِ معلولِ بیکاریِ پنهان یا دل​خوش​کُنکی برای گذرانِ ایام شبابِ مردانه(تو گو باشد که عدو شاید شود سببِ خیر!!) نیست٬ بلکه ضرورتی​ست و ندیدنِ آن منجر به پروازی- از نوع حقوقِ بشربازی​های لوسِ لیبرالی- تا به بلندا می​شود که نتیجه​ی آن سقوطِ آزاد و با مغز به زمین خوردن است! آمار بالای طلاق در ایران٬ نابهنجاریِ روابط پسران و دختران٬ فرسایش روانی جوانان و دیگر مسائل اجتماعی مانند فرار دختران٬ روسپی​گری٬ اشکال متنوع خشونت علیه زنان و کودکان٬ بحران روابط عاطفی و جنسی٬ همه​گی از نتایج نادیده گرفتنِ "زن" و "مسائل زنان" است.
سیمون دوبووار(نویسنده کتاب مهمِ "جنس دوم" می​گوید: "من زن نبودم٬ بلکه زن شده​ام". بی​توجهی به منظور دوبووار از کاربرد واژه​ی "زن"٬ ما را برای درک جمله​ی فوق ناتوان می​کند.
اول این​که "زن" دارای ویژه​گی​هایی است که تعریف شده​اند و سرسختانه از اصول آن دفاع و حمایت می​شود.
دوم این​که "زن" مفهومی تاریخی است که بی​ارتباط با تحولات اجتماعی٬ اقتصادی و سیاسی جوامع بشری نیست. خلافِ جهت حرکت کردنِ زنان و پیش​گامانِ نقد سلطه​ی حاکم در دوران مدرن اندیشه​ی بشری و عصر تمدن صنعتی٬ "مسایل زنان" را قابل طرح کرده و در دستور کار قرار داده است. مقصود این نیست که زنان قبل از این دوران هیچ تلاش نکرده​اند٬ بلکه کیفیت مبارزه​ی انسانی به طور اساسی متحول و البته امیدبخش​تر شده است.
سوم این​که موقعیت کنونیِ زنان ازلی نبوده است٬ پس نمی​تواند ابدی هم باشد.
سه موردی را که متذکر شدیم ضمن این​که مستقل از یک​دیگر قابل طرح هستند٬ ارتباط تنگاتنگی نیز با هم دارند.
اکنون تلاش می​کنم خیلی ساده و به جای طرح بی​جای مسائل غامض و پیچیده(که اتفاقاً توانایی آن را هم ندارم) به معرفی کتابی بسیار مهم در عرصه​ی "مطالعات زنان" بپردازم. "آیا بیولوژی سرنوشت زن است؟" عنوان کتابی کم​حجم اما بسیار مهم از خانم اِیولین رید (evelyn reed) است که یکی از فرهیخته​ترین٬ روشن​بین​ترین و شریف​ترین پژوهش​گرانِ همه​ی دوران​هاست که سراسر فرصتِ زنده​گی٬ توانِ جسمی و بضاعت علمی​اش را صرف پرتو افکندن بر سویه​های تاریک و مغفول مانده یا عمداً کنار نهاده شده​ی علمِ "مردم​شناسی" کرد.
در ابتدا نویسنده​ی کتاب ما را متوجه مقایسه​ای می​کند که هم​واره مدافعانِ نظمِ کنونی و طرف​دارانِ نقشِ فُروترِ زنان٬ مطرح می​کنند. مقایسه​ای که میان انسان​ها و حیوانات صورت می​گیرد و برتریِ مردانه را در دنیای حیوانات نیز جستجو می​کنند و تلاش می​شود برتریِ جنسیِ "نرها" را به شکلِ اصلی خدشه​ناپذیر به اثبات برسانند. خانم اولین رید ابتدا در بخش نخست کتاب به مقایسه​ای میان انسان و حیوان می​پردازد و نشان می​دهد که چگونه انسان قابلیت تغییر فضای زنده​گیِ خود را دارد و مسلماً نمی​تواند برای همیشه اسیر دستِ طبیعت و محدودیت​هایش باشد و در واقع بر نظر فردریش انگلس (فیلسوف و اقتصاددان آلمانی و هم​کارِ کارل مارکس) که نقشِ کار در تبدیل میمون به انسان را عمده می​کند٬ تکیه می​کند. اما مدعیان، استدلالِ اصلی​شان را تحتِ عنوان "نظریه​ی زهدان" مطرح می​کنند. این نظریه به طور کلی اعضای جنسی و تناسلیِ انسان​ها و حیوانات را علت ضعیف بودنِ جنس ماده نسبت به جنس نر می​داند. یعنی زنان به علت قابلیت بچه​دار شدن و تبعات آن هم​واره عقب​تر از مردان قرار می​گیرند! ایولین​رید برای برخوردی انتقادی با این نظریه٬ ابتدا سری به دنیای حیوانات می​زند و با بررسی​های مفصل و استفاده از نتایج تحقیقات بسیاری٬ چنین می​نویسد: "واقعیت این است که در عالم حیوانات این جنسِ نر است که ناتوان است٬ نه جنسِ ماده و این معلولِ ویژه​گی​های مخربِ تمایلِ جنسِ نر در طبیعت است". ایولین رید هم​چنین می​نویسد: "حیواناتِ نر به دلیل این خصلتِ ستیزه​جویِ تمایلِ جنسیِ نرینه٬ جدایی​طلب و تفردطلب هستند و ناتوان از گِردِ هم آمدن در گروه​های مبتنی بر هم​کاریِ متقابل […..] در طبیعت٬ این ناتوانیِ نرها برای هم​یاری با یک​دیگر تا جایی که به بسطِ پیوندهای گروهی مربوط می​شود٬ نقص بزرگی است" و بالاخره چنین نتیجه​گیری می​کند که: "انجام وظایف مادری٬ امتیازی برای ماده​ها در تنازع بقا به ارمغان آورد و شاخه​ای از میمون​های انسان​نما را که اجدادِ ما بودند٬ قادر ساخت تا از خلالِ فعالیت​هایِ کاری٬ از شیوه​ی طبیعیِ تنازع٬ به شیوه​ی انسانیِ آن گذر کنند. در گُذار از میمون به انسان٬ طلایه​داران٬ ماده​ها بودند و نه نرها". خانم ایولین رید در این بخش از کتاب به پدیده​ای به عنوان "نرِ مسلط" اشاره می​کند که این به علت ستیز و جنگ میانِ خودِ نرهاست و نرِ مسلط٬ تنها ارتباطی که با جنس ماده پیدا می​کند بر اساسِ قابلیت​اَش برای بارور کردنِ جنس ماده است و حتا این پذیرش وقتی ماده​ها وارد چرخه​ی مادریِ خود می​شوند٬ این پذیرشِ جنسِ مخالف پایان می​گیرد. ایولین رید در این بخش توضیح می​دهد که چرا تمایلِ جنسیِ نرها٬ وظایفِ پدری را به​وجود نمی​آورد و چگونه وظایفِ مادری در نزد ماده​ها به پیش​رو بودنِ آن​ها یاری می​رساند. استدلالِ دیگری که در همین بخش از کتاب مورد بحث قرار می​گیرد٬ برتری و سلطه​ی جسمی و فیزیکیِ جنسِ نر بر ماده است. این قابل قبول است که نرها(البته نه در همه​ی گونه​ها) درشت​تر و از نیروی عضلانیِ بیشتری برخوردارند٬ ولی به نظر می​رسد ذهنیت "مردانه"​ی ما انسان​ها خواسته است روابط حیوانات را نیز با توجه به وضعیت اجتماعیِ انسان​ها توجیه و تشریح کند. اما از نظرگاهی فمینیستی٬ "نرِ مسلط" در دنیای حیوانات یک افسانه بیشتر نیست.
مدعیانِ زن ستیز٬ استدلالِ دیگری را نیز به کار می​گیرند که به تقسیمِ کارِ اجتماعی میان زنان و مردان توجه می​کند و معتقد است زنان با توجه به وضعیتِ جسمانی​شان (نظریه​ی زهدان)٬ بیشتر به کارهایی مثل جمع​آوریِ خوراک و کارهای روزمره می​پرداختند ولی مردان چون قدرت​مندتر بودند به شکار می​پرداختند. در این نظریه، شکارگری بسیار مهم جلوه داده شده است و کارِ زنان دچار تحریف شده و جنبه​های مختلفِ آن نادیده گرفته شده است. در این بخش از کتاب٬ خانم ایولین رید به افشاگری درباره​ی نظریاتی می​پردازد که نقشِ مهمِ زنان را در تقسیم کارِ اولیه نادیده می​گیرند. او معتقد است که این زنان بودند که شکل​های گوناگونی از تولید٬ چرم​سازی٬ ساختنِ ظروف و انواعِ صنایع​دستی تا خانه​سازی٬ داروسازی و انکشافِ نخستین شکل​هایِ علم را انجام می​دادند. در حالی که یک شاخه از کار زنان٬ یعنی کشتِ زمین با خیشِ ابتدایی به کشاورزی تحول یافت٬ شاخه​ی دیگر٬ یعنی اهلی کردنِ جانورانِ وحشی سر از پرورش احشام درآورد. این پیشرفت​های بزرگ نه تنها پایه​های تمدن را بنا نهاد بلکه مردان را از قید شکار رها ساخت تا در این شکل​های عالی​ترِ تولید شرکت کنند[…] بدین ترتیب این نه مردانِ شکارگر٬ بلکه زنانِ تولید کننده٬ حکیم٬ پرستار٬ معلم و ناقلان میراثِ اجتماعی٬ فرهنگی و فنی بودند که مهم​ترین کارها را در نخستین تقسیمِ کارِ مبتنی بر "جنس" انجام می​دادند.
نویسنده در ادامه به نظریه​ی "خالوسالاری" می​پردازد که به عنوانِ دلیلی برای انقیادِ همیشه​گیِ زنان در طولِ تاریخ آورده می​شود. ولی خانم اِولین​رید ضمن تحلیلی دقیق نشان می​دهد که "خالوسالاری" نشان دهنده​ی گذارِ کلانِ مادرسالار به خانوارِ پدرسالار است و اتفاقاً دلیلی برای وجودِ مادرسالاری در دوره​ای از تاریخ می​باشد.
این کتاب برخلافِ حجم کم​اَش٬ بسیار غنی و پرمحتواست که البته دوست​داران این مباحث می​توانند نظریات خانم ایولین​رید را مفصل​تر در دیگر آثار ایشان مطالعه کنند٬ از جمله:
اِولین​رید؛مادرسالاری؛ ترجمه​ی افشنگ مقصودی،نشر گل​آذین،جلد اول
اِولین​رید؛ آزادی زنان؛ترجمه​ی افشنگ مقصودی،نشر گل​آذین
اِولین​رید؛ مُد و بهره​کشی از زنان، ترجمه​ی افشنگ مقصودی،نشر گل​آذین
اِولین​رید؛مردم​شناسی/فمینیسم و زیبایی​شناسی؛ ترجمه​ی افشنگ مقصودی،نشر گل​آذین

دلایل اهمیت کتاب مذکور و جنبش کنونیِ مدافعِ حقوق زنان

علاوه بر نکاتی که خانم ایولین​رید در کتاب​شان طرح می​کنند و شامل دیدگاه​هایی تازه​تر و انسانی​تر در مردم​شناسی می​باشد٬ دلایل دیگری نیز برای اهمیت این کتاب قابل طرح است. نگارنده​ی این سطور به پیروی از خانمِ رید معتقد است که رمزِ انقیادِ زنان در طول حیاتِ تاریخی٬ در واقع شکل​گیریِ مالکیت خصوصی بوده است و زنان به دلیل نقشِ محوری و کلیدی​یی که داشتند٬ به علت کشاکشِ کلان​ها و قبایلِ انسانی٬ به صورت ملکِ آن حوزه​ی انسانی درآمدند و نهایتاً به صورت کالا مورد معامله قرار گرفتند. این دگرگونی در پهنه​ی فرهنگ و اجتماع٬ به حذفِ فرهنگی و اجتماعیِ زنان انجامید که ما از آن به عنوان "مردسالاری" یاد می​کنیم. مردسالاری در طول تاریخ رنگ و لعاب متفاوتی به خود گرفته است و هم​چنین مالکیت خصوصیِ اولیه٬ در دوران جدید به شکلی پیش​رفته​تر و قدرت​مندتر و با عمل​کردی سرمایه​دارانه و سود​محورانه به حیاتِ خود ادامه می​دهد و اکنون در وضعیتی جدید(نئولیبرالیسم) به سر می​برد. از ویژه​گی​های کنونیِ آن می​توان به موارد ذیل اشاره کرد:
تحرک سریع و پرحجمِ سرمایه در سطح جهان٬ تمرکز سرمایه در دست انحصارات فراملی٬ نفوذ سرمایه​داری به همه​ی حوزه​های زندگی بشر و خطر انهدام تمامی هویت​های جمعی٬ گره​خورده​گیِ خشونت با جوانب مختلفِ عمل​کردِ سرمایه که منجر به جنگ​های عظیم شده است و ....
اما برخلاف اصول اولیه​ی مدرنیته که به برابریِ انسان​ها – از جمله میان زنان و مردان – تاکید می​کرد٬ پروژه​ی مدرنیته دچار عواملی تحدیدگر شد که "سرمایه​داری" یکی از مهم​ترینِ آن​هاست و این همان نکته​ای است که لیبرال​های وطنی به اضافه​ی حقوق​بشربازانِ میان​مایه هنوز درنیافته​اند و هم​چنان از دریچه​ی لیبرالیسمِ اولیه به جیغ و دادکردن علیه ظلمِ- به زعم و اصرارِ ایشان "قانونی"- به زنان ادامه می​دهند و هر بار آبستنِ نطفه​ی ناهم​زمانیِ تاریخی/اقتصادی/سیاسیِ خود می​شوند و جنینِ​ ناقصی را به هزینه​ی زنانِ مبارز و ستمدیده​گانِ این نابرابری سِقط می​کنند. درک ساختاری و دیالکتیکی از ماهیت ستم بر زنان با میان​مایه​گیِ فرساینده​ی لیبرالیسمِ شرمسار و نابهنگام، قطعا در تضاد قرار می​گیرد و افق دیگری را نمایان می​کند.

۶ نظر:

  1. با درود
    یک سوال ساده از آقای رحیمی:

    بنا به تعریف گنگ و مبهم شما آیا 10 ساعت کار روزانه در یک کارخانه با شرایط همسان همان تاثیر را بر بیولوژی کارگر "زن" دارد که بر بیولوژی کارگر "مرد" میگذارد!؟

    پاسخحذف
  2. با درود
    راستی یک سوال دیگر:
    از انجا که هنوز فرصت مطالعهء آثار تروتسکیستهای فمینیستی مانند ایولین​رید را نداشتم، از آقای رحیمی سوال میکنم که "مادر سالاری" واژهء درست کاربردی است یا "مادر تباری"؟؟

    پاسخحذف
  3. درود به شیوای گرامی
    من درست نفهمیدم منظورتان کدام تعریف گنگ و نادقیق است که به من نسبتش داده اید.بعدش هم سوالی کرده اید که به نظر میاد می خواهید بگویید که زنان و مردان از نظر بیولوژی با هم متفاوت هستند. همه ی حرف خانم ایولین رید این است که این تفاوت بیولوژیکی علت ایجاد ستم تاریخی بر زن نیست و آدرس اشتباه نباید داد. ایشان می خواهد بازخوانی دیگری از تاریخ بکند تا این حربه را به درستی از دست مدافعان نظم کنونی بگیرد تا به خدمت درک مارکسیستی در آید و اینکار البته به طور علمی انجام می شود. متن این معرفی کتاب به اندازه ی کافی روشن است و سوالتان را بی مورد می دانم. تاثیر 10 ساعت کار بر زنان و مردان را چرا حتما متفاوت می بینید و آن هم با تاثیر مخرب تری بر زنان؟ حتا اگر به طور کلی هم چنین نگاه کنیم حرف من این است که سازمان کار هم بر اساس مناسبات مردسالار چیده شده است پس به جای شروع از "تبعیض مثبت" بهتر است در ابتدا خود سازمان کار را مورد هدف قرار دهیم.
    بررسی های ایولین رید در چارچوب علم مردمشناسی انجام شده است که به راحتی در چارچوب تقسیم بندی های تروتسکیسم و لنینیسم و یا چیز دیگری قرار نمی گیرد و پیشنهاد من این است که متوجه کاری که ایولین رید کرده است در حیطه ی مردمشناسی هم باشیم. اما کاربرد "مادر تباری" در حیطه ی علم مردمشناسی رایج یا همان چیزی که ایولین رید نقدش می کند صحیح است ولی اگر از منظری جامعه شناختی هم به موضوع نگاه کنیم و همچنین برای تقابل با سازمان اجتماعی سیاسی مردسالار کاربرد "مادرسالاری" را بهتر می دانم و کاربرد غلطی نیست.
    ممنون از توجه شما

    پاسخحذف
  4. با درود
    با سپاس از پاسخ و تلاش شما برای روشنگری این مسئلهء بسیار مهم که در واقع سرگذشت تاریخی بیش از نیمی از جامعهء انسانی را تعریف میکند. دوست گرامی به عقیده من ایراد شما و اینطور که پیداست اولین رید در ارزیابی انتزاعی این امر بوده که بدون در نظر گرفتن ماتریالیسم تاریخی صورت میگیرد. تکامل هر پدیده و در مورد خاص ما صورتبندیهای اقتصادی و اجتماعی امری در خود و برای خود نیست و دارای پروسه ای است که هر نظام یا شیوهء تولیدی از دل آن بیرون آمده است. ستم جنسیتی نیز از این امر جدا نیست و همانطور که خود نیز بدان اشاره دارید در حداقل خود از زمانی آغاز شد که مالکیت خصوصی با خانواده های منوگرام پدر سالار، زنان و کودکان را بعنوان اولین قربانیان تاریخی بهره کشی انسان از انسان وارد چرخهء تولید استثماری کرد و روندی را بنیاد گذاشت که اکنون بعد از چندین هزار سال ما با وحشی ترین شیوهء آن سر وکار داریم. سازمان "مرد و پدر سالار" کاری فقط مختص شیوهء تولید سرمایهداری نبوده و حتی آغاز آن نیز تاریخ مشخصی را در پشت سر خود داشت که من تعجب میکنم که چرا شما با وجود اشاره به "منشاء خانوده و ..." آن را نادیده گرفته و تمام تحلیل تاریخی و علمی انگلس را در این رابطه نادیده میگیرید!...ادامه

    پاسخحذف
  5. ...خب اگر این ستم تاریخی ریشه در این تمایزات بیولوژیکی نداشت، این سوال مطرح میشود که چگونه شد که با وجود نقش فعال و عمدهء زنان در سازمان کاری اولیه اشتراکی وکمونی( همانطور که شما بدرستی بخشی از آنرا شرح دادید)، این زنان بودند که اولین قربانیان استثمار در تاریخی شدند که از ثمرهء کار آنان به بارآوری و مازاد تولید رسید؟ پروسه ها دوست گرامی، درک تاریخی این امر هم در درک پروسه ای این ستم است. پروسه ای که از دل تاریخ پشت سر آن پدیده بیرون می آید و نه آیندهء آن!
    به عقیدهء من این دیدگاه است که در واقع با تقلیل گرایی یا بقول شما ساده انگاری این ستم تاریخی که بر خلاف دید شما هم غامض بوده و هم پیچده، ناخوسته با بررسی آن در محدودهء انتزاعات فلان شیوهء تولیدی، "فرودستی زنان" و نفعی که جوامع مرد سالار از آن برده و می برند را رنگ لیبرالی زده و اصرار و پافشاری بر نقش تحمیل شدهء طبیعی زنان بعنوان ماشین تولید مثل و مادر فداکار جوامع مرد سالار دارد. نقشی که گوی شما بر خلاف درک سیمون دوبوار امری ازلی و همیشگی میدانید!...ادامه

    پاسخحذف
  6. سوال اول من که بی پاسخ مانده و بدون هیچ گونه استدلالی مهر "بی مورد"ی از جانب شما خورده هنوز مطرح بوده و حتی تلاش برای یافتن پاسخی علمی به آن شاید شما را با زوایای دیگری از این مسئلهء "غامض و پیچیده" آشنا سازد که نقش عناصر طبیعی و اجتماعی گواناگون دخیل در این ستم تاریخی را از زیر آوار تعاریف رمانتیک روشنفکرانهء مردانه بیرون کشیده و بنیاد این تقسیم کار طبیعی و به جا مانده از تاریخ توحش ما را از اساس به زیر سوال میبرد .
    دوست گرامی سوال دوم هم بی مورد نیست و در واقع بیان دو شکل کمی و کیفی سازمان کاری است. در دوران "مادر تباری" جوامع هنوز نه ستمی میشناخت و نه استثماری و فرآیند کار هنوز "سالار" و اربابی نمیشناخت و این بستر هنوز در شکل اشتراکی هم در تولید و هم در مصرف سازماندهی و سازمانیابی میشد! شکل "سالاری" و استثماری کار در واقع با خانواده های " پدر سالار" آغاز شد که به برکت بیولوژی گردن و بازوان کلفت مردانهء خود این بار تیر و کمان و نیزه های خود را دیگر نه برای "شکار" محدود خود بلکه برای شکار کار زنان و کودکان بکار برده تا ثمرهء کار دیگران را تصاحب کنند. بر بستر این تفاوت هاست که یکی جامعهء "مادر تبار" تعریف شده و دیگری جوامع " پدر یا مرد سالار".
    در خاتمه اگر اجازه داشته باشم دوستانه پیشنهاد میکنم که با چنین مقدمه هائی که برای شروع نوشتهء خود آوردید ارزش کاری خود را کم نکنید! موفق و پایدار باشید

    پاسخحذف